اسامی کاندیداهای این دوره به ترتیب حروف الفبا ۱- سعید جلیلی ۲- غلامعلی حداد عادل ۳- محسن رضایی ۴- حسن روحانی ۵- محمدرضا عارف ۶- محمد غرضی ۷- محمدباقر قالیباف ۸- علی اکبر ولایتی می باشد.
در ادامه زندگینامه هر یک از این نامزدهای ریاستجمهوری ۹۲ را در ادامه ملاحظه می کنید؛
سعید جلیلی دبیر ۴۸ ساله شورای عالی امنیت ملی ایران و نماینده مقام معظم رهبری در این شورا است و این جایگاه او را به عنوان مذاکره کننده ارشد در موضوع انرژی هسته ای، استوار می کند.
او بر خلاف دو مذاکره کننده پیشین انرژی هسته ای، ظاهری آرام و صبور دارد.
نخستین بار نام سعید جلیلی پس از انتخابات سوم تیر ۸۴ برای تصدی وزارت امور خارجه دولت نهم مطرح شد.
او پس از حسن روحانی و علی لاریجانی با حکم رئیس جمهور دبیر شورای عالی امنیت ملی شد تا در کوران یکی از پرمناقشه ترین پرونده های سیاسی ایران در تاریخ معاصر با نمایندگان غرب به گفت و گو و رایزنی بنشیند.
رسانه های داخلی از سعید جلیلی به عنوان “مردی هوشمند و نفوذ ناپذیر” نام می برند که طی چند دوره از مذاکرات با گروه ۵+۱ به نماد مقاومت منطقی و دفاع از حقوق اساسی ملت ایران تبدیل شده است.
حضور سعید جلیلی در دوران دفاع مقدس آن هم در میانه تحصیلش در دانشگاه نقطه برجسته ای از زندگی او محسوب می شود.
او از مشهد زادگاهش عازم عملیات کربلای پنج شد و در همین عملیات پای راست خود را از دست داد و سال هاست که با پای مصنوعی حرکت میکند، اما گام های علمی و استوارش در سیاست، در آینده قطعاً زبانزد خواهد شد.
جلیلی پس از جراحت در عملیات کربلای ۵ به دانشگاه رفت و ادامه تحصیل داد و دکتری خود را در رشته علوم سیاسی گرفت.
رساله دکترا تحت عنوان «اندیشه سیاسی در قرآن»
جلیلی پس از جنگ، رساله دکترای خود را با عنوان «اندیشه سیاسی در قرآن» در خصوص سیاست خارجی اسلام به رشته تحریر درآورد که پروفسور حمید مولانا بر آن مقدمه نوشته است؛ این رساله در لبنان به زبان عربی ترجمه و منتشر شده است.
وی در سال ۶۸ به وزارت امور خارجه رفت و پس از یک دوره ۲ ساله، ریاست اداره بازرسی وزارت خارجه را بر عهده گرفت؛ دیگر مناصب او در این وزارتخانه دبیری و رایزنی جمهوری اسلامی ایران بود.
او در دوران ریاستش بر اداره بازرسی وزارت خارجه، ۱۷ سفیر را اخراج کرده که برخی از آن به عنوان «انقلاب در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی» یاد کردند. وی پس از دوم خرداد ۷۶ و تغییراتی که در وزارت خارجه اتفاق افتاد، به اداره آمریکای وزارتخانه منتقل شد و معاونت این اداره را بر عهده گرفت.
جلیلی در سال ۸۰ به دفتر مقام معظم رهبری رفت و در سمت مدیریت بررسیهای جاری دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت. وی پس از انتخابات سوم تیر ۸۴ به عنوان گزینه مطرح و موردنظر محمود احمدینژاد رئیس دولت نهم برای تصدی وزارت امور خارجه مطرح شد اما بر اساس مصلحت، اداره معاونت اروپا و آمریکای این وزارتخانه را بر عهده گرفت.
جلیلی در زمان حضورش در وزارت خارجه ارتباطش با دانشگاه را قطع نکرد و در دانشگاه به تدریس «سیره سیاسی پیامبر اکرم (ص)» پرداخت؛ وی همچنین مدتی به عنوان استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف فعالیت داشته و در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع ) نیز صاحب کرسی استادی است.
وی در حال حاضر دبیری شورایعالی امنیت ملی و مسئولیت پیگیری موضوع هستهای کشورمان را بر عهده دارد.
درخواست ها برای کاندیداتوری جلیلی
ماجرای به تکلیف رسیدن جلیلی در انتخابات
برخی از منابع آگاه دلیل پاسخ های منفی جلیلی را به تکلیف نرسیدن او برای ورود به این عرصه عنوان کرده بودند که گویا با آمدن هاشمی رفسنجانی این تکلیف برای او مسجل شد و بدون هیچ اطلاع قبلی پا به ساختمان وزارت کشور گذاشت و به در خواست های مردمی در چند ماه گذشته پاسخ مثبت داد.
در زمان ناصرالدین شاه قاجار زمانی که اولین ماشین دودی (قطار) وارد ایران شد و بین تهران و شاه عبدالعظیم شروع به کار کرد، برای انجام امور فنی آن حاج عباس استخدام شد؛ برای کار ایشان که مکانیک قطار بود، هنوز واژهای معادل وجود نداشت و از طرف دیگر اولین تعمیر کار قطار ایران، با حجم انبوه آهن آلات این وسیله نیز مشغول به کار بود، به همین جهت حاج عباس معروف به حداد عادل شدند.
از محل درآمد مناسب این کار، کمکم کامیون و بعدها اتوبوس خریداری شد و هر ۴ فرزند پسر ایشان راننده کامیون و گاراژدار شدند و در همین مسیر فعالیت اقتصادی کردند؛ سال ۱۳۲۰ در هیئت ابوالفضلیهای تهران ازدواجی کلید میخورد.
حاج عباس حدادعادل و حاج حسن مصدق که هر دو از موسسین این هیئت بودند، فرزندان خود را به عقد یکدیگر درمیآورند و حاج رضای حداد و دختر حاج حسن مصدق وصلت میکنند.
حاجرضا مشغول به رانندگی و همسر ایشان به سبک همه زنان متدین آن دوران خانه دار بودند، از ثمرات این وصلت فرزندی به نام غلامعلی است که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴ متولد میشود، کودکی را در یکی از مناطق پایین شهر آن دوران می گذارند؛ محل بازی او و همسالانش منطقه فقیر و نامناسبی به نام «پای خط»، از ضعیفترین مناطق تهران بود.
دانشگاه، فعالیتهای علمی و مبارزات قبل از انقلاب
سال ۱۳۴۲ با دیپلم ریاضی وارد رشته فیزیک دانشگاه تهران میشود و ۱۳۴۵ در همین رشته مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه دولتی شیراز پی میگیرد؛ در همانجا با جدیتر شدن مبارزات، او نیز فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی خود را شروع میکند همزمان با تحصیل به دلیل قوت و توانایی علمی مشغول به تدریس در دانشگاه میشوند.
در شیراز انجمن اسلامی دانشگاه را راهاندازی میکند و پس از مدتی دستگیر شده و تحت بازجویی ساواک قرار میگیرند؛ نهایتا به جهت مبارزات انقلابی و فعالیتهای سیاسی از دانشگاه شیراز اخراج میشوند؛ آشنایی آقای حداد با شهید علامه مطهری نیز در همین دوران و در شیراز اتفاقی میافتد گرچه بعدها تبدیل به رابطه استاد و شاگردی محکمی میشود.
مبارزات مجلس ششم و ریاست دوره هفتم مجلس
در همین سالهای میانی دهه ۷۰ اوضاع کشور مخصوصا در حوزه سیاست نابسامان است؛ اصولگرایان در انتخابات مجلس ششم اگر چه با افراد شاخصی در انتخابات به میدان میآیند؛ اما فقط آقای هاشمی رفسنجانی و حداد توانستند وارد مجلس شوند ماجرای معروف مسجد هدایت که ایشان و خانوادهشان در آن صندوق رای داده بودند و در اعلام نتایج رای ایشان صفر اعلام شده بود در همین دوره اتفاق میافتد.
بعد از ورود به مجلس ششم با تلاش جدی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین، اعتبار نامه وی تا چهار ماه تایید نشد! در رفتوآمدهای همین چند ماه و در فرصتهای خالی مجلس ششم بود، که برای دومین بار زبان فرانسه را مرور کرد ایشان به زبانهای عربی و انگلیسی سخنرانی و مذاکره میکنند و به زبان فرانسه نیز تسلط دارند.
او در مجلس ششم رئیس فراکسیون اصولگرایان(اقلیت) شد؛ به این ترتیب وی در خط مقدم مبارزه با افراطیون اصلاحطلب قرار میگیرد، از همین رو اصلاح طلبان تندرو هرگز میانه خوبی با ایشان نداشته و ندارند؛ موضعگیری ایشان نیز نسبت به آنان همواره شفاف و صریح بوده است.
نطقهای انقلابی و مخالفتهای ایشان با لوایح و طرحهای ضد نظام، بسیاری از بحثهای گرم مجلس ششم را ایجاد کرد و اقلیتی قدرتمند را برای اصولگرایان در مجلس ششم پدیدار ساخت؛ دکتر درحالی در مجلس به مواجهه با این جریان پرداخت که در همان دوران، فتنه منتظری، اصلاح قانون مطبوعات، پس لرزههای وقایع ۱۸ تیر، ماجرای آقاجری، تحصن مجلس ششم و بسیاری دیگر از مسائل در آن مجلس پیش آمد.
مجالس هشتم، نهم و فتنه ۸۸
در شروع مجلس هشتم با لابیگری سیاسی آقایان رحیمی، باهنر و کردان، اصلاح طلبان مجلس که از دیر باز دل خوشی از حداد نداشتند به سمت آقای لاریجانی رفتند؛ برخی طرفداران دولت نیز به امید اینکه ایشان رابطه بهتری با دولت خواهد داشت با ایشان به توافق رسیدند.
در این دوره با اصرار نمایندگان ارزشی مجلس ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس را بر عهده گرفتند و البته دیری نپایید که با روشن شدن زوایای امر تغییر نظر دادند، به همین جهت در دوره نهم سه جریان انقلابی مجلس یعنی پایداری، رهپویان و ایثارگران از ریاست مجلسی ایشان حمایت کردند؛ در دوره نهم تقابل با جریان راست سنتی و آقای لاریجانی نیز پررنگتر اتفاق افتاد و ایشان اگر چه لابیهای مجلس به سمت ریاست آقای لاریجانی پیش میرفت انقلابی و محکم تا آخرین لحظه مبارزه ایستادند.
از دیگر نکاتی که در فعالیتهای سیاسی ایشان به چشم میخورد، این است که مشی سیاسی آقای حداد با آقای هاشمی رفسنجانی در دورههای مختلف اداره کشور یکسان نبوده و اگرچه ایشان در ادوار مختلف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بودهاند، به غیر از یک مورد هیچ جلسه خصوصی در تمام دوران مسئولیت این دو برگزار نشده، البته آن جلسه هم که ظاهرا درباره فعالیتهای یکی از فرزندان آقای هاشمی بوده است با نتیجه به پایان نمیرسد.
با شروع مجلس نهم سه جریان انقلابیتر مجلس یعنی رهپویان، ایثارگران و پایداری با تشکیل فراکسیون اصولگرایان وی را به ریاست آن انتخاب کردند؛ در آنچه از عمر مجلس نهم نیز گذشته در رویدادهای مهم آن یعنی سوال از رئیسجمهور و استیضاح وزیر کار مخالفت ایشان و فراکسیون با فرمایشات رهبری معظم انقلاب که پس از آن ماجراها بیان شد تطابق داشت.
از نکات دیگری که بیان آن در پایان خالی از لطف نیست عدم ورود ایشان به فعالیتهای اقتصادی است؛ گرچه پدر ایشان از متنفذین صنعت حمل و نقل بودهاند، هیچ گاه نه تنها وارد کار اقتصادی نشدند، حتی حاضر به پیش بردن جریان اقتصادی ارث پدری را همزمان با مسئولیت داشتن در نظام اسلامی نیز نگردیدند و همواره کار های کشور و انقلاب وفعالیت های علمی و فرهنگی را به آن ارجحیت دادند.
تشکیل ائتلاف پیشرفت توسط حداد عادل ، ولایتی و قالیباف در انتخابات ۹۲
ائتلاف سه گانه اصولگرایان، اولین ائتلاف انتخاباتی برای خردادماه ۹۲ است که از چندماه پیش و به یکباره در فضای انتخابات زده کشور بر سر زبان ها افتاد؛ ائتلافی متشکل از علیاکبر ولایتی، محمدباقر قالیباف و غلامعلی حدادعادل.
غلامعلی حدادعادل از اعضای ائتلاف سه گانه اصولگرایان طی ماه های گذشته به طور مکرر وجود هرگونه اختلافی را در این ائتلاف شایعه خوانده است و همچنین در خصوص چگونگی ایجاد این ائتلاف اظهار داشته است که: وقتی در نظرسنجیها مشخص شد که ۶۰ درصد آراء متعلق به ۳ نفر است، تصمیم گرفتیم ائتلاف کنیم و در نهایت ۲ نفرمان تصمیم بگیریم برای خدا کاندیدای ریاست جمهوری نشویم.
محسن رضائی میرقائد دهم شهریور ماه ۱۳۳۳ در روستای بنهوار از توابع شهرستان مسجد سلیمان متولد شد و پدرش نام «سبزوار» را برای وی برگزید؛ البته نام رضایی بعدها به دلیل استفاده حضرت امام از نام «محسن» برای وی در حکم فرماندهی اش در سپاه، تغییر کرد.
وی در سال ۵۲ برای تحصیل در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد اما به دلیل ورود به فعالیتهای سیاسی دانشگاه را رها کرد.
رضایی همزمان با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی پهلوی به همراه جمعی از دوستان انقلابی اش گروه «منصورون» را تشکیل داد؛ گروهی که در سال ۵۷ با ائتلاف ۶ گروه انقلابی دیگر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را بنیان نهاد و رضایی از اعضای کلیدی آن سازمان شد.
محسن رضایی در سال ۶۰ و در اولین ماههای جنگ تحمیلی در حالی که ۲۷ سال داشت، با حکم امام راحل (ره) فرماندهی کل سپاه را بر عهده گرفت و تا پایان دوران دفاع مقدس در این مقام بود؛ البته او در سالهای دفاع، فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح را نیز در کارنامه خود ثبت کرد.
از جالبترین موضوعات مرتبط با رضایی ادعای واهی صهیونیستها مبنی بر دخالت و نقش وی در انفجار مرکز همیاری یهودیان آرژانتین بود که اگر چه به صدور حکم تعقیب وی توسط پلیس بین الملل منجر شد اما در نهایت به دلیل عدم اثبات ادعای مطرح شده، به خروج نام فرمانده سابق سپاه از فهرست تحت تعقیب اینترپل منتهی شد.
رضایی پس از پایان جنگ، تحصیلات مهندسی خود را نیمهکاره گذاشت و در مقطع کارشناسی رشته اقتصاد در دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت و پس از طی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد، توانست در سال ۷۹ دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کند.
محسن رضایی پس از کنارهگیری از فرماندهی سپاه در سال ۱۳۷۶ رسماً ردای سیاست را بر تن کرد و با حکم مقام معظم رهبری به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.
وی که در زمان فرماندهی سپاه تأسیس قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء را به نام خود ثبت کرد، در مجمع تشخیص مصلحت نیز در مقام ریاست کمیسیون اقتصاد کلان نقش مؤثری در تدوین سند چشمانداز ۲۰ ساله و نیز اصلاح قانون سرمایهگذاری خارجی ایفا کرد.
رضایی در سال ۷۸ داوطلب نمایندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران شد و در فهرست «ائتلاف خط امام و رهبری» قرار گرفت اما نتواست با کسب آرای لازم به خانه ملت راه یابد.
وی در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴، با شعار انتخاباتی «دولت عشق» وارد عرصه شد اما دو روز قبل از برگزاری انتخابات، با صدور بیانیهای به دلیل «جلوگیری از پراکندگی آرای مردم بر اثر کثرت نامزدها»، کنارهگیری خود را اعلام کرد.
رضایی که به عنوان یک چهره خط سومی (جریانی که به هیچ یک از دو طیف سیاسی اصلی کشور تعلق ندارد) معروف است، در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر به صورت مستقل کاندیدا شد.
او برای ورود هر چند دیرهنگامش در انتخابات، ایده «دولت ائتلافی» را مطرح کرد و «تأسیس نظام فدرالی» اصلی ترین برنامهاش بود اما به دلیل عدم کسب آرای لازم که جایگاه سوم از بین ۴ کاندیدا را نصیب او کرد، از رفتن به پاستور بازماند.
اگر چه محسن رضایی پس از انتخابات ۸۸ به نتایج اعلام شده اعتراض کرد اما به دلیل آنچه «رفتار غیر دموکراتیک دو نامزد دیگر» عنوان کرد و تأکید داشت که راه آنها را قبول ندارد و همه مسائل را باید از راه قانون پیگیری کرد، صحت انتخابات را تأیید کرد و از پیگیری اعتراضش انصراف داد.
رضایی بار دیگر در تاریخ ۱۴ اسفند ۹۱ در جمع مردم دیواندره در استان کردستان بهطور رسمی کاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را اعلام و شعار خود را «سلام بر زندگی» با تشکیل «دولت فراگیر و جامعه امید» عنوان کرد.
هفتهنامه «آذر» و روزنامه جدیدالتأسیس «تابناک» از رسانههای نزدیک به این داوطلب ریاست جمهوری هستند و «جبهه ایستادگی»، «خانه دانشجو» و «حزب سبز» نیز، گروههای حامی وی را تشکیل میدهند.
در سال ۱۳۴۰ در طرقبه به دنیا آمدم. روز اول شهریور. طرقبه شهر کوچکی است و ییلاق مشهد محسوب میشود. پولدار نبودیم. زندگیمان معمولی بود و چرخ آن بی هلدادن نمیچرخید. من بچه بودم. درآمدی نداشتم. اما هر وقت میتوانستم کار کوچکی کنم و درآمد اندکی به دست بیاورم که کمک پدر و خانواده باشد این کار را میکردم.
روابط ما در خانوادهمان روابط گرمی بود. همدیگر را دوست داشتیم و دوست داریم. چیز عجیبی هم نیست. مردم ایران معمولا همین طوراند. پدرم محور خانواده است. انسجام و پیوستگی خانه با او بود. در کنار او محبت میان باقی اعضای خانواده معنا پیدا میکرد.
شانزده ساله که بودم، سال ۱۳۵۶، اوج بیقراریم بود. پر از انرژی بودم. عجیب بود. کشور هم انگار تازه شانزده سالش شده باشد، همین حال را داشت. پر از انرژی شده بود و از وضع موجود ناراضی بود. آرمانهای امام این امکان را فراهم میکرد.
امام میخواست مردم اسلام را بشناسند و عمل کنند. میخواست مردم آقای خودشان و بندهی خدا باشند. ما با امام نفس میکشیدیم و هر چه دستمان میرسید، هر چه که به انقلاب مربوط بود، میخواندیم. از یک سو تشنهی خواندن و دانستن بودیم و از سوی دیگر، تشنهی حرکت و عمل.
کتاب میخواندیم، اعلامیه میخواندیم، پای سخنرانی و منبر میرفتیم؛ مسجد کرامت، امام حسن مجتبی و موسیالرضا. منبر شهید هاشمی نژاد، شهید کامیاب، شهید دیالمه، آیتالله خامنهای، حاج آقا قادری و شیخ علی تهرانی شده بود پاتوقمان.
همانقدر هم کار میکردیم و دنبال کار بودیم. دوست نداشتیم کنار بنشینیم و فقط حرف بزنیم. امروز دیگر همهی این مجالس قابل تأیید نیستند اما آن روزها همهی اینها مجلس مذهبی به حساب میآمدند. مثلاً پایگاه اصلی حجتیه هم مشهد بود. مردم وقتی فاصلهشان با انقلاب روشن شد، ازشان جدا شدند.
همان سال در اوج خفقان با چند تا از هممدرسهایهام انجمن اسلامی دانشآموزان را راه انداختیم. این انجمن هستهی اولیهی انجمن اسلامی دانشآموزان خراسان و بعد کشور شد. یادشان به خیر، فاضلالحسینی و جامی که آن روزها از فعالان بودند شهید شدند.
انقلاب تازه پیروز شده بود، ضد انقلاب از چپ و راست و کمونیست و سلطنتطلب در مخالفت با انقلاب به یک نقطهى توافق رسیده بودند؛ میخواستند مردم را از کارشان پشیمان کنند، شروع کرده بودند به ترور و خرابکاری.
مثلا مىرفتند در همین خیابان امام رضاى مشهد در عطارى یک پیرمرد سادهى شهرستانى نارنجک مىانداختند چون پسرش در سپاه بود. مردم هم همه شدند یک صدا. احساس وظیفه مىکردند که بروند اسلحه دست گرفتن را یاد بگیرند تا از خودشان و انقلاب و کسانشان دفاع کنند.
اصلا کمیتهها و سپاه همین طور به وجود آمد. اسم سپاه را اگر دقت کنید نشان مىدهد در چه وضعى بوده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. یعنى انقلاب اسلامى نیاز داشته تا کسانى ازش پاسدارى کنند.
حتى روزى در یک دیدار با امام – گمان کنم دیدار با روزنامهنگاران بود – پارچهاى نوشته بودند که «واى به روزى که قلمها را زمین بگذاریم و مسلسل دست بگیریم.» که امام صحبتى کرد به این مضمون که خدا کند روزى مسلسلها را هم زمین بگذاریم و آنها هم که به ضرورت تفنگ دست گرفتهاند قلم به دست بگیرند.
محمود کاوه و ولىالله چراغچى و برونسى اینطورى شد که رفتند پاسدار شدند. همت معلم بود. اگر هم جنگ و ضدانقلاب، هستى انقلاب را به خطر نینداخته بودند همان درسش را مىداد. عشق تفنگ که نداشت.
باکری هم شهردار بود. شهردار ارومیه. غلامحسین افشردى هم که بعدها شد حسن باقرى، خبرنگار بود. خبرنگار روزنامهى جمهورى اسلامى. کسى که از بزرگترین طراحان جنگ در قرن بیستم محسوب مىشود.
من هم هجده سالگیم در سال پنجاه و هشت بود. مىشد راحت بروم خدمت سربازیم را کنم و بروم دنبال درس و زندگیم یا در مغازهى پدرم بایستم و یک لقمه نان حلال گیر بیاورم و بخورم.
خواستم دینم را به انقلاب ادا کنم. رفتم جبهه. این سالها گاهى کسانى طورى برخورد مىکنند که انگار بگویند «یا تو یک دیکتاتور نظامى هستى یا باید از دورهاى که نظامى بودهاى ابراز ندامت کنى.» نه. ندامتى در من نیست. خوشحالم که از کشورم و انقلاب مردمم دفاع کردم.
خوشحالم که با دیوانهى متجاوزى مثل صدام جنگیدم. خوشحالم که با شهدایى که اسم بردم نشستم و برخاستم. ایران که آمریکاى بعد از جنگ ویتنام نیست. ما که متجاوز نبودهایم.
ما مردمى هستیم سرافراز. مردمى که تنها در حد دفاع از خودمان و حتى کمتر از آن از سلاح و امکان نظامیمان استفاده کردهایم. من هنوز هم به پاسداریم افتخار میکنم. سال شصت و یک من را کردند فرمانده تیپ امام رضا و یک سال بعد فرمانده لشکر پنج نصر خراسان.
برادرم حسن هم غواص همان لشکر بود. من همان سال ازدواج هم کردم. بیست و دو سالم بود. آنها که به من اعتماد کردند و وظیفهى فرماندهى را به گردن من گذاشتند چه شجاعتى داشتند و من که پذیرفتم هم چه شجاعتى داشتم و ببین که حالا بعضى از ما چه فراموشکار شدهایم که به مرد سى ساله و چهل ساله اعتماد نمىکنیم و کار نمىسپریم و مىگوییم هنوز جوان است.
برادرم حسن در کربلای چهار شهید شد. جنگ چنین چیزى بود. ما در جنگ داغ دیدیم و رنج کشیدیم و بزرگ شدیم. اگر کسى خیال مىکند این که گفتهاند جنگ برکت بود یعنى ایام به کام بود و همه چیز جفت و جور، در اشتباه است.
ما در جنگ برادران تنیمان و برادران ایمانیمان را از دست دادیم. براى من از دست دادن حسن قالیباف شاید همان قدر سخت بود که از دست دادن ولیالله چراغچی.
ولیالله چراغچی هم براى من مثل برادر بود. ولی به راهى پا گذاشته بود که همه مىدانستیم آخرش فراق این دنیا و سعادت آن دنیا است. او به کام خودش رسید و ما هم باید شکیبایى کنیم تا ببینیم خدا برایمان چه خواسته است.
این را که در این هشت سال و بعد از این هشت سال کجا بودم و چه کردم نه مىتوانم بگویم و نه مىتوانم بگذرم. گفتنش به خودستایىهاى اغراقآمیز و سرگیجهآور شبیه است و نگفتنش از سویى شبیه گریز و ندامت از گذشته است و از سویى شبیه کفران نعمت. نعمت بودن در شرایطى و در کنار و زیر دست کسانى که این تجربهها را میسر کردند و گذاشتند تا باقر قالیباف جوان بشود آدمى که الان هست.
کوتاه مىگویم. بعد از جنگ هم باز مىتوانستم بروم دنبال همان یک لقمه نان حلال بىدغدغه. اما نرفتم. هنوز غرب کشور کاملا امن نبود مدتی ماندم تا امنیت غرب کامل شود. نگذاشته بودیم ایران به چنگ مهاجم وحشى بیفتد اما در همین کشمکش او کم ویرانى پدید نیاورده بود.
هر کس خرمشهر را پس از جنگ دیده باشد مىداند که از چه ویرانىاى صحبت مىکنم. باز هم ساختن وظیفه بود. در سال ۱۳۷۳ من را فرمانده قرارگاه سازندگى خاتمالانبیا کردند.
در این سمت در پروژههایی شرکت داشتم. مثلا راهآهن مشهد سرخس، گازرسانی به پنج استان مرکزی و غربی، ساخت سازههای عظیم دریایی خلیجفارس و نیز سد بزرگ کرخه که یکی از افتخارات مهندسی کشور است.
در همین سالها برایم مسجل بود که بىدانستن و بى آموختن نمىشود کارها را درست انجام داد. دانشگاه هم دیگر یک وظیفه بود. کار مىکردم و درس مىخواندم. رفته بودم دانشگاه تهران و کارشناسى ارشد جغرافیاى سیاسى مىخواندم. مىشد بروم در یک دانشگاه نظامى درس بخوانم. اما ترجیح دادم بروم دانشگاه تهران.
در سال ۱۳۷۶ مقام معظم رهبرى فرماندهى نیروى هوایى سپاه را به عهدهام گذاشتند. بدون تخصص که نمیشود کاری را پذیرفت. پس از ماهها کار فشرده به فرانسه رفتم و امتحان خلبانى ایرباس را دادم تا مطمئن شوم که این مدرک را هم با تلاش گرفتهام نه مثلا با اسم قالیباف یا فرمانده نیرو. هنوز هم خلبان ایران ایر هستم و پرواز میکنم.
در نیروى هوایى سپاه سعى کردم خدمت کنم. پیش از من کارهاى بسیارى کرده بودند و لازم بود کارهاى دیگرى هم در ادامه انجام شود. سعى کردم اتفاقهاى خوبى در نیرو رخ بدهد. در زمینههای ترابری هوایی به دستآوردهای خوبی رسیدیم.
همزمان در کنکور دکترى هم شرکت کردم و در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم. عنوان تز دکتریم «بررسی سیر تکوین نهادهای محلی ایران در دورهی معاصر» بود.
در سال ۱۳۷۹، مقام معظم رهبرى فرماندهى نیروى انتظامى را به عهدهام گذاشتند. نحوهى حضورم در آنجا و نیز تغییراتى که در نیروى انتظامى در آن دوره ایجاد شد نیز نیاز به گفتن ندارد.
مردم خود شاهد بودهاند و دیدهاند. من هم وقتی میدیدم پلیس با مردم دوست شده و منزلتی پیدا کرده و مردم اسمم را گذاشتهاند پلیس مهربان، خوشحال میشدم. راهاندازی پلیس ۱۱۰ هم در این دوستی بیتأثیر نبود. حالا پلیس مجهز و منظم، شایستهی اعتماد مردم بود.
در سال ۱۳۸۰ در همان زمان فرماندهى نیروى انتظامى از تز دکتریم دفاع کردم و دکتریم را گرفتم، بعد از آن کار تدریس در دانشگاه هم به کارهاى دیگرم اضافه شد. این هم غنیمت بزرگى بود. هم در فضاى آکادمیک حضور داشتم و هم با نسل جوان دانشجو مستقیم سر و کاری داشتم.
سال ۸۳ آقای خاتمی مرا نمایندهی خودش و رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کرد. میشد مثل خیلیها فقط هفتهای یک بار جلسه بروم و تمام. دلم نمیآمد ولی. دست به کار شدم. در فاصلهی اشتغالم در این سمت تا استعفا که زیاد طول نکشید، قاچاق سیگار را تقریبا از بین بردیم.
دادگاه ویژهی جرایم قاچاق کالا و ارز را راهاندازی کردیم. پروندههای مهمی را در این دادگاه بررسی کردیم؛ فرودگاه پیام، قاچاق خودرو. عاملان چند قاچاق بزرگ را هم که به جاهای مقتدری وابسته بودند کشاندیم به همین دادگاه.
باید راه جدیدى براى بودن در خدمت مردم پیدا مىکردم. راستش همیشه معتقد بودهام که مردم خدمتگذار تنبل و پرمدعا لازم ندارند و نمىخواهند. اگر بخواهى خدمتگذارشان باشى باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در خودت فراهم کنى.
دیدم مردان بزرگ و خوبى در کارهاى نظامى و انتظامى هستند و دیگر نیازى به حضور من در این عرصه نیست. انتخابات ریاست جمهورى نیز نزدیک بود. رفتم و از کارهاى نظامى و انتظامى کناره گرفتم. مردم در نهایت خدمتگذار دیگرى را پذیرفتند و این براى من هم پیامى بود. گفتم که، باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در خودت فراهم کنى.
فعلا در خدمت مردم شهر تهران – شهرداری تهران – هستم. اگر از من راضى باشند خدمتشان براى من افتخار است و اگر ناراضى باشند باز قالیباف است که باید برود و خودش را درست کند تا لایق خدمت به مردم باشد. مردمى که در طى ربع قرن گذشته بارها نشان دادهاند که بهتریناند.
على اکبر ولایتى در ۴ تیر سال ۱۳۲۴، در رستم آباد، یکى از ۳۳ روستاى شمیران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد.
ولایتى در خانوادهاى نسبتا شلوغ (۵ دختر و ۱ پسر) به دنیا آمد. او کودکى آرام بود و بیشتر وقت خود را به مطالعه کتاب میگذراند، به طورى که در ۹ سالگى، کتاب ۷ جلدى اسکندرنامه، و در کلاس پنجم ابتدایى، کتاب کلیله و دمنه را خواند. از نوجوانى علاقه فراوانى به کتابهاى تاریخى داشت، به حدى که گاه ۱۲ ساعت شبانه روز را به مطالعه تاریخ مى گذراند.
وی دوران ابتدایى و دوره نخست دبیرستان را در رستمآباد گذراند و در دوره دوم دبیرستان به دبیرستان جم قلهک رفت و در سال ۱۳۴۲ دیپلم طبیعى گرفت. در سال ۱۳۴۳ در کنکور سراسرى رتبه ۴۹ کشورى را به دست آورد و در رشته پزشکى دانشگاه تهران پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۲ در مدرسه قائمیه و سپس در دبیرستان جهانآراى قلهک تا سال ۱۳۵۰ به تدریس اشتغال داشت.
ولایتی دوره تخصص اطفال را در مرکز طبى کودکان دانشگاه تهران و فوق تخصص بیمارىهاى عفونى را در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا گذراند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، مدتى معاون وزارت بهدارى بود، در دوره اول مجلس به نمایندگى مردم تهران انتخاب شد و سپس به مدت ۱۶ سال، در دورههاى ریاستجمهورى حضرت آیتالله خامنهاى و آقاى هاشمى رفسنجانى، به عنوان وزیر خارجه خدمت کرد و از این حیث، پرسابقهترین وزیر جمهورى اسلامى به شمار مىآید.
پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، با آن که خاتمى- رئیسجمهور وقت- سلیقه و دیدگاه وى را براى عضویت در کابینه مىپسندید، ولى او راهى بیت مقام معظم رهبرى شد و مشاور بینالملل ایشان گردید و هم اکنون نیز در این سمت خطیر انجام وظیفه مىکند.
صرف نظر از این شغل مهم، دکتر ولایتى در چند رشته دانشگاهى به تدریس مشغول است و در بعضى از شوراهاى مهم کشورى همچون شوراى عالى انقلاب فرهنگى، مجمع تشخیص مصلحت نظام و بنیاد دائرهالمعارف اسلامى شرکت داشته و عضو رسمى میباشد. او که داراى چندین دکتراى افتخارى از چند دانشگاه معتبر بینالمللى است، در تعدادى از انجمنهاى تخصصى و پژوهشى جهان نیز عضویت دارد.
او که از مردان سیاست روزگار ما است، خود در اهمیت مطالعات تاریخى براى حرفه سیاستمدارى مىگوید: هر کسى که بخواهد سیاست را خوب بفهمد، باید تاریخ بداند. اگر تاریخ نداند، راه بجایى نمى برد.
فعالیتهاى سیاسى قبل از انقلاباسلامى
ولایتى از نوجوانى، به دلیل علاقهمندى پدرش به سیاست، با اوضاع سیاسى موجود، آشنا شد و به عملورزى سیاسى روىآورد. او در دبیرستان، به مناسبتهاى مختلف، در اعتراض به سیاستهاى شاه، هممدرسهاىها را به تعطیلى کلاس درس و تظاهرات فرامىخواند و در این راه، بارها به ساواک منطقه رفت و مورد بازجویى قرارگرفت. به طورى که از ۱۷ سالگى پروندهاى در ساواک تهران براى او گشوده شد.
وی از ۱۷ سالگى (۱۳۴۱) به عضویت جبهه ملى دوم درآمد. در دانشگاه، به همراه مرحوم شهید لواسانى، شهید دکتر لبافىنژاد، دکتر معتمدى، دکتر جزائرى، دکتر خادمى و … انجمن اسلامى پزشکان را، که پس از دکتر شیبانى به حال تعلیق درآمده بود، احیا کرد و با گروههاى مختلف سیاسى و روحانیت پیرو امام (ره) تماسهاى منظم برقرار ساخت.
برخی از سمتهای اجرایی و علمی
مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل (از سال ۱۳۷۶ تا کنون) – وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران (از آذر ماه ۱۳۶۰ لغایت خرداد ۱۳۷۶) – عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام( از بدو تاسیس تا کنون) – عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی (از سال ۱۳۶۸) – دبیر کل مجمع جهانی اهلبیت (ع) (ازسال۷۹ تا مهر ۱۳۸۱) – نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی – معاون وزیر بهداشت – استاد تاریخ روابط خارجی ایران در دانشکده روابط بینالملل وابسته به وزارت امور خارجه – استاد دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران – رئیس شورای عالی نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران – عضو هیأت مدیره نظام پزشکی تهران (از۳ مهرماه ۱۳۷۰) – عضو شورای عالی سیاستگذاری دایرهالمعارف دفاع مقدس – عضو پیوسته منتخب فرهنگستان علوم پزشکی ایران (از سال ۱۳۶۹) – عضو هیئت امنای بنیاد دایرهالمعارف اسلامی برای ۳ دوره – عضو هیأت امنا ی دانشگاه علوم پزشکی تهران – عضو هیأت امنای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی – عضو شورایعالی انستیتو تحقیقاتی سل و بیماریهای ریوی کشور – رئیس هیأت تحریریه مجله پزشکی جمهوری اسلامی ایران – رئیس هیأت مدیره انجمن متخصصین بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران – رئیس شورای مرکزی انجمن اسلامی پزشکان ایران – رئیس گروه اسلام معاصر ـ بنیاد دائرﻩالمعارف اسلامی – رئیس مرکزآموزشی پژوهشی درمانی سل و بیماریهای ریوی
حسن روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام از دیگر کاندیداهای این دوره از انتخابات است که صلاحیت او برای حضور در این عرصه از سوی شورای نگهبان احراز شد.
شیخ حسن فریدون روحانی در سال ۱۳۲۷ در شهر سرخه در شهرستان سمنان زاده شد. در سال ۱۳۴۰ در سن ۱۳ سالگی به قم رفت و تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد، ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نمایندهی مردم در دورههای اول تا پنجم مجلس شورای اسلامی بود. از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶، ریاست قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) را بر عهده گرفت و از همان سال (۱۳۶۴) تا پایان جنگ، مسئولیت فرماندهی ستاد کل پدافند هوایی کشور را نیز عهدهدار بود.
دکتر روحانی از سال ۱۳۶۸ که “شورای عالی امنیت ملی” کشور تشکیل شد، به عنوان نمایندهی رهبر انقلاب وارد شورا شد و هم اکنون نیز یکی از نمایندههای ولیفقیه در شورای عالی امنیت ملی و نیز رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است، وی از سال ۱۳۷۰ تاکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس کمیسیون سیاسی ـ امنیتی ـ دفاعی آن مجمع است.
همچنین در دورهی سوم مجلس خبرگان رهبری، نمایندهی مردم استان سمنان و در دورهی جدید، نمایندهی مردم استان تهران در این مجلس است.
فعالیت در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی
حسن روحانی به مدت ۱۶ سال مسئولیت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را بر عهده داشت؛ سمتی که در دولت هاشمی به او رسید و در دولت خاتمی نیز ادامه یافت؛ اما دوران تصدی وی در پرونده هستهای تنها ۶۷۸ روز (از ۱۳۸۲/۷/۱۴ تا ۱۳۸۴/۵/۲۴) بود.
با تشدید تنشها و باتوجه به اختلافات موجود میان وزارت امور خارجه و سازمان انرژی اتمی، با پیشنهاد کمال خرازی وزیر امور خارجه و موافقت رئیس جمهور و همچنین سایر اعضای جلسه سران نظام، تصمیم گرفته میشود تا با تشکیل یک هسته قوی کارآمد سیاسی-فنی-حقوقی، مسئولیت مذاکرات برعهده حسن روحانی گذاشته شود تا با اختیارات ویژه، برنامه جامعی برای ادامه کار تهیه کند و هماهنگی لازم بین ارگانهای ذیربط را برقرار نماید. بدین ترتیب با حکم سید محمد خاتمی حسن روحانی در تاریخ ۱۳۸۲/۷/۱۴ مسئول پرونده هستهای میشود و از آن تاریخ، این پرونده بطور کامل به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی محول میگردد. متعاقباً مذاکرات ایران با سه کشور اروپایی از تهران (سعدآباد) شروع و در ماههای بعد در بروکسل، ژنو و پاریس ادامه مییابد.
بعد از روی کار آمدن دولت نهم، روحانی در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۲۴ از سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی بعد از ۱۶ سال کنارهگیری کرد.
آغاز فعالیت های انتخاباتی
رئیس مرکز مطالعات استراتژیک از جمله افرادی بود که از چند ماه پیش گمانه زنی های زیادی پیرامون کاندیداتوری اش در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ وجود داشت که با حواشی زیادی همراه بود.
او پیش از این نیز در مصاحبه های خود به این نکته اشاره کرده بود که “برای کاندیداتوریاش به شدت تحت فشار” است.
تخریب حسن روحانی توسط اصلاح طلبان ساختارشکن
از آغاز زمزمه های کاندیداتوری حسن روحانی این رسانه های بیگانه و آلوده به فتنه سال ۸۸ بودند که بر طبل تخریب افرادی چون حسن روحانی و عارف کوبیدند و علناً از آنها به عنوان اصلاح طلبانی «بدلی»، «تحریک شده» و «ساخت و پاخت کرده با حاکمیت»! و… یاد کردند.
منشا این تخریب ها به شکاف اردوگاه اصلاح طلبان بعد از انتخابات سال ۸۸ بر می گردد، شکافی که آنها را به دو جریان (معتدل _ تندرو) و یا (درون نظام – اپوزیسیون) تقسیم کرد.
عبور از مرزهای قانونی، عبور از قانون اساسی، عدم التزام به ولایت فقیه، عدم التزام به حاکمیت جمهوری اسلامی به همراه تلاش از طریق راه های سیاسی و امنیتی برای تغییر نظام در ایران از ویژگی های بارز جریان تندرو و ساختارشکن است که بعد از فتنه سال ۸۸ از سوی مردم طرد شد و در انتخابات ۹۲ عزم جزم کرده است تا اصلاح طلبان میانه رو را به هر طریقی از ورود به عرصه انتخابات نهی کند، تا زمینه برای ورود مهره های اصلی این جریان فراهم شود.
حسن روحانی از جمله اصلاح طلبانی است که در سال ۸۸ صف خود را از ساختارشکنان جدا کرد و اکنون به عنوان کاندیدای معتدل در عرصه رقابت های ۹۲ از آن نام برده می شود.
اعلام کاندیداتوری حسن روحانی
حسن روحانی در یک همایش انتخاباتی در تالار اندیشه رسماً اعلام کاندیداتوری کرد، وی “دولت تدبیر و امید” را به عنوان شعار انتخاباتی خود اعلام کرد.
در این همایش یاسر و فاطمه هاشمی از فرزندان آیتالله هاشمی رفسنجانی، علی یونسی، حسن غفوریفرد، تیمور علیعسگری، حجتالاسلام علوی، محمدباقر نوبخت سخنگوی ستاد روحانی، محمدرضا نعمتزاده رئیس ستاد روحانی و فریدون جیرانی از کارگردانان سینما و تلویزیون حضور پیدا کردند.
حسن روحانی در این همایش اعلام کرد: به نفع هیچ کس در انتخابات کنار نخواهیم کشید. هاشمی رفسنجانی و خاتمی قطعا در انتخابات کاندیدا نمیشوند.
ثبت نام هاشمی در انتخابات و عدم کناره گیری حسن روحانی
کاندیداتوری دقیقه نودی هاشمی رفسنجانی تمام معادلات سیاسی را بر هم زد؛ رویدادی که اگرچه در تحلیل های انتخاباتی به عنوان یک احتمال از ماهها پیش مطرح بود اما آنقدر متفاوت و دیر رخ داد که دیگر کسی روی آن حساب نمیکرد. حالا اما این نامزدی بر تحولات انتخاباتی تاثیر قابل توجهی گذاشته و در جاگیری نیروهای سیاسی نیز تغییراتی پدید آورده است.
ضعف جسمانی و احتمال عدم احراز صلاحیت هاشمی
هاشمی در وضعیت نامناسب جسمی و روحی به سر می برد، و با توجه به شرایط فعلی او در سن ۸۰ سالگی باید به این امر توجه کرد که یکی از مهمترین شروط شورای نگهان مدیر و مدبر بودن است که از اصلی ترین شاخصه ها برای تایید صلاحیت داوطلبان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ذکر شده است ، این به معنای بهره مندی کاندیدای ریاست جمهوری از سلامت کامل جسمی و روحی می اشد تا بتواند اداره بزرگترین و مهمترین قوه کشور را در دست بگیرد.
بر این اساس احتمال می رفت که هاشمی رفسنجانی با در نظر گرفتن شرایط مختلف خود برای ورود به عرصه رقابت های انتخاباتی قبل از اعلام نظر شورای نگهبان انصراف خود را اعلام کند و این عرصه را برای سایر کاندیداهای تازه نفس اصلاح طلب خالی کند که این اتفاق نیافتاد.
ذخیره هاشمی به میدان رقابت های انتخاباتی آمد
اسامی کاندیداهای احراز صلاحیت شده توسط شورای نگهبان به صورت رسمی توسط وزارت کشور اعلام شد. شورای نگهبان صلاحیت هشت نفر را برای حضور در رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری احراز کرد که نام حسن روحانی در این بین دیده می شود.
محمد غرضی یکی از چهره های کمتر شناخته شده ای که این روزها کمی بیشتر از قبل خبرساز شده است، چهره ای که بسیاری نه او را می شناسند و نه از مسئولیت ها و سوابق کاری وی اطلاعات شفاف و درستی دارند.
بسیاری هم با شنیدن اخبار گوشه و کنار مبنی بر احتمال احراز صلاحیت وی برای انتخابات ریاست جمهوری در اولین واکنش با ابهامات بسیار می گویند: غرضی کیست؟
اما به راستی محمد غرضی کیست؟ آیا سوابق اجرایی قابل دفاعی در نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است و با چه انگیزه ای پا به میدان رقابت گذاشته که توانسته از بسیاری از چهره های بیشتر شناخته شده سبقت گرفته و صلاحیتش برای شورای نگهبان احراز شود.
محمد غرضی در سال ۱۳۲۰، در اصفهان، متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۴۰ برای تحصیل در رشته الکترونیک وارد دانشگاه تهران شد و توانست با مدرک فوق لیسانس در رشته الکترونیک از این دانشگاه فارغ التحصیل شود.
غرضی در سال ۱۳۴۶ برای یکسال ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد تا در دوره های تخصصی انتقال و توزیع نیروی برق شرکت کند.
زندگی سیاسی محمد غرضی از سال ۱۳۵۳ یعنی سه سال پس از آنکه وی به دلیل مخالفت با رژیم شاهنشاهی به زندان افتاد، آغاز شد و زمینه ای فراهم کرد تا وی در سال ۱۳۵۵ برای ادامه مبارزات سیاسی خود عازم نجف شود.
وی قبل از ترک کشور، به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران در آمد و از زمانیکه امام خمینی عازم پاریس شد تا زمان بازگشت به وطن، آن بزرگوار را همراهی کرد.
طی سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ غرضی به عنوان وزیر نفت در کابینه میرحسن موسوی و در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶ به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن در کابینه هاشمی رفسنجانی ایفای نقش کرد.
وی نمایندگی دور اول مجلس شورای اسلامی، استانداری خوزستان، استانداری کردستان و فعالیت در سپاه پاسداران را در سوابق کاری خود داراست.
محمد غرضی پس از سالها دور ماندن از عالم سیاست و امور اجرایی کشور، پنج شنبه ۱۹ اردیبهشت همزمان با ثبت نام از کاندیداهای ریاست جمهوری در وزارت کشور حضور یافت و برای انتخابات ثبت نام کرد و در جریان این ثبت نام شعار خود را «دولت ضد تورم» نامید.
محمدرضا عارف معاون اول دولت خاتمی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام دقایقی پیش با حضور در وزارت کشور برای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد.
وی را در این ثبت نام، حاجی صوفی، معتمدی، توفیقی و حسن رسولی همراهی می کردند.
عارف چندی پیش در یک نشست خبری اعلام کرد که برای کشور احساس خطر میکند و اگر شرایط کشور اینگونه نبود به هیچ وجه کاندیدا نمیشد.
محمدرضا عارف در سال ۱۳۳۰ خورشیدی در خانوادهای مذهبی در شهر یزد به دنیا آمد. پدر وی حاج میرزا احمد عارف یکی از بازاریان سرشناس و از چهرههای محبوب و مردمی و مذهبی یزد و همچنین از خادمان حضرت سیدالشهدا (ع) بود که مجالس روضهخوانی و روشنگری منزل ایشان در شهر یزد در سالهای پیش و پس از انقلاب بهعنوان پایگاه دانشجویان، دانشگاهیان و فرهیختگان یزد به حساب میآمد.
ویژگی بارز محمدرضا عارف در کودکی نبوغ ذاتی وی در علم ریاضی بود، آنچنان که در سن ۵ سالگی مسلط به حساب سیاق بود و پس از آن نیز درخشش بینظیر وی در درس ریاضی چنان بود که توانست در مسابقات ریاضی کشور در رامسر در سال ۱۳۴۸ رتبه اول کشوری را به دست آورد و در کنکور سراسری رشتهی ریاضی سال ۱۳۴۹حائز رتبهی دوم کشوری شده و پس از تحصیل در رشتهی مهندسی برق دانشکده فنی دانشگاه تهران و موفقیت در کسب رتبه اول این دانشکده در سال ۱۳۵۴ با معدل ۳/۹۱ از ۴ از آن دانشکده فارغالتحصیل شود.
در همان سال با استفاده از بورس تحصیلی دانشگاه صنعتی اصفهان برای ادامه تحصیل راهی امریکا شد و در سال ۱۳۵۵ با اخذ مدرک کارشناسی ارشد و در سال ۱۳۵۹ با اخذ مدرک دکترای برق مخابرات هردو از دانشگاه استنفورد با معدل ۴ از ۴ به میهن بازگشت .
عارف از همان بدو ورود به کشور با توجه به شرایط حساس پس از انقلاب و وقوع جنگ تحمیلی و نیاز کشور به مدیران آگاه و متخصص شروع به خدمت در دستگاههای مختلف دولتی چون شرکت مخابرات و وزارت فرهنگ و آموزش عالی کرد.در سالهای ۷۳ تا ۷۶ در سمت ریاست دانشگاه تهران حضوری درخشان داشت. پس از آن نیز در کابینهی دولت اصلاحات در سالهای ۷۶ تا ۷۹ بهعنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن مشغول به خدمت شد و در سالهای ۷۹ تا ۸۰ به عنوان معاون رییس جمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور به فعالیت خود ادامه داد و در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ بهعنوان معاون اول رییس جمهور برگزیده شد.
علاقهمندی فراوان عارف به علم و دانش سبب شد که وی علی رغم مشغولیتهای مدیریتی در تمام این سالها، بهعنوان استادی برجسته در دانشگاه صنعتی اصفهان و صنعتی شریف و سایر دانشگاهها با هدایت بیش از ۱۱۰ پایاننامهی دکترا و کارشناسیارشد و تدریس در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا به فعالیتهای علمی خود ادامه دهد.
وی به عنوان یکی از نظریهپردازان مطرح جهان در نظریه اطلاعات موفق به معرفی شبکه مخابراتی معروف Aref Network شد و در راستای گسترش علم مخابرات در کشور اقدام به راهاندازی دکترای برق-مخابرات در دانشگاههای تربیتمدرس، صنعتی اصفهان،یزد و چند دانشگاه دیگر کرد.
*خدمات پس از انقلاب
معاون طرح و توسعهی شرکت مخابرات ایران ۱۳۶۰-۱۳۵۹ ، سرپرست شرکت مخابرات ایران ۱۳۶۰ ، معاون دانشجویی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۱-۱۳۶۰ ، معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۲-۱۳۶۱ ، قائممقام و معاون هماهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۳-۱۳۶۲ ، معاون آموزشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی ۱۳۶۹-۱۳۶۸ ، مشاور آموزشی و قائممقام وزیر در هیات ممیزهی مرکزی و رئیس شورای هماهنگی هیاتهای امنای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی ۱۳۷۳-۱۳۶۹ ، رییس دانشگاه تهران ۱۳۷۶-۱۳۷۳ ، وزیر پست و تلگراف و تلفن ۱۳۷۹-۱۳۷۶ ، معاون رییسجمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور ۱۳۸۰-۱۳۷۹ ، معاون اول رییسجمهور ۱۳۸۴-۱۳۸۰ ، عضو پیوستهی فرهنگستان علوم ایران ، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ، رییس انجمن رمز ایران ، رییس انجمن علمی کنترل و فرماندهی (C4Iایران) ، رییس انجمن علمی شبکههای هوشمند انرژی ایران ، رییس گروه علوم مهندسی فرهنگستان علوم ایران ، رییس بنیاد پیشبرد علم و فنآوری ایران (FAST-IRAN) ، رئیس هیات موسسه بنیاد امید ایرانیان
مشرق