گروه مسائل و اختلافات میان روسیه و آمریکا، پس از رسیدن مجدد پوتین به قدرت، بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است. در قسمت نخست این مطلب دوقسمتی، ضمن بررسی علائم جنگ سرد، علائم و نشانههای جنگ سرد جدید را واکاوی کردیم. در این بخش، که قسمت پایانی این مطلب است، سناریوهای محتمل در این باره را به بحث خواهیم گذشت.
سناریوهای محتمل در جنگ سرد جدید:
در حوزهی نظریه و عمل، باید گفت که برقراری جنگ سرد نیازمند حداقل دو بازیگر قدرتمند و اصلی نظام بینالملل است. اطمینان از وجود این حداقل، مقدمات بررسی امکان وجود یا ظهور جنگ سرد جدید را میسر میکند؛ زیرا واژه و مفهوم «جنگ سرد» به خودی خود قابل تعمیم نیست و الزاماتی را میطلبد. این الزامات بخش جداییناپذیر جنگ سرد جدید است که در صورت تحقق آن، ما شاهد وقوع جنگ سردی تمامعیار میان قدرتها خواهیم بود. با این وجود، سه سناریوی مطرح در خصوص جنگ سرد جدید را ذکر مینماییم.
سناریوی ۱: جنگ سرد جدید به وقوع پیوسته و ادامه دارد
این سناریو نگاهی بدبینانه و البته تا حدودی افراطی به تحولات بینالمللی محسوب میشود. اختلافات، تقابلات و بعضاً صفبندیهای سیاسی میان قدرتهای بزرگ را نشانهی وقوع جنگ سرد جدید فرض میگیرد و استدلالاتی برای آن ذکر مینماید. نقطهی حداکثری این استدلالات مربوط به تحولات اخیر سوریه است که صفبندی میان روسیه و آمریکا را آشکار کرده است.
بعد از روی کار آمدن باراک اوباما، سیاست «راهاندازی مجدد» روابط با روسیه به کار گرفته شد و دستاوردهایی هم داشت، اما رفتهرفته عمق اختلافات مسکو و واشنگتن نمایانتر گشت. درست بر همین اساس است که عدهای از نظریهپردازان از آیندهی روابط دو کشور با بدبینی یاد میکنند. زیادهخواهیهای آمریکا در نقاط مختلف جهان، مقامات کرملین را به این نتیجه رسانده است که در صورت گرفتن رویکرد تدافعی، به زودی نوبت به روسیه نیز خواهد رسید.
آنها به خوبی میدانند که آمریکا طرحهایی را برای تجزیهی فدراسیون روسیه دارد که در صورت فارغ شدن از سایر تحولات، بر روی آن مانور بیشتری خواهد داد. تجزیهی روسیه میتواند بسیاری از معادلات را به نفع ایالات متحده و غرب تغییر دهد. اگرچه خطر تجزیهی روسیه بیشتر به دلیل ساختار تقسیمات اداری فدراسیون شورایی سوسیالیستی روسیه است که حفظ شده است و با مرحلهی توسعهی کشور هماهنگی ندارد، اما آمریکا بسیار به تقویت این موضوع کمک میکند.
پوتین به الزامات جنگ سرد واقف است. به همین دلیل، وی نیمنگاهی به جمهوری خلق چین دارد تا بتواند از طریق ائتلاف با این کشور، بخشی از کمبودها را جبران نماید. اکنون در سناریوی جنگ سرد جدید، روسیه در مقابل آمریکا قرار دارد که امکان دارد به جنگی سردی تبدیل شود که اتحاد روسیه و چین در یک سو و بلوک تحت رهبری آمریکا در سوی دیگر آن قرار گیرند.
اکنون پوتین رویکرد تقابلی بیشتری در برابر آمریکا اتخاذ کرده و در صدد است برخی از الگوهای جنگ سرد را نمایان سازد تا مقامات کاخ سفید فراموش نکنند که روسیه میراثدار اتحاد جماهیر شوروی است که سالها آمریکا را با چالش مواجه ساخته بود.
به نظر میرسد پوتین به الزامات جنگ سرد واقف است. به همین دلیل، وی نیمنگاهی به جمهوری خلق چین دارد تا بتواند از طریق ائتلاف با این کشور، بخشی از کمبودها را جبران نماید. همکاریهای روسیه و چین در سازمان همکاری شانگهای، در این راستا قابل ارزیابی است. بسیاری از کارشناسان، آن را جایگزین سازمان ورشو و نقطهی مقابل ناتو میدانند. اکنون در سناریوی جنگ سرد جدید، روسیه در مقابل آمریکا قرار دارد که امکان دارد به جنگ سردی تبدیل شود که اتحاد روسیه و چین در یک سو و بلوک تحت رهبری آمریکا در سوی دیگر آن قرار گیرند
.
سناریوی ۲: عدم شروع جنگ سرد جدید
در برابر سناریوی بدبینانه، که وقوع جنگ سرد جدید را آغازشده میداند، سناریوی عدم وقوع جنگ سرد جدید قرار دارد. این سناریو اذعان دارد که الزامات و پیشنیازهای وقوع جنگ سرد جدید اکنون وجود ندارد و جبههگیریهای اخیر برخی قدرتها تنها اختلافات اجتنابناپذیری است که با گذر زمان حل می-شود. در این سناریو، بیشتر تحولات اخیر نظام بینالملل با دوران جنگ سرد پس از جنگ جهانی دوم مقایسه میشود. در آن دوران، آنچه جنگ سرد را امکانپذیر کرد و تداوم داد، موازنهی نسبی میان ایالات متحده و شوروی در وجوه پراهمیت قدرت نظامی و ایدئولوژیک بود. در حوزهی نظامی نوعی موازنه در توان هستهای دو کشور وجود داشت که بازدارندگی و در نتیجه، حفظ وضع موجود را امکانپذیر میکرد. در حوزهی ایدئولوژیک نیز نوعی توازن وجود داشت. اما اکنون به هیچ عنوان میان قدرت نظامی، اقتصادی، فرهنگیایدئولوژیک و حتی سیاسیدیپلماتیک روسیه و آمریکا توازن وجود ندارد.
قائلین به سناریوی عدم وقوع جنگ سرد معتقدند درست است که روسیه اقتصاد رو به رشدی دارد، اما این رشد بیشتر از آنکه مرهون تولید کالا و تکنولوژی باشد، مرهون استخراج منابع زیرزمینی و معدنی است. میزان بودجهی نظامی و همچنین حضور نظامی روسیه و آمریکا در نقاط مختلف جهان نیز قابل مقایسه نیست و هیچ توازنی بین آنها وجود ندارد.
قائلین به این سناریو معتقدند درست است که روسیه اقتصاد رو به رشدی دارد، اما این رشد بیشتر از آنکه مرهون تولید کالا و تکنولوژی باشد، مرهون استخراج منابع زیرزمینی و معدنی است. میزان بودجهی نظامی و همچنین حضور نظامی روسیه و آمریکا در نقاط مختلف جهان نیز قابل مقایسه نیست و هیچ توازنی بین آنها وجود ندارد.
در حوزهی فرهنگ، این آمریکاست که دست بالا را دارد و رهبر ایدئولوژی لیبرالدمکراسی و سرمایهداری محسوب میشود. این در حالی است که روسیه، ایدئولوژی مشخصی که بتواند در برابر لیبرالدمکراسی قد علم کند ندارد و خود پیرو توسعهی سرمایهداری و بازار آزاد شده است.
در حوزهی سیاسیدیپلماتیک نیز آمریکا حمایت بخش اعظمی از کشورهای غرب و حتی شرق آسیا را دارد و لابیگری این کشور در سازمانهای بینالمللی مهمی چون سازمان ملل متحد، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، فعال است. در حالی که روسیه پس از سالها لابیگری، توانست اخیراً ورود به سازمان تجارت جهانی (مصداق بارز سازمان بینالمللی سرمایهداری) را کسب نماید!
نکتهی پراهمیت دیگر این است که اشتراکات هویتی و یکسویی منافع گستردهای میان ایالات متحده و قدرتهای بزرگ همسو با آن، مانند بریتانیا، فرانسه، آلمان و ژاپن وجود دارد که باعث شده است آنها نوعی جامعهی امنیتی تشکیل دهند. چنین جامعهی امنیتیای در مقابله با قدرتهای بیرون از این مجموعه رویکردهای مشترک اتخاذ میکنند و تغییر و تحولات در قدرت هر یک از آنان، موجبات نگرانی و رقابت امنیتی سایر اعضا را فراهم نمیآورد؛ در حالی که چنین جامعهی امنیتی استواری برای روسیه وجود ندارد و این کشور، شخصیت رهبری کشورها را همچون اتحاد جماهیر شوروی دارا نیست.
برخی از نظریهپردازان اعتقاد دارند طبق سناریوی موجود، به دلیل اینکه ایالات متحده تا دههی ۲۰۴۰ و ۲۰۵۰ همچنان اقتصاد برتر دنیا را خواهد داشت و قدرت اول نظامی جهان نیز باقی خواهد ماند و همچنین به دلیل نبود آلترناتیو جدی در برابر نظام سرمایهداری و لیبرالدمکراسی، آمریکا رهبری خود را حفظ خواهد نمود. به نظر نمیرسد طی این سالها تحولات جدی هم در ساختار سیاسی، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیک روسیه رخ دهد و وضعیت به همین منوال پابرجا خواهد ماند.
سناریوی ۳: تحولات به سمت شروع جنگ سرد جدید
این سناریو نه بدبینیهای سناریوی اول را دارد و نه خیلی به تحولات خوشبین است، بلکه وضعیتی میانی دارد. این سناریو اختلافات ایجادشده میان مجموعهی غرب با روسیه و چین را جدی تلقی میکند و اذعان دارد که با عمیقتر شدن اختلافات، امکان صفبندی جدی وجود دارد. به عبارتی بهتر، در این سناریو، تحولات اخیر مفروضی برای جنگ سرد جدید در نظر گرفته نمیشود، بلکه با جبههگیریهای شدیدتر به سمت شروع یک جنگ سرد جدید سوق مییابد. تفاوت سناریوی فوق با سناریوی قبلی این است که در سناریوی دوم، امکان وقوع جنگ سرد جدید تا دهههای آینده وجود ندارد و تنها با اتحاد فرضی روسیه و چین در مقابل آمریکا میتوان انتظار جنگ سرد جدید را داشت که بعید به نظر میرسد.
در حالی که در سناریوی فوق، با بالا گرفتن اختلافات و تنشها، جنگ سرد سیاسیای که در گرفته است، امکان دارد به سایر حوزهها نیز سرایت کند و روسیه بخواهد با داشتههایش (هرچند نامتوازن) به مقابله با ایالات متحده بپردازد. گرچه به نظر نمیرسد پوتین و سایر مقامات روسیه فراموش کرده باشند که «آنچه در پایان بخشیدن به جنگ سرد نقش تعیینکنندهای داشت، بر هم خوردن موازنهی قدرت میان ایالات متحده و شوروی بود.»
این نشان میدهد که پوتین در خود تواناییهایی دیده است که میتواند قدرت آمریکا را با چالش مواجه سازد، اما در درون ساختار اجرایی آمریکا، چنین درگیری نامتوازنی تلویحاً مطابق با خواست ایالات متحده ارزیابی میشود.
سناریوی میانه، اختلافات ایجادشده میان مجموعهی غرب با روسیه و چین را جدی تلقی میکند و اذعان دارد که با عمیقتر شدن اختلافات، امکان صفبندی جدی وجود دارد. به عبارتی بهتر، در این سناریو، تحولات اخیر، مفروضی برای جنگ سرد جدید در نظر گرفته نمی-شود، بلکه با جبههگیریهای شدیدتر به سمت شروع یک جنگ سرد جدید سوق مییابد.
اگرچه در نگاهی عقلانی به نظر نمیرسد پوتین و مقامات کرملین چنین رویکردی را اتخاذ نمایند، اما وقوع آن نیز بعید به نظر نمیرسد. باید اذعان داشت که درون ساختار سیاسی روسیه نیز عدهای وجود دارند که مواضع معتدلتری نسبت به غرب دارند و جلوی تندرویهای سایرین را نیز خواهند گرفت. با این وجود، بسیاری از کارشناسان مسائل روسیه از طرح پوتینـمدودف نگراناند و آن را زمینهای برای یکجانبهگراییهای ولادیمر پوتین میدانند که بر اساس آن، هر لحظه امکان رفتار مقابلهجویانهی حداکثری با آمریکا وجود دارد.
۵٫ بررسی میل بازیگران برتر نظام بینالملل برای شروع جنگ سرد با ایالات متحدهی آمریکا
۵-۱٫ روسیه: تحولات اخیر نظام بینالملل نشان میدهد که روسیه جدیترین بازیگری است که تمایل به مقابله با آمریکا دارد. این تمایل اولاً ریشه در سابقه و ذهنیت تاریخی مقامات روس دارد. ثانیاً به دلیل رویکرد آمریکا در نادیده گرفتن منافع روسیه است. ثالثاً برای روسیه دفاع از خویش و جلوگیری از فروپاشی کل فدراسیون روسیه تلقی میشود.
۵-۲٫ چین: چین کشوری است که ابرقدرت در حال ظهور نام گرفته است. باید اذعان داشت که مقامات چینی عقلانیت بیشتری در رفتار بینالمللی خود در برابر ایالات متحده نشان میدهند. هر روز بر قدرت اقتصادی این کشور افزوده میشود که این مسئله میتواند برگ برندهای در دستان چینیها باشد تا بتوانند از طریق آن، به متوازنسازی بیشتر قدرت با آمریکا دست یابند. اگرچه اتحادیهی اروپا و آمریکا اولین شرکای اقتصادی پکن محسوب میشوند، اما نباید منافع اروپاییان و آمریکاییان در اقتصاد چین را هم نادیده گرفت. اما با این وجود، در برههی زمانی کنونی، چین به دلیل نداشتن تجربهی تاریخی مؤثر برای مقابله با آمریکا و همچنین نداشتن توازن قدرت در سایر حوزههای سیاسی، نظامی و فرهنگی، بعید است دست به ریسک جنگ سرد با آمریکا بزند.
۵-۳٫ اتحادیهی اروپا: در سالهای اخیر، اختلافاتی میان آمریکا و اتحادیهی اروپا شکل گرفته است، اما پیشینهی روابط دو سوی آتلانتیک، گواه این است که با وجود اختلافات (بعضاً جدی)، همسویی منافع دو بازیگر در عرصهی جهانی، مانع از صفبندیهای جدی مقابل یکدیگر خواهد شد. اروپاییها همچنان به بخش اعظم روابط دو سوی آتلانتیک پایبندند و ترجیح میدهند اختلافات خود را از طریق گفتوگو با آمریکا حل نمایند. با این وجود، سابقهی استعماری و استثماری اروپا نشان میدهد که آنها در صورت دستیابی به قدرت متوازن با آمریکا، دیگر آن «متحد حرفگوشکن» نخواهند بود و چه بسا دست به تسویهحسابهایی نیز بزنند.
۵-۴٫ ژاپن: ژاپن همچنان جایگاه سوم اقتصاد جهان را دارد، اما در بُعد نظامی و سیاسی بسیار به واشنگتن وابسته است. ژاپن به هیچ عنوان نمیخواهد تجربهی بیخردی پرل هاربر را تکرار نماید. ضمن اینکه این کشور در سایر حوزهها از قدرتی متوازن در برابر آمریکا برخوردار نیست.
نتیجهگیری
نوشتار فوق سعی نمود تا با سناریوسازی، برخی از تحولات اخیر بینالمللی را تجزیه و تحلیل نماید و نظرات مطرحشده در خصوص جنگ سرد جدید را واکاوی نماید. در مباحث مطرحشده سعی شده است تنها به واقعیتهای موجود بینالمللی با دیدی آکادمیک نگریسته شود. قدرت ایالات متحده در چهار حوزهی سیاسیدیپلماتیک، نظامی، اقتصادی و فرهنگی مورد اذعان است؛ اما این بدین معنی نیست که ایالات متحده برای همیشه جایگاه خود را حفظ خواهد کرد.
نگارنده معتقد است سناریوی عدم جنگ سرد جدید اکنون برقرار است و همچنان تا سالهای آینده پابرجا خواهد بود، زیرا همان گونه که از نظر گذشت، جنگ سرد پیششرطهایی دارد که لازم و ضروری جهت تغییر نظم بینالمللی و به تبع آن، شروع «جنگ سرد» است. با عنایت به مصادیق موجود، در مقطع کنونی، چنین پیششرطهایی وجود ندارد و تحولات آتی نیز نشاندهندهی وقوع سریع آن نیست. اما با این وجود، تحولات اخیر، چه بر اساس سناریوی وقوع جنگ سرد جدید و چه بر اساس سناریوی عدم وقوع جنگ سرد جدید، چالشی جدی برای کاخ سفید محسوب میشود و محدودیتهایی در تحولات بعدی بینالملل برای این کشور ایجاد میکند. این مسئله را که چه سناریویی به وقوع میپیوندد، گذر زمان مشخص میکند، اما موضوع مهم این است که واقعیتهای تبیینشده نشان از نزدیک به نتیجه بودن کدام سناریو است.
*دکتر میرابراهیم صدیق؛ عضو هیئت علمی دانشگاه ایلام