گروه گزارش ویژه مشرق؛ بیماری واگیردار یا اینکه فیلمهای با موضوع فجایع انسانی چگونه توده مردم را “آموزش میدهند”
۸ مارس ۲۰۱۲
فیلمهای هالیوودی عموماً جنبه سرگرمی دارند اما طرح داستان و محتوای آن اغلب دستورکار ویژهای را در درون خود پنهان دارد. “فیلمهای با موضوع فجایع انسانی”، یعنی فیلمهایی با موضوع پایان دنیا که از طریق بروز بحران و فجایع عظیم انسانی سرنوشت جامعه بشری را رقم میزنند، به طور اخص جالب توجه هستند زیرا همگی آنها از یک قاعده کلی تبعیت نموده و نهادهای خاصی را مورد ستایش قرار میدهند. در این مقاله، نگاه اجمالی به فیلم “بیماری واگیردار” خواهیم داشت و اینکه چنین فیلمی به تماشاگران خود چگونه میآموزد در طول بحران به چه کسی باید و نباید اعتماد کنند.

اغلب افراد فیلمهای هالیوود را برای سرگرمی تماشا میکنند. اما، قاطعانه میتوانم بگویم که در فیلم بیماری واگیردار هیچ نکته سرگرم کنندهای وجود نداشت. در واقع، تنها تفاوت بین این فیلم و فیلمهای آموزشی که به سفارش دولت در مدارس نشان داده میشوند، ای انست که شما فیلم بیماری واگیردار را باید از جنبه آموزشی و ایفای نقش مت دیمون نگاه کنید. در دوران جنگ سرد، برای دانشآموزان فیلمهای آموزشی در مدارس نمایش داده میشد تا آنها بیاموزند در صورت حمله اتمی “چگونه باید زیر آب فرو بروند و خود را پنهان نمایند”. فیلم بیماری واگیردار شرایط را به گونهای القا میکند که مردم در صورت بروز بحران باید هر لحظه انتظار وضع حکومت نظامی را داشته باشند و خود را به اولین مرکز واکسیناسیون برسانند.
فیلم بیماری واگیردار با نقشآفرینی سوپراستارهایی مانند “مت دیمون”(Matt Damon)، “لارنس فیشبورن”(Laurence Fishburne)، “جود لاو”(Jude Law) و “گوینت پالترو”(Gwyneth Paltrow) یکی از پرهزینهترین فیلمهای هالیوود است اما در عین حال یک فیلم آموزشی–تجاری نیز به شمار میرود که در صحنههای گوناگون فعالیت برخی سازمانهای ملی و بینالمللی را تبلیغ میکند و همزمان توده مردم را به انجام برخی رفتارهای خاص نیز تشویق مینماید. به نظر میرسد طرح کلی داستان از واقعه وحشتناک شیوع ویروسH1N1 در سال ۲۰۰۹ به عاریت گرفته شده است که بسیاری از شهروندان آمریکا را نسبت به خطرات واقعی این ویروس در شرایط بلاتکلیفی باقی گذاشت. در اصل، پس از گذشت چند ماه از انتشار اخبار هولناکی که در خصوص عملیات واکسیناسیون همگانی مطرح بود، بخش اعظم جمعیت آمریکا به این نتیجه رسید که در رابطه با ترس عمومی ناشی از شیوع ویروس H1N1 تا حدود زیادی اغراق شده و واکسیناسیون آنها امری غیرضروری بود.

نتایج نظرسنجی که در نوامبر سال ۲۰۰۹ انجام پذیرفت، نشان میدهد که ۵۳% شهروندان کانادا معتقد بودند در مورد خطرات ناشی از شیوع ویروس H1N1 اغراق شده است.
پس از بروز این “بحران”، سازمان بهداشت جهانی سازمان ملل متحد(WHO) این ادعا را به شدت مورد انتقاد قرار داد و حتی مقامات دولتی را به تبانی با شرکت داروسازی Big Pharma برای فروش واکسنهای این ویروس متهم کرد. نتایج تحقیقات فاش ساخت مراکز پیشگیری و کنترل بیماری آمریکا(CDC) افکار عمومی را با اطلاعات نادرست درباره تعداد موارد واقعی آلوده به ویروس H1N1 گمراه نمود که این مسئله اعتبار سازمان مذکور را لکهدار ساخت. در نتیجه، این دو آژانس برای بازگرداندن اعتبار خویش و دور ساختن ترس مردم از این شرایط جهنمی به یک هنرنمایی خوب در حوزه روابط عمومی نیاز داشتند. این در واقع همان دلیل ساخت فیلم بیماری واگیردار است.
فیلم بیماری واگیردار که استیون سودربرگ کارگردانی آن را بر عهده داشت، با همکاری موثر مراکز پیشگیری و کنترل بیماری آمریکا، سازمان بهداشت جهانی و چند سازمان دولتی تهیه گردیده و هدف آن نیز کاملاً روشن است: به تصویر کشیدن سناریویی با موضوع فاجعه عظیم انسانی و فراتر از واقعیت با هدف توجیه عملیات واکسیناسیون همگانی تا هم تبلیغی برای این سازمانها باشد و هم دیدگاه منتقدان را زیر سوال ببرد.
در این فیلم هیچ صحنهای وجود ندارد که نشان دهد فیلم بیماری واگیردار تخیلی است. همه پلانهای فیلم تا حد امکان واقعی ساخته شدهاند و برای آنکه داستان فیلم برای مخاطب قابل باور باشد، از لوکیشنها و سازمانهای دولتی واقعی در این فیلم استفاده شده است– همانگونه که تا حد امکان از عامل ترس و وحشت در بین عامه مردم بهره گرفته شده است. بطوریکه در شعار این فیلم آمده است: “هیچ چیزی مانند ترس و وحشت فراگیر نیست” و آیا این فیلم سعی دارد عامل ترس و وحشت را به مخاطب انتقال دهد. پیام فیلم بیماری واگیردار اینست: “در این فیلم هیچ چیزی اغراق نشده است. دفعه بعد شیوع ویروس در واقعیت اتفاق خواهد افتاد، پس به توصیه ما گوش دهید … وگرنه خواهید مرد.”
هدف فیلمهای با موضوع فجایع انسانی
فیلمهای با موضوع فجایع انسانی فیلمهای ترسناک و البته حاوی صحنههای اکشن هستند که اغلب بر موج خطراتی به پیش رانده میشوند که “اگر در واقعیت اتفاق بیفتد” همگان را سر جای خود میخکوب میکند. هرچند برخی از این فیلمها به مرز فیلمهای فانتزی و تخیلی نزدیک میشوند، اما برخی دیگر همچون فیلم بیماری واگیردار بر محور رئالیسم و حوادث واقعی استوارند. سازندگان این فیلمها تمایل دارند با حملهای برقآسا “وارد منزل تماشاگران” شوند و آنها وادار نمایند تا به این مسئله فکر کنند: “این حادثه ممکن است برای من هم اتفاق بیفتد”.
فیلمهای با موضوع فجایع انسانی از ترس بالقوه افراد سوءاستفاده میکنند زیرا که حوادث اخیر بر روح و روان آنها تاثیر گذاشته و آنها را در اضطراب و شوک روحی فرو برده و باعث بروز تنش و وحشت در بین آنها شده است. پس از آن، جنبه “دستورالعملی” این فیلمها مطرح شده و به مخاطب القا میکند که این بهترین (و البته تنها) راهی است که میتوان مسائل موردنظر را از طریق آن حل و فصل نمود. گروهها و آژانسهای خاص در زمان بحران به عنوان نهادهای قابل احترام، مفید و قابل اعتماد به تصویر کشیده میشوند، حال آنکه سایر مراکز به مثابه مانع و سدراه و حتی خائن معرفی میشوند. روند داستان در این فیلم به یک برنامه قابل پیشبینی تبدیل میشود بطوریکه در انتهای فیلم مراحل مختلف حل بحران برای توده مردم عادی به نظر میرسد گوئیکه حتی این اتفاقات در زندگی واقعی نیز رخ میدهد.
“ایگناسیو رامونت”(Ignacio Ramonet)، نویسنده و روزنامهنگار در کتاب خود تحت عنوان تبلیغ سکوت چنین شرح میدهد که در پشت پرده فیلمهای مربوط به فجایع انسانی همواره یک پیام واقعی وجود دارد:
“بدون استثنا، وقوع فاجعه نوعی حالت اضطراری بوجود میآورد که در پرتو آن همه نیروها و حوزههای حمل و نقل تحت امر مقامات دولتی قرار میگیرند: پلیس، ارتش یا گروههای مسلح، این نهادها به عنوان راهحل نهایی تنها مراکزی هستند که قادرند به لطف ساختار و دانش فنی خود با خطرات، بینظمی و فساد مبارزه کنند که در چنین شرایطی جامعه را تهدید خواهد کرد. (…) گوئیکه سپردن مسئولیت به توده مردم برای مقابله با فاجعه و بحرانی که مقامات و مراکز قدرت دولتی نتوانستند آن را مرتفع سازند، امری غیرممکن بود.”
– ایگناسیو رامونت، تبلیغ سکوت (ترجمه آزاد)
علاوه بر مقامات مهم دولتی، مردم عادی نیز به طور اجتناب ناپذیری مانند گروهی از انسانهای عقب افتاده به تصویر کشیده میشوند که تحت تاثیر هراس و وحشت ناشی از این بحران بوده و باید در ابهام و نادانی نگاه داشته شوند.
“از جمله نکاتی که همواره در فیلمهای مربوط به فجایع انسانی به چشم میخورد، حالت کودکانه شهروندان است. وسعت فاجعه و خطری که توده مردم را تهدید میکند اغلب از دید آنها پنهان است. به استثنای مدیران و کارشناسان فنی (مهندسان، آرشیکتها و بازرگانان)، افراد عادی از روند تصمیمگیری دور نگاه می شوند. اما برخی اوقات از نخبگان خواسته میشود تا در بحرانها البته همیشه از طریق مقامات دولتی مداخله کنند.”
افراد عادی در اغلب موارد به دلیل توجه به موارد پیش پاافتاده تمرکز خود را از دست میدهند، از اینرو باید بدون هیچگونه سوالی از نخبگان “خیرخواه و با رفتاری پدرانه” اطاعت کنند که برای محافظت از آنها (تا حد فداکاری و از جان گذشتگی) همه کاری انجام میدهند.
علاوه بر سایر موارد، این نکات قابل توجه ثابت میکند که فیلمهای با موضوع فجایع انسانی جدای از جنبه سرگرمی بر “واکنش سیاسی” به یک بحران دلالت دارد. در پشت پرده حالت زودباورانه داستان فانتزی و تخیلی، اینگونه فیلمها در نهایت سکوت پیام خاصی را به مخاطبان خود انتقال میدهد: علاقه وافر حاکم کشور اینست که نهادهایی نظیر ارتش ، پلیس یا “مردان سرشناس” مسئولیت بازسازی و ترمیم جامعه را در این بحران برعهده گیرند حتی اگر این مسئله به معنای قربانی کردن نسبی دموکراسی باشد.
فیلم بیماری واگیردار از طرح کلی عقاید رامونت در مورد فیلمهای مربوط به فجایع انسانی پیروی میکند. دقیقاً از همان ابتدای فیلم، سازمانهای خاصی به تصویر کشیده میشوند که به طور خودکار اختیارات گستردهای به آنها واگذار میشوند، برای مثال، آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری، سازمان بهداشت جهانی، صلیب سرخ آمریکا و مراکز پیشگیری و کنترل بیماری آمریکا.
پس، در فیلم بیماری واگیردار برای شیوع بیماری کشنده چه راهحلی پیشنهاد میشود؟ حکومت نظامی و واکسیناسیون همگانی. در صورتیکه واقعاً بیماری مسری شیوع پیدا کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حکومت نظامی و واکسیناسیون همگانی. آیا توده مردم این نوع واکنش شدید به یک بحران را که شاید هم ضروری نباشد، زیر سوال خواهند برد؟ خیر، زیرا تولید هزاران ساعت برنامههای بصری و شنیداری برای چنین شرایطی در نظر گرفته شده است. حال بیائید مولفهها و پیامهای اصلی فیلم بیماری واگیردار را به اختصار بررسی کنیم.
ترس و وحشت سریعتر از میکروب گسترش مییابد
فیلم با نمایش این صحنه آغاز میشود که تعداد محدودی از شهروندان بیمار هستند. این افراد برای انجام امور عادی و روزمره از منزل خارج میشوند اما به سادگی میتوانند هزاران نفر را آلوده کنند. نکته قابلتوجه در ابتدای فیلم کاملاً ساده است: ویروس مرگباری ظرف چند روز میتواند در سراسر جهان گسترش یابد. این سناریوی واقعی و در عین حال هولناک تنها راه موثر برای جلب توجه مخاطبان است و حالت ترس را در آنها بوجود میآورد. در خلال این صحنهها، دوربین چند ثانیهای بر وسایل عمومی از جمله لیوانهای نوشیدنی زوم میکند که قادرند میکروبها را انتقال دهند، همین چند ثانیه کافی است تا بیننده واقعیت مسئله را متوجه شود: “هی، من بعضی وقتها به این وسایل دست میزنم! ممکن بود خود من جای این فرد باشد! اه!”

این فرد بیمار میتواند همه اتوبوس را آلوده کند. برای افزودن عامل ترس و هیجان به این فیلم، آنها از شهرهای بزرگ و جمعیت آنها نام میبرند.

مراقب لیوانهای آب باشید که به دست شما داده میشود….

حتی آغوش یک مادر نیز جای امنی نیست.
بیشتر افرادی که به ویروس آلوده میشوند مدت طولانی زنده نمیمانند. در صحنههای گوناگونی از سکته قلبی قربانیان، یکی از شخصیتهای اصلی فیلم، “میچ امهوف”(Mitch Emhoff) (با بازی مت دیمون) به همسر و پسرش نگاه میکند که به خاطر آلوده شدن به این ویروس جان خود را از دست میدهند. بینندگانی که شاهد این صحنه غمانگیزند، این فکر به ذهن آنها خطور میکند: “هی، این هولناکترین اتفاقی است که میتواند برای من اتفاق بیفتد! اه!”

تماشای صحنه مرگ “بث امهوف”(با بازی گوینت پالترو) که به دلیل آلوده شدن به این ویروس جان خود را از دست میدهد کاملاً ناراحتکننده است و مطمئناً در ایجاد فضای مملو از ترس و وحشت تاثیر میگذارد.
این فیلم دو سال پس از شیوع ویروس H1N1 اکران شد اما رسانهها در مورد آن مبالغه کردند بطوریکه ترس ناشی از اینگونه فجایع هنوز در بین افراد بسیاری وجود دارد. پخش صحنههای مربوط به فیلم بیماری واگیردار “ویروس ترس” را دوباره در بین افراد جامعه فعال میسازد. پس از گذشت چند دقیقه ابتدایی فیلم، اغلب تماشاگران مطمئناً خواهند گفت: “اوه، خدای من، یک نفر کاری انجام بده! یارو زن و بچش رو از دست داده، این خیلی دردناکه!” قهرمانان فیلم وارد ماجرا شده و مسئولیت را میپذیرند.
سازمانهایی که مسئولیت را میپذیرند
در فیلم بیماری واگیردار ، زمانیکه ویروس به تهدیدی در سطح جامعه تبدیل میشود، همه مقامات دولت آمریکا به “نقطه نامعلومی” میگریزند و “به دنبال یافتن راهی برای کنترل از راه دور و به صورت آنلاین میگردند.” ضمناً، در این فیلم سازمانهای غیردولتی خاص به عنوان “قهرمان” معرفی میگردند که به سراغ افراد میروند تا بحران را مهار کنند. این سازمانها در این فیلم تبلیغ میشوند و سازندگان فیلم به طور خودکار به آنها مشروعیت و قابلیت اعتماد میبخشند. با این حال، کسانی که در خصوص دستورکار نخبگان جهانی برای نظم نوین جهانی آموزش دیدهاند نیک میدانند که به این سازمانها ابلاغ شده است تا این دستورکار را با تمام جزئیات آن اجرا نمایند. خلاصه اینکه، سازندگان این فیلم میگویند: اگر بحرانی شبیه این مورد اتفاق بیفتد، دولت ناپدید میشود، دموکراسی به حالت تعلیق در خواهد آمد و سازمانهای غیردولتی مسئولیت را بر عهده میگیرند.
سازمانهایی که در این فیلم معرفی میشوند، عبارتند از:

CDC (مرکز پیشگیری و کنترل بیماری) که در خصوص اجرای عملیات واکسیناسیون همواره برای آن تبلیغات شده است.

WHO (سازمان بهداشت جهانی) – که پس از انتشار ویروس H1N1 – متهم گردید به جای اطلاعرسانی فوری، ترس و هرجومرج را در جامعه گسترش داده است. اما در این فیلم، سازمان بهداشت جهانی عامل مهمی در حل این بحران است.

FEMA (آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری) و صلیب سرخ آمریکا امور شهروندان را مدیریت میکنند. فیلم بیماری واگیردار به تماشاگران نشان میدهد که چگونه وضعیت اضطراری میتواند سریعاً به برقراری حکومت نظامی منجر شود. این مسئله به طور خودکار به برپایی اردوگاه غیرنظامی تحت مدیریت آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری منتهی خواهد شد که پس از طوفان کاترینا و از دست دادن وجهه خود به یک سابقه خوب در حوزه روابط عمومی نیاز داشت.

البته، ارتش آمریکا از زمانیکه حکومت نظامی وضع میشود و “حکومت نظامی تحت شرایط اضطراری توسط مقامات نظامی در مناطق خاص به اجرا در میآید”، همه جا حضور دارد.
بنابراین، پس از بروز “بحران بیولوژیکی”، دولت آمریکا که به صورت دموکراتیک بر مسند قدرت تکیه میزند، اساساً منحل شده و سازمانهای خاص(نظیر CDC، WHO، FEMA و ارتش آمریکا) مسئولیت کلیه امور جامعه را بر عهده میگیرند. و این “مسئولیتپذیری” به روشی کاملاً خاص انجام میپذیرد:یعنی، حکومت نظامی و تشکیل اردوگاههای غیرنظامی.
حکومت نظامی
در فیلم بیماری واگیردار ، پیامدهای اجتماعی شیوع ویروس مرگبار MEV-1 به شکلی خاص نمایش داده میشود. اولاً، توده مردم که همواره به صورت افراد سادهلوح، گوسالهمانند و البته علاقمند به اعمال خشونت نشان داده میشوند، از کنترل خارج میگردند. توده مردم همواره به گونهای نشان داده میشوند که وحشت زدهاند، فریاد میزنند، در حال سرقت بوده، با یکدیگر نزاع میکنند و در حال غارت و چپاول اماکن عمومی هستند. این مسئله به فروپاشی کامل نظم اجتماعی و بروز شرایط بیقانونی منجر میشود.

گروهی از افراد خشن و گستاخ در حال چپاول و غارت داروخانه برای بدست آوردن دارو هستند.
هر کجا که افراد معمولی به دور هم جمع میشوند، به دنبال آن همه نوع اتفاقات زننده نیز رخ میدهد. این مسئله با مفهوم “کودکانه رفتار کردن” توده مردم همراه است که مقامات را وامیدارد تا با “رفتاری پدرانه” مسئولیت آنها را برعهده گیرند. و این پسر بچه همان کاری را انجام میدهد که مقامات به او دیکته میکنند.

ارتش آمریکا حکومت نظامی را تحمیل میکند و شهر مینهسوتا را در قرنطینه قرار میدهد و مانع از ورود و خروج افراد از شهر میشود. به افرادی که قصد ترک ایالت را دارند، گفته میشود که مسیر خود را تغییر داده و به منازل خود بازگردند.
پس از آن شهروندان را به طرف اردوگاههای تحت کنترل آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری هدایت میکنند

این استادیوم به اردوگاه غیرنظامی تحت کنترل آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری تبدیل شده است.

حقوق شهروندان (حتی ثروتمندان) نادیده گرفته میشود و مستقیماً به طرف اردوگاههای غیرنظامی تحت کنترل آژانس فدرال مدیریت در شرایط اضطراری هدایت میشوند که در آنجا افراد را موقتاً اسکان داده و به آنها غذا میدهند. در این صحنه، کمبود “غذا” برای سیر کردن همه افراد داخل اردوگاه به شورش کوچکی در این محل منجر میگردد.
نظریه پرداز تئوری توطئه
هرچند در این فیلم برخی گروهها و سازمانهای خاص به عنوان نهادهای “توانمند” و “قابل اعتماد” معرفی میشوند اما سایر گروهها برای مثال رسانههای جمعی روش کاملاً متفاوتی را در پیش میگیرند. وبلاگ نویسی به نام “آلن کروم واید”(با بازی جود لاو) از رسانه جایگزینی بهره میگیرد که به عنوان منابع غیرقابل اعتماد معرفی میشوند. عملکرد این رسانه مبتنی بر احساسات بوده و در راستای تامین منافع مدیر آن طراحی شده است. به عبارت دیگر، این فیلم تاکید دارد اطلاعاتی که از منابع “غیررسمی” بدست میآیند نامعتبر بوده و به طور بالقوه خطرناک هستند. این دقیقاً همان پیام واقعی طرفداران آزادی بیان نیست.

“واکسن صداقت” عنوان وبلاگی است که آلن کروم واید آن را مدیریت نموده و مشابه با تعداد کثیری از وبسایتهای خبری است که در فضای مجازی وجود دارند. قطعاً اینگونه اطلاعرسانیها که از طریق رسانههای جمعی یا منابع دولتی انجام نمیپذیرد، هرگز به شکل مثبتی نشان داده نخواهد شد.
دقیقاً از همان ابتدای فیلم، آلن کروم واید تا اندازهای در ظاهر یک وبلاگنویس حیلهگر نشان داده میشود که اخلاق حرفهای او زیر سوال میرود و جامعه خبرنگاری یا علمی احترام چندانی برای او قائل نیست. هرچند وی تلاش میکند تا به جزئیات یکی از داستانهای موردنظرش برای چاپ در روزنامه کرونیکل دست یابد اما داستان او به دلیل فقدان مستندات کافی مورد تایید قرار نمیگیرد. زمانیکه وی برای کسب اطلاعات درباره ویروس با یکی از دانشمندان تماس میگیرد، آن فرد دانشمند پاسخ میدهد: “وبلاگنویسی که نویسندگی نیست، در واقع چیزی شبیه شعارنویسی بر روی دیوار البته با رعایت دستور زبان و نقطهگذاری است.”
علیرغم این بیاحترامی از جانب نهادهای “ذیصلاح”، آلن کروم واید مخاطبان بسیاری دارد و با افتخار به “میلیونها بازدیده کننده خود میبالد که هر روز از وب سایت او دیدن میکنند.” وی ادعا میکند که راه درمان ویروس MEV-1 وجود دارد و نام علمی داروی آن “فورسیتیا”(Forsythia) است اما مراکز قدرت این واقعیت را نادیده میگیرند تا بتوانند واکسنهای خود را بفروشند. وی همچنین به خوانندگان وبلاگ خود اصرار مینماید تا واکسنهایی را که مقامات دولتی به آنها پیشنهاد میدهند را خریداری نکنند.
ظاهراً دولت این نوع مخالفت را تحمل نمیکند. کروم واید توسط یک مامور مخفی زیر نظر گرفته میشود تا در نهایت او را دستگیر نمایند. زمانیکه او به این ترفند آنها پی میبرد، مامور دولت به کروم واید میگوید: “آلن، من انتخاب دیگری ندارم، آنها وبلاگ تو را دیدهاند.” ماموران دولت از همه جا ظاهر میشوند و کروم واید را به دلیل “اخلال در امنیت، توطئه و به احتمال زیاد قتل غیرعمد” بازداشت میکنند.

کروم واید به دلیل محتوای وبلاگ بازداشت میشود. فیلم بیماری واگیردار پیام کاملاً روشنی را علیه منابع اطلاعرسانی “جایگزین” به مخاطب انتقال مینماید: اینکه انحراف از “منابع رسمی” خطرناک و برخلاف قانون است.
در ادامه فیلم، در مییابید که فورسیتیا دروغی بیش نبود و کروم واید توانست با تبلیغ آن به خوانندگان وبلاگش ۴٫۵ میلیون دلار به جیب بزند. مدیر آژانس امنیت داخلی برای او حبس “طولانی مدت” را درخواست میکند. اما، کروم واید با توجه به محبوبیتی که دارد، به قید ضمانت آزاد میشود زیرا همانطور که مدیر آژانس امنیت داخلی اظهار میدارد: “از قرار معلوم، در این کشور ۱۲ میلیون نفر دیوانه مثل تو وجود دارند.”
شخصیت آلن کروم واید و روش او که در این فیلم به تصویر کشیده میشود، بنا به دلایلی جالب توجه است. اول اینکه، شخصیت وی حاصل تاثیر فزاینده وبلاگها و وبسایتهای جایگزین بر افکار عمومی است– پدیدهای که اخیراً چندان به مذاق نخبگان خوش نمیآید که درصدد کسب انحصار اطلاعات هستند. این فیلم با نمایش آلن کروم واید به عنوان نماد فریبکاری، فساد و حتی خطرناک برای توده مردم، دوری جستن از این نویسندگان و حتی بازداشت آنها را توجیه میکند. به نظر میرسد هیچ یک از شخصیتهای این فیلم اهمیتی نمیدهند که همه این موارد در راستای نقض آشکار متمم اول قانون اساسی است.
دوم آنکه، زمانیکه واکسن H1N1 در سال ۲۰۰۹ توزیع و عملیات واکسیناسیون همگانی سازماندهی شد، بسیاری از شهروندان و مقامات دولتی از جمله مسئولان بهداشت عمومی،پزشکان و متخصصان علیه آن لب به سخن گشودند. آنها ادعا کردند که تزریق این واکسن ضرورتی ندارد و به اندازه کافی بر روی آن آزمایش نشده است و عوارض جانبی منفی دارد. با نمایش چهره فاسد آلن کروم واید در “جنبش ضدواکسیناسیون”، عوامل سازنده فیلم همه کسانی را که ضرورت واکسیناسیون همگانی را زیر سوال بردند، بیاعتبار ساختند. اگر ویروس دیگری شیوع پیدا کند، تماشاگران فیلم بیماری واگیردار احتمالاً از قبل آمادگی لازم برای نادیده گرفتن و دوری جستن از این جنبشها را دارند. به عبارت دیگر، این فیلم اذعان میدارد: “نظریهپردازان تئوری توطئه خود دروغگوهای فاسدی هستند که برای امنیت عمومی مخاطرهآمیز بوده و باید دستگیر شوند. به حرف آنها گوش ندهید. آنها از طریق داروهای ساختگی و قلابی پول بدست میآورند. اما، کسانی که از راه واکسنهای تقلبی پول بیشتری بدست میآورند، افرادی درستکار و خوب هستند. به حرف مقامات دولتی گوش کنید و واکسن خود را بزنید …. وگرنه خواهید مرد.”
راهحل نهایی
پس از تحمل چندین ماه فضای آکنده از ترس و وحشت و کشته شدن صدها میلیون انسان بیگناه، راهحل نهایی اعلام شده و بشریت نجات مییابد: واکسیناسیون همگانی

کسانی که این واکسن را خریداری میکنند یک عدد مچبند قابل اسکن نیز به آنها تحویل داده میشود. این مچبند به آنها اجازه میدهد تا به اماکن عمومی نظیر مراکز خرید بروند.

واکسن بزنید، بارکد بگیرید و به اماکن عمومی بروید. در صورتیکه واکسن را نزنید باید در منزل بمانید… که در اینصورت خواهید مرد.
نتیجهگیری
شاید فیلم بیماری واگیردار از جمله آثار تخیلی سینمای هالیوود باشد اما پیامهای مهمی را به مخاطب انتقال میدهد که مقامات دولتی تمایل دارند تا افکار عمومی آنها را بپذیرند. برای تحقق این هدف، این فیلم به موضوع خاصی میپردازد که اساساً در گذشته اتفاق افتاده است، آژانسهایی را معرفی میکند که حق دارند مسئولیت اداره امور جامعه را تحت این شرایط بر عهده گیرند و تنها راهحل رفع این بحران را پیشنهاد دهند. این راهحل چندان خوشایند نیست: انحلال دولت، وضع حکومت نظامی، برپایی اردوگاه غیرنظامی، عملیات واکسیناسیون اجباری و سرکوب آزادی بیان. دموکراسی و حقوق مدنی موقتاً به حالت تعلیق در میآید و در ادامه شاهد ایجاد یک جامعه کاملاً کنترل شده و تحت نظارت(با استفاده از بارکد) هستیم.
آیا فیلمهای مربوط به فجایع انسانی نظیر بیماری واگیردار فقط با هدف سرگرمی تهیه میشوند یا از آنها با هدف آموزش به افکار عمومی درباره آنچه که در زمان وقوع فاجعه باید یا نباید باور کنند، ساخته میشود؟ آیا سازمان بهداشت جهانی فقط با هدف سرگرم کردن افراد در ساخت این فیلم مشارکت دارد؟ واقعیت جالب اینست: نسخه دی وی دی این فیلم دقیقاً زمانی منتشر گردید که سازمان بهداشت جهانی به ادعای غیرواقعی و مبالغهآمیز درباره آمار مرگومیر ناشی از آنفلونزای مرغی H5N1 متهم شده بود.
اخیراً سازمان بهداشت جهانی اجازه یافت تا نتایج تحقیقات جنجالبرانگیز خود درباره ساخت نمونه جهش یافته و کاملاً واگیردار این ویروس را منتشر کند. آیا میتوان نتایج تحقیقات پیرامون نمونه فعال شده این ویروس را تعمداً برای توجیه وضع حکومت نظامی در جامعه منتشر ساخت؟ چند لحظه صبر کنید، شاید نباید چنین مطالبی را بر زبان راند چون aاحتمالا به اتهام “اخلال در امنیت، توطئه و به احتمال زیاد قتل غیرعمد” توسط دولت آمریکا بازداشت خواهید شد.