هنوز فروردین ۶۷ به نیمه نرسیده بود که دشمن مقر گردان تخریب در شهر بیاره عراق رو بمباران شیمیایی نمود و تمام بچههای گردان و شهید ناصر اربابیان که فرمانده بچهها بود به شدت مصدوم شد.
او از ناحیه چشم، پوست و ریه به شدت آسیب دید و در بیمارستان لقمان و بقیه الله تهران بستری شد. شدت صدمات به حدی بود که می بایستی ماهها در بیمارستان بستری و تحت نظر باشد. اما حاج ناصر نگران گردان بود. او میدانست که بهم خوردن سازمان رزم گردان تخریب یعنی زمینگیر شدن لشگر سیدالشهداء(ع).
او و همسنگرانش به شهیدان نوریان و زینال الحسینی فرماندهان شهید گردان قول داده بودند که تا زنده اند نگذارند تخریب از نیروهای عملیاتی خالی بمونه.
لذا با همه صدماتی که دیده بود خودش رو به جبهه رسوند و این عزیز با همان حالت مصدومیت در حالی که چشمانش به شدت به نور حساس شده بود و از سوزش تاولها و سرفههای پی درپی رنج میبرد در اردیبهشت ماه سال ۶۷ مجددا به جبهه برگشت و بچههای تخریب سازماندهی شدند و در مین گذاری روی ارتفاعات مشرف به شهر ماووت شرکت کردند.
سال ۶۷ سال سرنوشت سازی برای جبههها بود. از یک سو دشمن با کمک استکبار جهانی با تمام توان به مواضع ما در جبهه یورش برد و از طرف دیگر جنگ شهرها قوت گرفت و رویارویی آمریکا با جمهوری اسلامی در منطقه با حمله به سکوهای نفتی و زدن هواپیمای مسافربری آغاز شد.
اواخر تیرماه ۶۷ بود که دشمن بعثی از جبهه شرهانی و فکه برای هجوم به خاک کشورمان و تهدید شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول عملیات خود را آغاز کرد و ابتدا با بمباران شدید هوایی و گلوله باران منطقه، مقاومت نیروهای ارتشی مستقر در خطوط پدافندی در این دو جبهه را شکست و از سمت فکه تا تپه های «برغازه» محل استقرار یکی از تیپهای ارتش جلو آمد و از طرفی مقر اصلی تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) که به موقعیت الوارثین شهرت داشت در سر راه پیشروی دشمن قرار داشت. بچههای تخریب در مقر، با فرماندهی شهید اربابیان آماده میشدند تا با مین گذاری مقابل دشمن و عملیاتهای انفجاری جلوی دشمن را سد کنند.
*راوی: جعفر طهماسبی