5

قطعه‌ای از بهشت

  • کد خبر : 97125
  • ۲۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۵:۰۴

«آزادگان آبروی این ملت را حفظ کردند» (مقام معظم رهبری) اگر از اُسرای آزاد شده که تعدادشان قریب به چهل و سه هزار نفر می رسد،‌ سؤال شود که نظرتان راجع به دوران اسارت چیست؟ قریب به اتفاق خواهند گفت”قطعه ای از بهشت” بود!! چرا آنان این تصور و دیدگاه را نسبت به آن دوران […]

«آزادگان آبروی این ملت را حفظ کردند» (مقام معظم رهبری)

اگر از اُسرای آزاد شده که تعدادشان قریب به چهل و سه هزار نفر می رسد،‌ سؤال شود که نظرتان راجع به دوران اسارت چیست؟ قریب به اتفاق خواهند گفت”قطعه ای از بهشت” بود!!

چرا آنان این تصور و دیدگاه را نسبت به آن دوران دارند؟ مگر در اسارت شیرینی و باقلوا و حلوا پخش می کردند؟! و یا شرایطی بهتر از کشورشان وجود داشت؟

مگر نه این است که واژه “اسارت” یادآور دوری از وطن، ‌غریبی و غربت، ناسزا شنیدن، ‌سختیها را تحمل کردن و به شهادت رسیدن هاست؟

آیا در فرهنگ ما ایرانیان این واژه یادآور غریبی و غربت حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) و حادثه عظیم کربلا نیست؟

مگر نه این است که در کتاب ارزشمند و به یاد ماندنی ” من هنوز زنده ام” نوشته خواهرآزاده مان دکتر معصومه آباد (عضو شورای شهر تهران) می خوانیم که ” ظلم بارترین واژه،‌ واژه اسارت است”؟

پس چرا آزادگان آن را مترادف با ” قطعه ای از بهشت” می دانند پاسخ آنان کاملاً ‌روشن است. در جواب خواهند گفت؛ درست است که ما در اسارت از کمترین و یا “هیچ ترین” امکانات مادّی برخوردار بودیم و در آنجا دنیای ما مساوی بود با تمام نداشتن ها،‌ نخوردن ها،‌ ننوشیدن ها و اینکه امکان رفتن به خانه خاله و دایی و عّمه و عمو،‌پارک و استخر و سونا و جکوزی،‌سفر به دریای خزر و خلیج فارس و بوشهر و غرب و شرق کشور عزیزمان فراهم نبود،‌و درست است که در اسارت با روزی ۱۳ قاشق آب و لپه قرمز پخته شده که به زور ناچار بودیم نامش را ” آآآشِ صبحانه” بگذاریم و یک لیوان چای که در دیگ پخته می شد و بوسیله پارچ‌های پلاستیکی در بین بچه ها توزیع می گردید،‌و یا روزی یک لیوان برنج پخته و مقداری گوشتهای گاوی یخ زده تاریخ مصرف گذشته که به همّت والا و فداکاری بچه های آشپزخانه اردوگاه مثل عموفریدون و مجید رضایی و سعید شاملو و مرحوم عمو جلیل و مرحوم عزیز بابایی و دیگر دوستان که با مقداری ادویه جات به آن طعم و مزه می دادند، ‌نامش را گذاشته بودیم “چلووو و خورشت” برای ناهار و از شام هم که مطلقاً‌خبری نبود و یا روزی یک نان بُرکی گرد مانند مثل  نان همبرگر بنام “سمّون” که همیشه ی خدا تعمداً‌داخل آن خمیر بود و مطلقاً در هنگام صبحانه و ناهار!! مصرف نمی شد و در عوض در جاهای دیگر مثل زمان درست کردن رشته آشی!! و یا بعنوان روشور حمّام!! و یا گرفتن خُلْل و فُرَجِ دیگ های آشپزخانه و درزگیری جاهای دیگر مورد استفاده قرار می گرفت!

و اینکه هر دو سال یک بار یک دست لباس مخصوص اُسرا با آرم (P.W) که مخفّف prisoner of war‌ بود و هر سال یک دست لباس های زیر و یک دست کفش کتانی وجوراب می دادند و در پاییز نیز پالتوهای روسی متعلق به جنگ جهانی دوم را که از پشت بام اردوگاه به داخل پرتاب و هراسیری یکی از آنان را بر می داشت و مجدداً‌در پایان زمستان بعثی ها آنها را تحویل می گرفتند!!

خلاصه اینکه با هزاران نداشتن ها و مشتهّیات مادّی دیگر، اضافه کنید به آن اذیت و آزارهای شبانه روزی سربازان و افسران بعث رژیم سفاک صدام حسین ملعون همراه با توهین و توبیخ و شکنجه و قطعی آب و فحش و ناسزا به مردم شریف و خانواده ها و مسئولین اجرایی و حکومتی کشورمان و از سوی ما خوردن خشم و نفرت و کینه و توصیه به صبر و مقاومت.

و همین طور وجود امراض مختلف و بعضاً ‌صعب العلاج مثل یرقان، سل،‌ پیسی، ‌وبا، ‌سوزش ها و خارش های زجر آور پوستی و جلدی در نقاط حساس بدن، ‌یبوست و مریضی های روده ای و گوارشی، ‌سوء هاضمه و بطور کلی هر درد و مرضی که در محیط های جمعی بدلیل فقدان بهداشت و حمام و نبود آب سالم انسان به آن مبتلا می شود. به همین منظور شبها ساعت ۱۰ به دستور مسئول ایرانی آسایشگاه!! موظف بودیم زیرپوش ها را از تن خارج کرده و به کشتن شپش و سارس میان دو ناخن انگشتان شصت مبادرت ورزیم.

همین طور آنان خواهند گفت؛‌درست است که روزها و ماهها و سالها می گذشت و ما از دیدن ماه و ستارگان زیبا در شب محروم بودیم و گاهی اوقات نیز بخاطر تنبیه های مختلف از دیدن خورشید نیز محروم می شدیم و یا هنگامی که رزمندگان جان بر کف مان خسارات و شکست سنگینی به نیروهای دشمن وارد می آوردند، گرگهای بعثی،‌شبانه حمله می کردند و با نبشی آهنین و کابل و چوب و دسته های طی،‌تلافی و دّق و دلی خود را سر اُسرای بی دفاع خالی می کردند!!

بیاد دارم بعد از عملیات خبیردر سال ۶۲ نیروهای بعثی به آسایشگاه مان!!حمله ور شدند و یک افسر بعثی از خدا بیخبر آنقدر با کابل و مشت و لگد بر سر و صورتم می کوفت و مدام با فحش های رکیک و ناسزا گفتن به امام عزیز (ره) و آیت اله هاشمی رفسنجانی مرا مجبور می ساخت که آنرا تکرار کنم و چون استنکاف می ورزیدم بر شدت ضربات خود می افزود تا جایی که از خستگی دیگر نای و توان زدن نداشت. و خلاصه اینکه زندگی در اسارت با هزاران مشکلات روحی و جسمی همراه بود که گاهی زبان و قلم از بیان و نوشتن آنها شرم دارد!!

به عبارت دیگر اسارت یعنی زندگی در مدار صفر درجه قیامت!! جایی که به دالان برزخ و سکرات مرگ و قیامت پهلو می زد!! با این اوصاف پس چرا “قطعه ای از بهشت” بود؟!!

در جواب خواهی شنید که؛ ما در اسارت یک چیز داشتیم که جای تمام آن نداشتن ها را پر می کرد و با هیچ چیز دیگر قابل قیاس نبود،‌ما خدا را داشتیم و چون او را داشتیم در حقیقت همه چیز داشتیم “الهی آنکس که تورا  داردچه ندارد و آنکه تو را ندارد چه دارد؟”خدا در آن تنگنای اسارت بهترین رفیق و انیس و مونس ما بود،‌در خلوت و جلوت،‌در زیر بار شکنجه ها و سختیها همدم ما شده بود،‌او را می دیدیم که از رگ گردن به ما نزدیکتر بود.

(وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْکُمْ مّنْ حَبْلِ الْوَرید) (ق/۱۶)

در آنجا رفاقت با او منشاء همه ملکات وصفات پسندیده شده بود.

آنجا عنصر “عشق و محبت” حکومت مقتدری داشت، اگر از ماهی دریا بتوان سؤال کرد که حیات و زندگی تو در چیست؟ او نمی داند،‌به محض اینکه از آب بیرون افتاد ار عمق جانش خواهد فهمید،‌اما دیگر دیر شده است!

روز ی برادر عزیز و آزاده مان مهندس سعید واحدی (که در مورد سجایای اخلاقی این مرد بزرگ نیز باید ساعتها قلم زد و نوشت) از سید آزادگان شهید سید علی اکبر ابوترابی سؤال کرد که اگر گاهی اوقات دل مان برای آن دوران تنگ می شود،‌این کفر و ناسپاسی نسبت به نعمت آزادی نیست؟ مرحوم ابوترابی فرموده بودند که ” چون بچه ها د راسارت در اوج حال و هوای معنویی بودند آنجا تبدیل به قطعه ای از بهشت شده بود و در واقع شما آرزوی بودنِ در بهشت را دارید و این ناسپاسی نیست. در آنجا دوست داشتن برای خدا جاری و ساری بود،‌ فداکاری و ایثار،‌دگر خواهی و نه خود خواهی به رفتاری باور پذیر میان اُسرا تبدیل شده بود. به واقع اگر اغراق نکرده باشم باید گفت اُسرا در آن مقطع زمانی شمّه ای از زندگی در سایه سار حکومت مهدی(عج) را تجربه کردند، هر نوع زشتی و پلشتی و هر رذیله اخلاقی اگر بطور اتفاقی بروز و ظهور داشت برابر بود با تبلور عذاب وجدان که در فرد اسیر ظاهر می شد!!

روزی اسیری در اردوگاه موصول ۴ به مرحوم ابوترابی گفته بود؛‌”حاج آقا من با غمزه چشمم غیبت برادری را کردم و به خاطر این گناه هفت روز روزه گرفتم،‌آیا خدا مرا می بخشد؟”

در آنجا دروغ گفتن،‌غیبت کردن،‌تهمت زدن،‌انتقام گرفتن و… عقب ماندن از قافله عشق بود.
تا عهد تو در بستم،‌عهد همه بشکستم
بعد از تو روا نباشد،‌نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد،‌رفتن به گلستانها (سعدی)

آری بدلیل طولانی بودن دوران اسارت،‌انوار الهی در رفتار و گفتار بسیاری از اُسرا تجلی یافته بود،‌مرحوم عزیز بابایی که پیش تر یادش کردیم یکی از آن افراد بود؛ او کباب پزی بود که هیچگاه خود کباب نخورد!!حتماً‌ سؤال خواهید کرد مگر می شود! آری؛‌او عاشق خدمت به اُسرا بود.
یکی ا زکارهای عاشقانه او این بود که هرگاه گوشتهای یخی گاوی و تاریخ مصرف گذشته وارد اردوگاه می شد، بهترین قسمتهای گوشت ها را جدا سازی و تا ظهر در گرمای زیاد داخل آشپزخانه آنها را می پخت و به اُسرای مریض و صعب العلاج در اردوگاه می رساند و بعضاً خود عاشقانه در دهن آنان می گذاشت،‌اما هرگز یک تکّه از آن کبابهای به ظاهر خوشمزه و تست شده را نخورد،‌همو بود که با در خواستهای مکرر از نمایندگان صلیب سرخ جهانی مثل “میشل گود لیک” (Michel good lake) جهت آوردن بذرهای مختلف تلاش های زیاد نمود و محوطه اردوگاه را پر از سبزیجات و گل های متنوع مثل گل ناز،‌گل داوودی،‌گل محمدی کرده بود،‌بطوری که سرباز بعثی هم به وجد می آمد و هم از شدت حسادت او را اذیت می کرد،‌روحش شاد و یادش گرامی.

میشل فردی بود که بعنوان سرتیم نمایندگان صلیب سرخ جهانی به اردوگاه های اسرا ایرانی می آمد،‌فردی مجرّب و جا افتاده و مسن بود،‌روزی به فرمانده ایرانی اردوگاه برادر آزاده و شجاع مان محرم آهنگران گفت” به عیسای مسیح قسم که به معنای حقیقی کلمه شما اُسرای ایرانی آزادید و اسیر واقعی ما هستیم و فکر می کنیم در خارج از اردوگاه و در اروپا راحت و آزاد زندگی می کنیم،‌ من اُسرای زیادی را در کمپ های مختلف دنیا دیده ام،‌ هر سه ماه یکبار که به آنجاها قدم می گذارم،‌آمار جنایت،‌خودکشی و نزاع و مسایل منافی عفت افزایش می یابد،‌اما چرا در بین شما اینگونه نیست؟ و اگر باشد به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد ؟! شما هیچ ارتباط و رابطه فیزیکی و شفاهی با سایر کمپ های دیگر ندارید،‌اما گویی همه شما از یک امر متافیزیکی تبعیت می کنید و در رفتار و گفتار با هم هماهنگ هستید؟!”

آری او حق داشت که نداند چرا اسرای ایرانی اینگونه اند،‌زیرا او انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را نمی شناخت و ظهور آفتاب تابناک فقاهت و امامت شیعه را ندیده بود،‌او نمی دانست که انقلاب اسلامی بعنوان تحولی عظیم با ماهیت فرهنگی و دینی و بُعد اندیشه ای،‌سرآغاز رویکردهای خدا باورانه در تحولات سیاسی اجتماعی دنیای معاصر به شمار می آید و قدرت واکاوی این تحول عظیم را نداشت،‌به همین خاطر رفتار و کردار ما برای او قابل هضم نبود،‌نمی دانست که دست خدا از همه دستها بالاتر،‌چشمهای او نافذتر و گوشهای او شنواتر است،‌او نمی دانست که تنها اوست نجوای ماهیان عاشق در انتهای شکم نهنگ سیاه را می شنود،‌و نمی دانست که ” اِنْ تَنْصُرُو اللهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبّتْ اَقْدامَکُمْ” یعنی چه؟
آنها هزاران فرسنگ با اُسرا فاصله داشتند،‌اما عظمت رفتار و اتحاد و همدلی اُسرا را درک می کردند و به همین خاطر با اقرار سرِ‌تعظیم فرود می آوردند.

آری در آنجا فقط خدا بود دیگر هیچ نبود، سجده های طولانی و اشک و آه و ناله ی سوزان بچه های اسیر واقعاً دیدنی بود،‌خواندن نماز شب گویی بر آنان واجب و آه جگرسوزشان در قنوتهای نماز عارفانه بود.

گویند مرحوم آیت اله بهجت (ره) پس از اتمام یکی از نمازهایشان و راز و نیاز با معبودشان فرموده بودند” کجایند پادشاهان و سلاطین تا بگویم آیا آنان از دنیای شان لذت بردند یا عارفان بالله،‌یک قنوت عارفانه به تمام لذتهای دنیایی شان برتری دارد.” و بودند افرادی که در اسارت به چنین مقام شامخی رسیده بودند.

در پایان قصد ندارم خواننده گرامی را مکّدر سازم اما به خاطر ادای دین به همه عزیزان آزاده،‌این نکته را اشاره نمایم که آزادگان پس از تحّمل آن همه مشقت و سختی،‌مردانه در برابر ناملایمات ایستادگی کردند تا سربلندی و سرافرازی مردم شریف و انقلابی ایران عزیز را به جهانیان اثبات نمایند و پس از سالها با استقبال پرشور و بی نظیر به میهن اسلامی بازگردند و به قول رهبر فرزانه انقلاب “آزادگان آبروی این ملت را حفظ کرده و سنگ زیرین انقلاب شدند و  مانند الماس درخشان می درخشند.”،‌اما مع الاسف بعضی از مسئولین میانی اجرایی در سازمانها و نهادهای دولتی در برهه هایی از زمان با بی تفاوتی و نامهربانی با آنان برخورد نمودند. نمونه اخیر همین موضوع اجرای ماده ۱۳ قانون حمایت از آزادگان است که اتفاقاً‌خود آزادگان هیچ نقشی در تنظیم و تدوین این قانون نداشتند و دوران اسارت را سپری می کردند،‌در سالهای اخیر با تمسک به روشهای ناصواب بطور مستقیم و یا غیرمستقیم چه توهین ها و تحقیرها  که به شعور و شخصیت این عزیزان روا نداشتند!!!

خواهشمند است جهت تنویر افکار نسبت به حقوق اُسرای جنگ و ایثارگران و بطور کلی “کهنه سربازان” به شبکه جهانی مراجعه و مواد و مصوبات کنوانسیون ژنو خصوصاً‌ماده ۳ این کنوانسیون را مطالعه و مشاهده فرمایید که چگونه کشورهای باصطلاح کافر مثل آمریکا ،‌انگلیس، فرانسه،‌لهستان‌،ایتالیا،‌ویتنام و … از جنگ جهانی اول تا کنون د راجرای این گونه مصوبات دقت نظر و وجه همّت داشته و “کهنه سربازان” خود را در گفتار و رفتار در مناسبت های مختلف گرامی می دارند امیدوارم دولت تدبیر و امید به رسالت ذاتی خود در این زمینه عمل نموده و خطاها و اشتباهات گذشته را نسبت به آزادگان شریف تکرار ننمایند.

۲۶ مرداد ماه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی مبارک.

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=97125

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]