به گزارش خبرآنلاین بخشی از مقاله پرفسور محمد لگنهاوزن، استاد فلسفه مذهب و علم اخلاق، ترجمه منصور نصیری را که دارای موضوعات جالبی درباره نگاه و رفتار شهید دکتر بهشتی درباره هگل است، می خوانید.
پرفسور لنگهاوزن در بخشی از مقاله «خدا و دین در اندیشه هگل» به روایتی از شهید بهشتی اشاره کرده و درباره نگاه و عقیده او به هگل می نویسد:
«شهید بهشتی در روزهای اقامت در آلمان به دیدار قبر هگل در برلین شرقی رفت. پس از مدتی جست و جو در قبرستان، سرانجام قبر هگل پیدا شد. یکی از همراهان وی با عناوین زننده و ناپسندی از هگل یاد کرد. شهید بهشتی از این کار وی خشمگین شد و اظهار داشت آنچه هگل در زمان و مکان خود کرد، از نظر تأثیرگذاری قابل مقایسه با کاری است که ملاّصدرا در عصر صفویان انجام داد.
شهید بهشتی در آثار هگل چه چیزی دیده بود که اینگونه از هگل تعریف و تمجید کرد؟ آیا ممکن است وی تصور کرده باشد که هگل مسلمان است؟ مطمئنا پاسخ منفی است. دست کم، مسلمان بودن هگل به معنای تغییر مذهب یا دین رسمی یا به زبان آوردن شهادتین، منتفی است. هگل تنها یک بار به طور اتفاقی در کتاب خود، فلسفه تاریخ، آن هم با به کار بردن تعبیر غلط و رایج در زمان خود، یعنی تعبیر غلط به دین اسلام اشاره کرده است. وی در آنجا اظهار میدارد که مدتهاست اسلام از صحنه تاریخ ناپدید شده. وی در کتاب سخنرانیهایی در باب فلسفه دین، تقریبا همه اسلام را نادیده میگیرد و فقط میگوید: اسلام به دلیل رد آموزه تجسّد، همسان با خداشناسی طبیعی (Deism) است.
باید از داوری شتابزده درباره فیلسوف بزرگی چون هگل پرهیز کرد و بدون هیچگونه محدودنگری به سایر دیدگاههایی که در تفسیر نظرپردازیهای هگل درباره دین مطرح شدهاند، توجه کرد. اگر بخواهیم در این باره جدی باشیم که فیلسوف بزرگ و مسلمان نظیر آیتاللّه بهشتی احتمالا چه چیزی در آثار هگل مشاهده کرده، میتوانیم از اینجا آغاز کنیم که نظر هگل درباره خدا چه بوده و این مسئلهای است که دزموند در کتاب خود به بحث درباره آن میپردازد.
دزموند فیلسوف معاصری است که پس از ۲۵ سال مطالعه در آراء هگل، در کتابی با عنوان «خدای هگل: بدَلِ ساختگی؟» به تفسیر دیدگاه هگل درباره خدا و دین پرداخته است. دزموند کتاب خود را به منزله وداع با هگل توصیف میکند و دلیل وداع گفتن دزموند با هگل دقیقا آن است که وی از دیدگاه هگل درباره خدا ناخرسند است. دزموند نخستین فیلسوفی نیست که ناخرسندی خود را از الهیات هگل ابراز میدارد. حتی شیلینگ پس از آنکه جانشین هگل شد، ملزم شد که «تخم اژدهای همهخدایی هگلی را در برلین لگدمال کند.» به همین منوال، دزموند هشدار میدهد که اگر همانند هگل، خدا را همچون یک کل و نه فراتر از هرگونه کل بدانیم، «سرانجام بتپرستانی «همهخداگرا» و حتی «همهدرخداگرا»خواهیم گشت.» دزموند خداباوری هگل را زیر سؤال برده است و استدلال میکند که هگل صرفا وانمود میکند مسیحی است.
به هر روی، هنوز نتوانستهام بفهمم که شهید بهشتی در دیدگاههای هگل، دقیقا چه چیزی مشاهده کرده بود که وی را به دیدن قبر هگل واداشت. نظام فلسفی هگل، نظامی است که در آن، دین نقش محوری ایفا میکند و شاید همین امر در جلب توجه شهید بهشتی کافی باشد. شاید دلیل توجه وی آن بوده است که دیالکتیک هگل به عنوان راهی برای پی بردن به اینکه چگونه «روح» ممکن است در تاریخ به فعلیت برسد، برای او جالب توجه بوده است. شاید این فیلسوف مسلمان، موافق شیوهای بوده است که هگل بر اساس آن به دفاع از برهان وجودشناختی در برابر انکار آن از سوی کانت پرداخت و علنا به دفاع از دین در اروپای مدرن، که به طور روزافزون به شکگرایی روی میآورد، پرداخت. از سوی دیگر، هگل آشکارا معتقد به سکولاریسم و حامی سلطنت مشروطه بود و چنین دیدگاههایی نمیتواند برای کسی که «حزب جمهوری اسلامی» را پایهریزی کرده جالب باشد. اما سکولاریسم مورد نظر هگل به گونهای بود که بر اساس آن هر چند کلیسا و دولت جدا بودند، اما دولت مطابق اصول دینی که عقل تأیید میکرد، حکومت مینمود. شاید شهید بهشتی به این موضع، در عین مخالفت با آن، ارج مینهاد.
هگل دست کم به معنای خاص کلمه مسلمان نبود. آثار او نشاندهنده بسیاری از برداشتهای نادرست او از فرهنگ اسلامی است که در قرن ۱۹ شایع بودند. با این حال، وی با ترجمه اشعار حافظ، که یوسف فان هامر پورستال در سالهای ۱۸۱۲ و ۱۸۱۳ منتشر کرده بود، آشنا بود و بر اساس حدس مورخان، شاید گوته وی را با شعر فارسی، که وی در کتاب دروسی در باب زیباییشناسی به ستایش آن پرداخته، آشنا کرده باشد. شاید شهید بهشتی پیبرده بود که هگل به رغم سوءفهمهایش، میتواند منبع ارزشمندی برای مطالعات تطبیقی باشد. یا شاید آنگونه که یکی از دوستانم بیان داشت، دیدار شهید بهشتی از قبر هگل در برلین شرقی، صرفا نمونه دیگری از احترام فراوان عالمان شیعی باشد که نوعا به اندیشمندان بزرگ، فارغ از اختلاف نظرشان با آنها ابراز میدارند. والله اعلم.»