به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، مریم سالهاست که تنها زندگی میکند. اکنون به جرم سرقت روزهای حبسش را میگذراند و همه تقصیرها را گردن پدر و مادرش میاندازد. افرادی که حاضر نیستند بعد از آزادی پذیرای دختر خودشان باشند. اما مریم دوست دارد بعد از آزادی تا زمانی که مستقل شود مدتی را با آنان زندگی کند. گفتگو حمایت با این دختر زندانی را در ادامه می خوانید.
چرا زندانی شدی ؟
به خاطر سرقت یک چک پنج میلیونی.
سابقهدار هستی؟
نه، من از پنج سال پیش تنها زندگی میکنم ولی سابقه ای جز همین بار ندارم.
از خانوادهات و علت تنها زندگی کردنت بگو.
اولین فرزند خانوادهام هستم. خودم ۲۵ سال دارم و دو برادرم ۲۳ و ۲۰ ساله هستند. ۱۳ ساله بودم که مادرم هم زندانی شد. او با یک پسر جوان در ارتباط بود. پدرم که آبرویش در بین فامیل و بستگان رفته بود، فوری طلاقش داد. بعد از مدتی پدرم دوباره ازدواج کرد و خواهر ناتنی من بهدنیا آمد که حالا هفت ساله است. از همان روز اول نامادریم رابطه خوبی با من نداشت. برادرانم میتوانستند بیرون بروند اما به من که در خانه بودم خیلی سخت میگذشت. آنقدر که شش بار از خانه فرار کردم. هر بار پدرم با کتکهای شدید من را به خانه بر میگرداند اما من واقعاً نمیتوانستم خانه و نامادریم را تحمل کنم. بالاخره ۵ سال پیش برای همیشه از خانه فرار کردم و برنگشتم.
در آن شش بار کجا میرفتی که پدرت میتوانست تو را برگرداند؟
به خانه خاله بزرگم که خیلی دوستش داشتم، میرفتم. وقتی پدرم برای ششمین بار قصد داشت مرا به خانه برگرداند، به همراه برادرانم میخواست مرا از بالای پل پایین بیندازد. داد میزد چه مرگت است؟ چرا از خانه فرار میکنی؟ بالاخره آن روز توانستم برای همیشه فرار کنم، و این بار جایی رفتم که نتواند سراغم بیاید!
کجا ماندی؟
شب اول در پارک ماندم. جایی نداشتم که بروم. صبح از روی آگهی روزنامه، به یک موسسه خدماتی در سیدخندان رفتم و مشغول به کار شدم.کارم این بود که بهعنوان پرستار کودک یا سالمند به خانههای مردم میرفتم. مدتی بعد هم بهعنوان فروشنده در یک مانتوفروشی در میدان هفت تیر کار میکردم. روزها در مانتوفروشی و شبها در خانه مردم به عنوان پرستار کار میکردم.
معتاد هم شدی؟
نه، اما قرص اعصاب میخوردم.
تحصیلاتت چقدر است؟
تا سوم راهنمایی خوانده ام. اما شنیده ام که برادرهایم دانشجو شدهاند. من به خاطر این که دایم از خانه فرار میکردم، پدرم دیگر اجازه نمیداد از خانه خارج شوم، حتی برای رفتن به مدرسه.
ازدواج نکردهای؟
نه، اما دو سال پیش با پسری به نام میلاد در شهریار آشنا شدم و در خانهاش میماندم. دیگر سراغ فروشندگی نمیرفتم و فقط در خانه یک پیرزن بهعنوان پرستار کار میکردم. میلاد میخواست به خواستگاریم بیاید. گفتم بیا و از همان خانم مرا خواستگاری کن. با آن که پیرزن مرا دوست داشت اما اخلاقش بد بود. حقوقم را هم نمیداد. میلاد به خانه او آمد اما با همان اخلاق بدش بیرونش کرد و جواب نه داد.
چطور دست به سرقت زدی؟
میلاد با دیدن رفتار پیرزن، گفت چیزی از خانهاش بردار. با مشورت میلاد، چک ۵ میلیونی او را برداشتم و به بانک بردم و نقد کردم و دیگر به خانهاش نرفتم.
با پول چه کردی؟
به شهریار رفتیم. میلاد با آن پول برایم خانه اجاره کرد و کمی اثاث خانه خرید تا بتوانیم ازدواج کنیم.
خانوادهاش خبر داشتند؟
نه، او خانه مجردی داشت و خانوادهاش از وجود من بی اطلاع بودند.
چطور دستگیر شدی؟
قبل از آنکه ازدواج کنیم، در خیابان دستگیر شدم. پیرزن عکسم را به پلیس داده بود.
چطور سه میلیون را پس دادی؟
همین حدود طلا داشتم که در دادگاه به همان پیرزن که شاکیام بود دادم تا رضایت بدهد. او هم گرفت و برای سه میلیون طلبش رسید داد.
پول پیش خانه چه شد؟
بهخاطر بدهیای که به صاحبخانهام برای کرایههای عقب افتاده داشتم، از بین رفت.
چه حکمی برایت صادر شده است؟
شش ماه حبس و رد مال که البته دو ماه پیش شش ماه حبسم تمام شد و بهخاطر دو میلیون بدهی زندانی هستم چون شاکی رضایت نمیدهد.
پدرت کجاست؟
اسلامشهر. آنجا زندگی میکنند، صافکار ماشین است. میدانند من اینجا هستم اما حاضر نیستند کمکم کنند.
برای بعد از آزادی، چه تصمیمی داری؟
میخواهم با خانوادهام زندگی کنم اما نه پدرم و نه مادرم هیچکدام مرا قبول نمیکنند. پدرم پیغام داده است بعد از آزادی پیش پدربزرگم بروم اما مادرم که سالهاست با مادرش زندگی میکند، گفته زمان کمی با آنان زندگی کنم تا بتوانم خودم خانهای اجاره بکنم و بروم.
صحبت دیگری نداری؟
نه، فقط بنویسید زندگی امروز من عاقبت فرار از خانه است. اگر فرار نمیکردم، حالا مثل برادرانم برای خودم آدمی بودم. شرطم را برای مصاحبه پس میگیرم. خودتان اختیار دارید که چطور چاپ شود.