آنان که آهنین مشت اند / دشمنان را به دوستی کشتند.*
جمله ای حکیمانه وجود دارد که می گوید درختی را که نمی توانی با تبر بیاندازی؛ از سایه اش استفاده کن. این جمله می تواند راه گشایی عبور برای بعضی از گلوگاه های سخت باشد. امریکا یی ها براساس نگرش رئال پراگماتیستی یا واقع نگری عمل گرای خود؛ هرم منافع و اهداف ملی خود را ترسیم می کنند. بر این اساس در راس هرم منافع و اهداف ملی آن ها، شاخص های مطلوب و کلانی چون، امنیت ملی، منافع افتصادی، و… از بالا به پایین قرار می گیرد. در این لایه بندی رئال پراگماتیستی از ایددئولوژی، ارزش ها، و باورها خبری نیست. این در حالی است که در کشورهای ایدئولوژیک زده؛ در راس هرم ایدئولوژی و اصول و ارزش های برخاسته از آن جای می گیرد و تمام مطلوبیت های دیگر در سایه ی آن تعریف می شود.
آمریکایی های لیبرال دمکرات در بستر پذیرش آیین مسیحیت، به عنوان دین و عضویت فردی و اخلاقی در آن؛ انسان هایی پایبند به مکتب لیبرال بورژوازی و نحله های گوناگون آن یعنی لیبرالیسم کلاسیک، لیبرالیسم نو؛ و نولیبرالیسم به عنوان آیین حیات مدنی و سیاسی خود، هستند. حال پرسش این است که با این وجود حداقل جای ایدئولوژی و اصول و ارزش های لیبرال بورژوازی در این هرم کجاست؟ پاسخ آن ها ساده است. آن ها جای ایدئولوژُی را نه در لایه بندی هرم؛ بلکه به سان دایره ای بر حول هرم منافع و اهداف ملی ایالات متحده می دانند. به بیان روشن تر، آن ها به دور هرم منافع و اهداف ملی خود دایره ای ترسیم می کنند و می گویند :”رسیدن به این اهداف ایدئولوژی ما است”. امریکایی ها هیچگاه به این گزاره تکیه نمی کنند که خود کرده را تدبیر نیست. بلکه می گویند تدبیر در آن است که خطاهای خود را قبول، و با قبولِ آن ها از این خطاها؛ برای خود، فرصت بسازیم.
اصل دیگری که در ادبیات سیاسی – نظامی وجود دارد استفاده از زور و جنگ به عنوان آخرین گزینه ی قدرت؛ در استراتژی یا هنر بهتر رقابت کردن در کاربرد انواع قدرت است. بر این اساس قدرت های فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی، قیل از قدرت نظامی قرار می گیرند. قدرت نظامی در آخرین مرحله و با دوگام اساسی برداشته می شود.
۱- تهدید به حمله ی نظامی بر علیه هدف تعریف شده
۲- حمله ی نظامی بر علیه هدف تعریف شده
بر این اساس، در ماجرای سوریه نیز آمریکایی ها با در دیدداشتِ هرم منافع و اهداف ملی خود در بستر تئوری جنگ نامتعادل؛ نخست، با کنش رسانه ای به بزرگ نمایی تهدید سوریه برای سوری ها، منطقه و نظام بین الملل، اقدام کردند و جوامع مخاطب خود را در برابر تهدید سوریه و جبهه ی متحد وی، آسیبپذیر نشان دادند. سپس با گستره ی پهنای موجود به یک جنگ روانی با سویه گیری تاکید بر به تعبییر من، “سناریوی راسوی آمریکایی”، به بهانه ی استفاده از سلاح های شیمیایی به لشگرکشی مبتنی بر جنگ روانی متوجه عملیات میدانی؛ پرداختند. محور این تحرک جدی بودن حمله ی نظامی در صورت عدم تمکین به خواسته های عملیاتی آن ها بود. اگر چه مساله ی استفاده از سلاح های شیمیایی مطرح است؛ اما، آن چه در این میان اهمیت بیشتری دارد بهره برداری از آن برای گام برداشتن به تهدید نظامی برای دستیابی به اهداف تعریف شده در مقطع کنونی با کمترین هزینه ها برای امریکا است. در چنین رویکردی است که امریکا به دنبال وزن کشی ارادهی قدرت های حامی بشار هم می باشد اگر :
۱- آمریکا تهدید به حمله ی نظامی کند و بدون ورود به جنگ، به حداقل های تعریف شده ی خود دست یابد؛ پیروز است.
۲- آمریکا با تهدید به حمله ی نظامی؛ بدون ورود به جنگ، حداقل ها را به دست نیاورد، اما، در جبهه ی مقابل تقویت اراده ی رودرویی به وجود آورد؛ و مجبور به عقب نشینی از انجامِ جنگ شود؛ شکست خورده است.
۳- آمریکا با تهدید به حمله ی نظامی؛و سپس ورود به جنگ؛ موجب تقویت انسجام اردوگاه مقاومت در برابر خود شود، اما، حداقل ها را به دست آورد پیروزیش مشروط به بهره برداری بهینه از این حداقل ها است.
۴- آمریکا با آغاز جنگ حداکثرها را در سوریه به دست آورد؛ اما، خود و هم پیمانانش را درگیر یک جنگ منطقه ای گسترده کند؛ پیروزی پرهزینه و مهم تر از آن لرزان به دست می آورد.
به نظر می رسد سناریوی تلفیقی (فرپندار ۵)، بین فرپندارهای ۱ و ۴؛ آن است که سوریه با تهدید به حمله به حداکثرِ حداقل های خود دست یابد. یعنی اوباما، بتواند بدون ورود به جنگ :
۱- با عجله و با ریسک بالا وارد نبرد بزرگ در خاورمیانه نشود.
۲- در آستانه ی انتخابات آینده ی کنگره؛ و امکان تاثیر بالای آن در انتخابات ریاست جمهوری شانس حزبش را با ورود به یک ریسک بزرگ؛ کاهش ندهد.
۳- از امریکا چهره ای امنیت خواه و مدریت کننده ی امنیت جهانی به جای جنگ طلب ترسیم کند.
۴- توازن قدرت لازم برای ورود به رایزنی های دیپلماتیک با افزایش قدرت بازیگری مخالفان و قبول اهمیتِ نقش ایران در بحران سوریه!! برحسب رایزنی های بعمل آورده، به وجود آورد.
۵- با قبول امحاء انبارهای شیمیایی اسد و حامیانش را در موضع پذیرش اثر قدرت تهدید کنندگی خود قرار دهد.
۶- با تحمیل خروج اسد از آینده ی سوریه مخالفان را راضی نماید و برای تشکیل دولت پسابشاراسدی؛ فرصت سازنده ای پیدا کند.
۷- همه ی این ها را بدون هزینه کردن پرتاب یک موشک کروز به دست آورد.
امریکایی ها خود را برای یک برخورد نهایی آماده می سازند ولی هدفشان برخورد نیست؛ هدف آن ها دستیابی به اهداف تعریف شده است. آن ها حتا؛ برای ورود به حمله ی احتمالی و جلوگیری از کسترش پهنای جنگ از سوریه به گستره ی خاورمیانه حاضر بودند و هستند که زنگ تنفس بالای هسته ای، و نابودسازی بخشی از افراطیون فرقه ای مخالف ایران را نیز در دستور کار خود قرار دهند؛ اما، مطلوب آن ها این است؛ بدون حمله ی نظامی و در پرتو تهدید به حمله؛ به حداکثرِ حداقل های خود دست یابند.
حال پرسش این است که اگر بنا به گزارش های خبری موجود، طرح روسیه با همکاری ایران؛ مبنی بر انتقال دمکراتیک قدرت بدون موجودیتی به نامِ اسد؛ و تحویل انبارهای سلاح های شیمیایی به غرب یا حتا نابودسازی آن ها پس از این تهدید باشد؛ کدام یک از حالت های پنچ گانه ی فوق به وجود آمده است.
معنای عملی این رویکرد آن نیست که آمریکا توانسته است به حداقل های مطلوب و بالایی بدون ورود به جنگ؛ و هزینه های بسیار بالای آن دست یابد؛ و اراده ی روسیه و ایران را در حمایت و ورود به رودرویی با امریکا در محیط عملیاتی سوریه بسنجد.
امریکایی ها در صورت قبول این حداقل ها بدون آن که یک کروز شلیک کنند؛ خواهند توانست به اهداف بالای حداقلی خود در محیطی دست یابند که تا دو سال پیش هیچ جایگاهی در آن، نداشته اند. مقاومت را در تنگنای سوریه، قرار دهند و با این تنگنای حاصل برای مقاومت به بازوی آن یعنی حزب الله و مقوله ی لبنان بپردازند. این گام بعدی ای خواهد بود که می تواند خطر را یک گام دیگر به مغز مقاومت نزدیک کند.
تو گویی سوریه درختی است که امریکا نمی تواند و یا حتا نمی خواهد با تبر خویش، از پای درآورد بلکه بر آن است که از سایه ی آن اندکی استراحت کند و با تجدید قوا برای نبردی بزرگ تر آماده شود. این نبرد لزوما نظامی نخواهد بود بلکه نبرد عقلانیت های سیاسی برای رسیدن به بالاترین میزان امتیاز در یک بازی سنگینِ بین المللی خواهد بود.
سوریه کمر مقاومت و حزب الله بازوا پرتوان آن است؛ آسیب مهره ای و قطع بازوی مقاومت؛ برخورد با سر را کم هزینه می کند. به این ترتیب سوریه؛ سرزمین آزمایش روردرویی بزرگ در خاورمیانه است. آزمایشگاهی کوچک شده و قابل مطالعه برای امتحان اراده ها برای ورود به یک تقابل بزرگ تر.
این امر بسیار قابل قبول است که آمریکایی ها هم نگران ورود به یک جنگ دیگر و پیامدهای غیر قابل کنترل ممکن؛ و مدیریت آن هستند. ولی، باید قبول کنیم که اگر در این مقطع بشار و حامیانش به این حداقل ها تن دردهند باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا نمی شد با آینده اندیشی و تدبیری به جا علاج واقعه قبل از وقوع کرد؟ این مقدار هزینه نپرداخت و با درایت بیشتر؛ و در موقعیتی مناسب تر؛ این گام ها را به گونه ای برداشت که منجر به پذیرش آن پس از تهدید به حمله ی نظامی نشد؟؟!!
این که بگوییم آمریکایی ها از حمله ی نظامی عقب نشینی کردند؛ با این که بدانیم آمریکایی ها با تهدید به حمله ی نظامی سوریه و حامیانش را مجبور ساختند که آینده ی سوریه بدون اسد، بپذیرند؛ و علیرغم تاکید بر عدم استفاده ی دولت بشار اسد از سلاح های شیمیایی؛ موجودی انبارهای سوریه را به غربی ها، یا سازمان ملل متحد، و… یا امحاء آن ها، بدهند؛ در عمل پذیرفته اند که اسد دارای قدرت مسلط به عنوان یکی از اصل های دوگانه ی حکومت و حاکمیت نیست. پس چرا از وی با قبول این همه هزینه حمایت کرده اند؟؟؟!!
چگونه خواهند توانست آمریکایی ها را بازنده ی این جریان بدانند در حالی که توانسته است با تهدیدی که مدعی اند؛ عملیاتی کردن آن، در تمامی جهان؛ با چالش های جدی روبرو است؛ به این حداقل های مهم و مطلوب برسد؛ وباز هم بگوییم امریکا در این بازی هم، شکست خورده است؟ این ها همه در حالی است که حرکت هرکدام از بازیگران در این قسمت از بازی، می تواند به سرعت بیشتر معادلات را به سمت و سویی آشوبناک و به همان نسبت آرام بخش حرکت دهد. تا منفعت چه باشد و مصلحت هریک از آن ها جه اقتضا کند؟ اما مسلم است که قدرت ، و مدیریت انواع گوناگون آن ؛ در سیاست حرف آخر را می زند.
آمریکا و درخت سوریه
جمله ای حکیمانه وجود دارد که می گوید درختی را که نمی توانی با تبر بیاندازی؛ از سایه اش استفاده کن. این جمله می تواند راه گشایی عبور برای بعضی از گلوگاه های سخت باشد.
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=99534