شهریار مندنیپور، داستاننویس، درباره آثار غزاله علیزاده میگوید: بهترین جمله را درباره غزاله علیزاده، گلشیری گفته که او یک سیلی به همه ما زد و رفت. داستان او هم داستان تکراری نویسندههای دنیاست؛ یعنی هر کس به نحوی به سمت کلمه آمده و وارد این دنیا شده، انگار نحوستی دامنگیرش شده است. خیلی از نویسندهها را میشناسیم که به مرگ طبیعی نمردهاند و هم زندگی و هم مرگشان تراژیک بوده؛ غزاله علیزاده هم یکی از اینهاست.
او نثر علیزاده را از پاکیزهترین و منضبطترین نثرهای زنان داستاننویس ما توصیف میکند و میگوید: او روی نثرش کار کرده بود و حداقل در آثارش غلطهای نحوی و دستوری به چشم نمیخورد.
مندنیپور دیگر ویژگی آثار غزاله علیزاده را محیط و ستینگ داستانهای او میداند و اضافه میکند: او جزو معدود نویسندههای ماست که ستینگی سوای ستینگ رایج داستانهای ایرانی انتخاب کرده است. ما معمولا در داستانهایمان با فضاهای روستایی، فقرزده و طبقه مصیبتکشیده زیر متوسط و حداکثر متوسط ربهروییم و محیط اشرافی، اشیای اشرافی و فضایی که علیزاده انتخاب کرده، تقریبا برای خواننده داستان ایرانی تازگی دارد. علیزاده این شجاعت را داشت که اشخاص را از محیط و طیف اجتماعی خودش انتخاب کند و به نظرم در این کار موفق هم بود. او در بعضی داستانهای کوتاه و در رمانش، «خانه ادریسیها»، توضیحات دقیق، روشن و هنرمندانهای دارد که طبیعتا زاییده زبان دقیق اوست.
این نویسنده سپس با تأکید بر اینکه از لحاظ ارزشگذاری بر ادبیات، ادبیات مردانه و زنانه نداریم، میگوید: اما اینها به هر حال تفاوتهایی با هم دارند، یعنی وقتی یک نویسنده زن مینویسد، طبیعتا باید زبانش با زبان مردسالار یک نویسنده مرد تفاوت داشته باشد. البته میتوان اینطور معتقد بود که نویسنده باید از چنان قدرتهایی برخوردار باشد که وقتی اراده میکند، داستان را از زبان یک زن بنویسد زبان و نگاه زنانه داشته باشد و وقتی اراده میکند از زبان یک مرد بنویسد، برعکس این کار را انجام دهد. ولی به هر حال وجه غالب آثار یک نویسنده زن، بخصوص وقتی راوی زن باشد، باید زبان زنانه باشد، ولی ما این زبان را در داستان زنان خودمان خیلی کم داریم و درست همان زبان مردانه را در این داستانها میبینیم. یعنی آن واکاویای را که زبان زبانه باید از زبان مردانه انجام دهد، ما در زنان داستاننویسمان خیلی کم میبینیم.
نویسنده «شرق بنفشه» با اشاره به اینکه زبان، توضیحات و نحو بیشتر داستانهای زنان ما مردانه است، ادامه میدهد: اما غزاله علیزاده به زبان زنانه نزدیک شده بود و بخصوص وقتی خودش راوی داستان بود، نگاه و طنز ظریفی را در برخورد با مردها و احتمالا برخوردهای عاشقانهاش به کار میگرفت. او حتا در مقالاتش هم به نحوی مستقیم و غیرمستقیم آن توقع مردانه از خودش را به طنز و تمسخر میگرفت.
چرا غزاله درخت را به عنوان قاتل انتخاب کرد؟
مندنیپور با اشاره به خودکشی علیزاده عنوان میکند: با توجه به تصویری که از او داشتم، تا ماهها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سؤال وجود دارد که او چرا درخت را به عنوان قاتل خود انتخاب کرد.
نگاه کردن از ورای تخیلی مهآلود
حسن میرعابدینی، منتقد ادبی، نیز درباره غزاله علیزاده مینویسد: «در داستانهای علیزاده به همه چیز از ورای تخیلی مهآلود نگاه میشود. پیوندهای متعارف بین اشیا، حوادث و آدمها از هم میپاشد تا از طریق پیوندی تازه، جهانی شگرف آفریده شود. برای آفریدن چنین جهانی، نویسنده زبانی شاعرانه و مبهم را به کار میگیرد؛ زبانی که برای نمودن درون نامتعارف قهرمان داستان، با زبان متداول متفاوت باشد. هر داستاننویس مدرنیست برخورد خاصی با زبان دارد. خصوصیت نثر علیزاده سرهگرایی اوست. او نویسندهای وصاف است که توالی صفتها، قیدها و اضافههای پیاپی را با رنگی از شعر رمانتیک و لغاتی برگرفته از فارسی سره، در پی هم میآورد تا اشتیاق خود را به گذشته بنمایاند.» («صدسال داستاننویسی ایران»)
غزاله دغدغه آزادی داشت
همچنین محمد ایوبی، داستاننویس فقید، درباره غزاله علیزاده میگوید: غزاله علیزاده مانند خیلی از نویسندهها همواره دغدغه آزادی بیان و اندیشه را داشت و بیشتر در این راه قلم میزد. درست است که او داستان مینوشت، اما در همین داستان نوشتنش هم باز تلاشی برای رسیدن به آزادی و دغدغه طرح این موضوع به چشم میخورد.
او ادامه میدهد: در اوایل کار، سبک علیزاده از نظر نوشتاری سبک رئالیسم است که البته یک رئالیسم خشک و منجمد نیست. اما در کارهای بعد که آفاق نگاه او زیباتر و بهتر میشود، مشخص است که دغدغه او دغدغه زندگی است، یعنی او یک زندگی مرفه و سالم را برای همه میخواهد و قهرمانهایش هم همین مسأله را دنبال میکنند.
ایوبی همچنین میگوید: علیزاده همینطور که نوشتن را ادامه میدهد، دغدغه نثر، فرم و زیباتر نوشتن را هم دارد و در نهایت به نثر موجز و مختصری میرسد که جذابیتهای خود را دارد. او در نثرش برای هر منطقه و هر فردی اصطلاحات و نظرگاههای مخصوصی را به کار میگیرد.
او سپس درباره اینکه چقدر نگاه زنانه در نوشتههای علیزاده به چشم میخورد عنوان میکند: اتفاقا علیزاده هم مانند بسیاری از نویسندگان دیگر مثل خانم سیمین دانشور، دغدغه انسان را دارد و فقط دغدغه مرد یا زن را به صورت مشخص ندارد. در واقع اگر اینگونه باشد، آن وقت هنر در خدمت دید و نگاه خاصی قرار میگیرد و از ارزشهایش کم میشود. در جامعه ما چون زن ستم مضاعفی دیده است، در آثار نوشتاریمان پررنگتر مطرح شده و این مساله چه در نوشتههای زنان و چه در نوشتههای مردان به چشم میخورد. اما آنچه مسلم است اینکه علیزاده زن را بهتر میشناخته و این بدین معنا نیست که او جبههگیری خاصی داشته است.
به گزارش ایسنا، غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۵ در تهران به دنیا آمد و ۱۸ اردیبهشتماه سال ۱۳۷۵ در سن پنجاهسالگی در جواهرده به زندگی خود پایان داد. «بعد از تابستان»، «سفر ناگذشتنی»، «دو منظره»، «خانه ادریسیها» ، «چهارراه»، «با غزاله تا ناکجا» و «شبهای تهران» از جمله آثار این نویسندهاند.