مشرق/ انقلاب بزرگ بعدی عصر اطلاعات باید در حوزهی دیپلماسی روی بدهد. آمریکا از دههی ۱۹۶۰ در حال تجربهی یک انقلاب در امور تجاری بوده، و از اواخر دههی ۱۹۸۰ نیز یک انقلاب در امور نظامی (
RMA) را تجربه کرده است. اکنون زمان یک “انقلاب در امور دیپلماتیک” (RDA) فرا رسیده است:· دیپلماتها مجبور خواهند شد در مورد چیستی “اطلاعات” تجدیدنظر نمایند، و خواهند دید که یک حوزهی جدید – یعنی نوسفر، که یک “حوزهی جهانی ذهن” است – در حال پیدایش است که میتواند تاثیری عمیق بر سیاستمداری بگذارد.
· عصر اطلاعات به تدریج شرایط دیپلماسی کلاسیک مبتنی بر سیاستعینی و “قدرت سخت” را از بین خواهد برد و در عوض شرایط را برای ظهور یک دیپلماسی جدید بر پایهی آنچه که نوپالیتیک مینامیم و، تمایل آن به “قدرت نرم”، مهیا خواهد کرد.
اطلاعات و ظهور نوسفر
اطلاعات همیشه در کشورداری (سیاستمداری) مهم بوده است. اما از یک موضوع فرعی میرود که به یک دغدغهی فراگیر تبدیل شود – بنا به دلایلی که حتی ۲۰ سال پیش وجود نداشتند، “اطلاعات” اکنون بیش از هر زمان اهمیت پیدا کرده است.
یکی از دلایل آن، نوآوریهای تکنولوژیکی است: یعنی رشد یک زیرساخت اطلاعاتی وسیع و جدید – شامل اینترنت، سیستمهای کابلی، تلفنهمراه، و ماهوارهای و غیره – که در آن تعادل از رسانههای سخنپراکنی که در آنها “یکی با همه” ارتباط برقرار میکرد (مثلا رادیو و تلویزیون) به سمت رسانههایی که در آنها “همه با همه” تعامل دارند، تغییر میکند. راحتی ورود و دسترسی به این زیرساخت در بسیاری از کشورها، و همچنین علاقهی رو به رشد بسیاری از بازیگران به استفاده از این زیرساخت جدید جهت انجام تعاملات خود، منجر به افزایش گستردهی ارتباطات جهانی شده است.
در نتیجه، دلیل دوم گسترش سازمانهای جدید است: طیف وسیعی از سازمانهای دولتی و غیردولتی بوجود آمدهاند که مستقیما با مسائل اطلاعاتی و ارتباطاتی سروکار دارند. محیط سازمانی جدید در آمریکا غنیتر از جاهای دیگر است و وجود سازمانهای غیر دولتی همچون بنیاد مرزهای الکترونیک[۱] (EFF) و متخصصین کامپیوتری در حمایت از مسئولیت اجتماعی[۲] (CPSR) مؤید این نکته است. این گروهها طیف سیاسی وسیعی را پوشش میدهند و دامنهی اهدافشان از کمک به مردم برای اتصال به شبکه، تا تاثیرگذاری در سیاستها و قوانین حکومتی، و پیشبرد آرمانهای بخصوص در داخل و خارج از کشور را دربر میگیرد. این روند در سرتاسر جهان گسترش مییابد، و نه تنها افزایش تعداد سازمانهای غیردولتی، بلکه ارتباط متقابل آنها در شبکههای فراملی است که نفوذ آنها را افزایش میدهد. با افزایش قدرت بازیگران غیردولتی، که به صورت شبکه به یکدیگر متصل هستند، انتظار میرود ماهیت سیاست جهان مثل سابق دولتمحور نباشد.
دلیل سوم مفهومی است: یعنی پذیرش وسیع این ایده که “اطلاعات” و “قدرت” با یکدیگر گره خوردهاند. در تمامی حوزههای سیاسی، اقتصادی، و نظامی، “قدرت نرم” اطلاعاتی در مقایسه با “قدرت سخت” سنتی و مادی از اهمیت فراوانی برخوردار میگردد. آشکار شدن این روند شاید دهها سال طول بکشد؛ و در روشهای موقتی و سنتی اعمال قدرت، این روند ممکن است در هستهی سیاست بینالمللی باقی بماند. با این حال ظهور قدرت نرم خود دلیل دیگری برای پرداختن به راهبرد اطلاعاتی است – در عصر اطلاعات، قدرت، امنیت، راهبرد، و دیپلماسی به طور فزایندهای مستعد بازنگری هستند.
رشد سه حوزهی مبتنی بر اطلاعات
با مهمتر شدن اطلاعات و ارتباطات، حوزهها و قلمروهایی که توسط آنها تعریف میشوند نیز از اهمیت برخوردار شدهاند. سه حوزهای که بیش از همه اهمیت دارند عبارتند از: فضای سایبر[۳]، اینفوسفر[۴] و نوسفر[۵]. همهی اینها به اطلاعات مربوط میشوند و منعکس کنندهی نوع پیشرفتهای تکنولوژیکی، سازمانی و مفهومیای هستند که در بالا ذکر شد. اما هر یک تاکید – و درنتیجه اهمیت – مجزایی دارند. در ادامه این سه حوزه را به ترتیب از جنبهی تکنولوژیکی (فضای سایبر) تا مفهومی (نوسفر) مورد بحث و بررسی قرار میدهیم. منظور ما از این کار این است که دیپلماتها باید به نوسفر به اندازهی دو حوزهی دیگر اهمیت بدهند.
فضای سایبر: این واژه که از همه متداولتر است، به سیستم جهانی کامپیوترهای متصل به اینترنت، زیرساختهای مخابراتی (ارتباطاتی)، نهادهای برگزارکنندهی کنفرانسهای آنلاین، پایگاههای داده، و خدمات اطلاعاتی، که عموما به “شبکه”[۶]معروفند، اطلاق میشود. این واژه بیش از همه تداعیگر اینترنت است؛ اما میتواند به محیطهای الکترونیکی و زیرساختهای حیاتی یک شرکت، ارتش، حکومت، یا سازمان دیگر نیز اطلاق گردد. “جنگ اطلاعات راهبردی” عمدتا به تضمین “امنیت و ایمنی فضای سایبر” در داخل، و ایجاد یک ظرفیت برای بهرهبرداری از نقاط ضعف در سیستمهای خارج از کشور مربوط میشود.
فضای سایبر جدیدترین و روبهرشدترین حوزهی قدرت و سرمایه در جهان است. هماکنون اینترنت حدود ۲۰ میلیون میزبان[۷]، و حدود ۱۰۰ میلیون کاربر (انتظار میرود در سال ۲۰۰۰ از یک میلیارد فراتر رود) داشته و ارزش فعالیتهای آن به میلیاردها – اگر نگوییم تریلیونها – دلار میرسد. به علاوه، گسترش این حوزه، در سطح ملی و جهانی، یکی از بزرگترین ماموریتهای حال حاضر است.
این واژه نسبت به اینفوسفر و نوسفر بار تکنولوژیکی بیشتری دارد. اما از همان زمانی که این واژه از سوی ویلیام گیبسون، نویسندهی کتابهای تخیلی، معرفی شد، تا این اواخر که ایدهی فضای سایبری به عنوان قلمرویی برای ساختن “جوامع مجازی”، ایجاد یک “ماتریس جهانی از ذهنها”، و تقویت پیوندهای معنوی در سرتاسر جهان مطرح شده، همیشه این گرایش وجود داشته که فضای سایبر چیزی بیش از تکنولوژی تلقی گردد. چنین دیدگاههایی تلویحا از همپوشانی فضای سایبر با نوسفر حکایت میکنند.
اینفوسفر: برخی تحلیلگران با اطلاع از محدودیتهای فضای سایبر، ترجیح میدهند از واژهی اینفوسفر استفاده نمایند. بعضی اوقات این دو واژه به جای یکدیگر به کار میروند؛ اما هنگامیکه به طور مجزا آنها را در نظر بگیریم، اینفوسفر از فضای سایبر خیلی وسیعتر است و علاوه بر اینکه آن را شامل میشود، سیستمهای اطلاعاتیای که ممکن است بخشی از شبکه نباشند را نیز دربر میگیرد. در دنیای غیرنظامی، این اصطلاح غالبا رسانههای چاپی و خبرپراکنی و غیره (درکل مدیاسفر)، و همچنین نهادهایی چون کتابخانهها – که بخشهایی از آنها هنوز الکترونیکی نشدهاند – را شامل میشود. در دنیای نظامی، اینفوسفر میتواند سیستمهای فرماندهی، کنترل، کامپیوتر، مخابرات، اطلاعات، شناسایی و مراقبت (C4ISR)[۸] را شامل گردد – یعنی همان سیستمهای الکترونیکی که “محیط اطلاعات نظامی” فضای نبرد را تشکیل میدهند.
به گفتهی جفری کوپر، اینفوسفر نیز مانند فضای سایبر به صورت یک “محیط و زیرساخت اطلاعاتی واقعا جهانی” پدیدار میگردد که در آن تصورات سنتی در مورد زمان و مکان دیگر حاکم نیستند. این اصطلاح از آن نظر مهم است که به جای زیرساختهای کامپیوتری بر روی “محیطهای اطلاعاتی” تاکید میکند. دلیل دیگر رجحان این اصطلاح این است که “بازتابهایی از بایوسفر (زیستکره) را در بر دارد” – بدین معنی که اینفوسفر یک “حوزهی متمایز بنا شده بر روی اطلاعات است، اما با مابقی حوزههایی که همزمان در آنها نیز حضور داریم، ارتباط بسیار نزدیکی دارد.” این تعریف به طور ضمنی تداعیگر دیدگاهی از جهان است که توسط مفهوم بعدی توصیف میشود.
نوسفر: در میان سه اصطلاح معرفیشده، نوسفر انتزاعیترین اصطلاح بوده و تا کنون کمتر مورد التفات قرار گرفته است. این اصطلاح که از کلمهی یونانی noos به معنای “ذهن” ساخته شده، در سال ۱۹۲۵ توسط پیر تیلهارد دی کاردین [Pierre Teilhard de Chardin] که دانشمند رشتهی الهیات بود، ابداع شد و درطی دهههای۵۰ و ۶۰ در آثاری که پس از مرگ او منتشر شدند، اشاعه یافت. از نظر او جهان در ابتدا به صورت یک ژئوسفر بود، و سپس تدریجا به یک بایوسفر تبدیل شد. اکنون که مردم در سطوح جهانی با یکدیگر در ارتباط هستند، جهان در حال تبدیل شدن به یک نوسفر است – چیزی که در جاهای مختلف به صورت حوزهای جهانشمول از “ذهن”، “مدار اندیشه”، یک “ماشین فکری شگفتانگیز”، یک “بستهی فکری” مملو از سیمها و شبکهها، و یک “آگاهی” جهانی توصیف کرده است. به قول جولیان هاکسلی [Julian Huxley]، نوسفر “شبکهای از اندیشهی زنده” است.
از نظر تیلهارت، نیروهای ذهن در طول اعصار مشغول ساختن نوسفر بودهاند. بزودی قطعات آن در کنار یکدیگر قرار خواهند گرفت، و در آن مردمان از ملیتها، نژادها و فرهنگهای مختلف اذهان خود را طوری شکل خواهند داد که بدون از دست دادن هویت شخصی خود، بینشی جهانی داشته باشند. اگر نوسفر به طور کامل درک شود، بشریت را به سطحی جدید از تکامل ارتقا خواهد داد، سطحی که در آن تعهد جمعی نسبت به اصول شرعی و اخلاقی نیروی جلوبرنده خواهد بود. با این حال این گذار ممکن است ملایم نباشد؛ امتزاج نهایی نوسفر ممکن است با یک شوک جهانی و احتمالا یک انقلاب عظیم همراه باشد.
بدینترتیب، مفهوم نوسفر فضای سایبر و اینفوسفر را در بر میگیرد. همچنین به طرحی سازمانی مربوط میشود که ما دائما در کار خودمان در رابطه با انقلاب اطلاعاتی ترسیم کردهایم: یعنی ظهور اشکال شبکهای سازمان که بازیگران جامعهی مدنی را تقویت نمایند. به استثنای حیطههای محدودی که به حقوق بینالملل یا ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی مربوط میشوند، اکثر بازیگران دولتی یا بخش بازار به خودی خود چندان علاقهای به ترویج یک نوسفر جهانی ندارند. انگیزهی ایجاد یک نوسفر جهانی به احتمال زیاد از NGOهای فعال، دیگر بازیگران جامعهی مدنی (نظیر کلیساها و مدارس)، و افرادی که خود را وقف آزادی اطلاعات و ارتباطات و گسترش ارزشها و هنجارهای اخلاقی کردهاند، منبعث خواهد شد. ما معتقدیم اکنون زمان آن رسیده که بازیگران دولتی نیز حرکت در این جهت را آغاز کنند، بخصوص به این دلیل که در عصر اطلاعات، قدرت بیش از هر زمان دیگر از توانایی بازیگران دولتی و بازاری در همکاری مشترک با بازیگران جامعهی مدنی نشات خواهد گرفت.
مقایسات به ارجحیت استفاده از مفهوم نوسفر منتهی میشوند
با رشد این سه قلمرو (حوزه)، فضای سایبر کوچکترین آنها و در دل دو قلمرو دیگر باقی خواهد ماند. اینفوسفر قلمرو بزرگ بعدی است، و نوسفر همهی آنها را در بر خواهد گرفت (شکل ۱). با رشد یک قلمرو، بقیه نیز باید رشد کنند.
از آنجا که نوسفر مفهومیترین قلمرو است، از یک قدرت مقایسه برخوردار است. فضای سایبر، اینفوسفر، و نوسفر همگی بر “اطلاعات” در اشکال مختلف آن مبتنی هستند – از بیتهای کوچک دیتا گرفته تا اشکال والاتر دانش و خرد. بنابراین این حوزهها همگی به سیستمهای پردازش داده منتهی میشوند. اما از آنجا که نوسفر بیشتر به مفاهیم مربوط میشود تا تکنولوژی، بیش از دو قلمرو دیگر با آنچه که “سازماندهی اطلاعات[۹]” مینامیم، سروکار دارد. نوسفر نیز همانند مغز یک سیستم پردازش اطلاعات و سازماندهی اطلاعات است؛ و این یک تمایز مهم است. دیدگاه پردازشی، انتقال پیامها را به عنوان ورودیها و خروجیهای یک سیستم در نظر میگیرد. اما دیدگاه ساختاری روشن کنندهی اهداف، ارزشها و عرفهای داخل یک سازمان یا سیستم است – یعنی چیزهایی که از منظر هویت، معنی، و هدف برای اعضای سیستم اهمیت دارند، فارغ از اینکه آیا در یک زمان معین هرگونه اطلاعاتی پردازش میشود یا نه. در حالیکه دیدگاه پردازش سعی در برجسته ساختن تکنولوژی به عنوان یک عامل کلیدی دارد، دیدگاه ساختاری بیشتر بر روی سرمایهی انسانی و فکری (مفهومی) تاکید دارد.
ما معتقدیم که استراتژیستها همانقدر که به پردازش اطلاعات اهمیت میدهند، باید به سازماندهی و ساختدهی اطلاعات نیز اهمیت دهند. استراتژیستهای بزرگ ندرتا نقش ارزشها و عرفها را نادیده میگیرند. اما در سخنها و نوشتههای مربوط به انقلاب اطلاعاتی، این نقش دستکم گرفته میشود. مفاهیم جدید میتوانند یک ابزار اصلاحی ارائه کنند. اتخاذ مفهوم نوسفر میتواند به استراتژیستها کمک کند تا بر روی اهمیت سازماندهی اطلاعات تمرکز کنند، بخصوص در رابطه با روشن ساختن مباحثاتی که بار ارزشی دارند.
نوسفر اطلاعاتی را در رابطه با یک حوزهی در حال گسترش ارائه میدهد، که در آن بدون چشمپوشی از بُعد تکنولوژیکی، تاکید بر روی ابعاد مفهومی و سازمانی قرار دارد. این مفهوم، تحلیلگر و استراتژیست را بر آن میدارد که به جای اندیشیدن در مورد میزبانهای اینترنت، وبسایتها، و سرعت انتقال دادهها، بیشتر به نقش افکار، ارزشها، و هنجارها بیاندیشد – یعنی به جای پردازش اطلاعات در مورد ساختار اطلاعت بیاندیشند. تا جاییکه به منظور ما مربوط میشود، انتخاب مفهوم نوسفر زمینه را برای دومین منظور اصلی ما مهیا میسازد: یعنی فرا رسیدن زمان برای ایجاد یک رویکرد جدید در دیپلماسی و استراتژی؛ چیزی که ما آن را نوپالیتیک مینامیم.
پیدایش نوپالیتیک
منظور ما از نوپالیتیک، رویکردی در سیاستمداری است که به یک اندازه توسط بازیگران دولتی و غیردولتی اتخاذ میشود، و بر نقش قدرت نرم اطلاعاتی در بیان افکار، ارزشها، هنجارها و اخلاقیات از طریق انواع مختلف رسانهها تاکید میکند. این امر آن را از سیاست عینی [Realpolitik] متمایز میسازد، سیاستی که بر ابعاد سخت و مادی قدرت تاکید داشته و با دولتها به صورت تعیینکنندههای نظم جهانی برخورد میکند. نوپالیتیک از آن نظر منطقی به نظر میرسد که دانش به سرعت در حال تبدیل شدن به یک منبع قوی قدرت و استراتژی است، آن هم به طرقی که سیاست کلاسیک و انترناسیونالیسم قادر به هضم آن نیستند.
در سالهای آتی دیپلماتها و استراتژیستها به سمت هر دو نوع سیاست عینی و ذهنی (نوپالیتیک) جذب خواهند شد. با شکلگیری نوپالیتیک و افزایش طرفداران آن، این نوع سیاست گاها به عنوان مکمل و متمم سیاست عینی، و گاها به صورت یک پارادایم مخالف و رقیب برای سیاست و استراتژی عمل خواهد کرد. با گذشت زمان و گسترش نوسفر جهانی، ممکن است نوپالیتیک به یک پارادایم مناسبتر نسبت به سیاست عینی تبدیل گردد. نوپالیتیک وجوه مشترک بسیاری با انترناسیونالیسم لیبرال دارد، اما از نظر ما دومی یک پارادایم گذرا است که میتواند در قالب نوپالیتیک جا بگیرد، و اینگونه هم خواهد شد.
افزایش قدرت جامعهی مدنی جهانی
شکی نیست که دولتها بازیگران اصلی سیستم بینالمللی باقی خواهند ماند. انقلاب اطلاعاتی به تغییراتی در ماهیت دولتها منجر خواهد شد، اما نقش آنها را کمرنگ نخواهد کرد. چیزی که اتفاق خواهد افتاد یک تغییر شکل خواهد بود. در عین حال، قدرت و نفوذ بازیگران غیردولتی به افزایش خود ادامه خواهند داد. روند شرکتهای تجاری و رژیمهای حقوقی بینالمللی برای چندین دهه اینگونه بوده است. روند مورد انتظار بعدی، افزایش تدریجی قدرت NGOهای فراملیای است که نمایندهی جامعهی مدنی هستند. با این رویداد، تعادل روابط در میان بازیگران دولتی، بازار، و جامعهی مدنی در سراسر دنیا دستخوش تغییرخواهد شد، به صورتیکه موجب برتری نوپالیتیک بر سیاست عینی (سنتی) خواهد گردید.
نوپالیتیک بر اهمیت بازیگران غیردولتی، بویژه آنهایی که از جامعهی مدنی هستند، تاکید داشته و خواهان ایفای نقشهای قویتر از سوی آنها است. چرا؟ NGOها (و همچنین افراد) غالبا به عنوان منبعی برای انگیزشهای اخلاقی (که ندرتا در مورد بازیگران بازار صدق میکند)، اشاعهی سریع افکار، و همچنین به عنوان گرههایی در دستگاههای شبکهای “سازمانهای حسی”، که میتوانند به پیشبینی، پیشگیری و حل مناقشات کمک کنند، عمل میکنند. در واقع، به خاطر انقلاب اطلاعاتی، جوامع پیشرفته در آستانهی ایجاد یک سیستم حسی وسیع به منظور رصد رویدادهای سرتاسر دنیا هستند. این تشکیلات چیز جدیدی نیست، زیرا بخشی از آن را دستگاههای اطلاعاتی حکومتی، سازمانهای حقوقی تحقیقات بازار، رسانههای خبری، و شرکتهای مجری نظرسنجی تشکیل میدهد. آنچه که تازگی دارد دورنما و مقیاس گستردهی این سیستم حسی است، چرا که شبکههایی از NGOها و فعالان فردی را در بر میگیرد که با استفاده از تالارهای گفتمان آزاد، فهرستهای پستی ویژه اینترنتی، اعلانهای اینترنتی و دستگاههای فکس – که ابزارهای انتشار سریع اخبار هستند – تمام چیزهایی را که در حوزههای مختلف مشاهده میکنند رصد و گزارش مینمایند. برای مثال، استفاده از این ابزارها برای اعلام هشدار زودهنگام در مورد بحرانها یکی از حوزههای مورد علاقهی سازمانهای امدادی و بشردوستانه است.
در چنین زمینهای، در عصر اطلاعات قدرتمندترین دولتها – اگرچه با معیارهای سنتی ممکن است کشورهایی کوچکتر و ضعیفتر به نظر برسند – احتمالا آنهایی خواهند بود که یاد بگیرند با نسل جدید بازیگران غیردولتی همکاری نمایند. در نتیجه قدرتی که از خود “دولت” نشات میگیرد، ممکن است کمتر از قدرتی باشد که در کل از یک “سیستم” نشات میگیرد. و این ممکن است به معنای تعیین یک مشوق برای هماهنگی دولت و جامعه، مثلا مدارا با “دیپلماسی شهروندی” و ایجاد “ائتلافهای عمیق” میان بازیگران دولتی و غیردولتی، باشد. در این صورت میتوان گفت که انقلاب اطلاعاتی دنیا را از دولتمحوری به سمت شبکهمحوری سوق میدهد ( که معادل نظامی آن، یک تغییر بالقوه از رویکرد سنتی “پلتفرممحور” به رویکرد نوظهور “شبکهمحور” میشود).
این امر برای نوپالیتیک کاملا قابل قبول است. در حالیکه سیاست سنتی به نظریههای کنترل پایبند است، نوپالیتیک بیشتر با مفهوم “دکنترل”[۱۰] – شاید دکنترل سنجیده و تنظیم شده – تمایل دارد تا بدین ترتیب بازیگران دولتی بهتر بتوانند با پیدایش بازیگران مستقل غیردولتی کنار آمده و یاد بگیرند از طریق مکانیزمهای جدید ارتباطی و هماهنگی با آنها کار بکنند. سیاست عینی به یک رویکرد موازنهگرا در قبال اطلاعات گرایش دارد، همانطور که در گذشته در قبال تجارت داشت؛ اما نوپالیتیک ذاتا اینگونه نیست.
طرفداران سیاست عینی احتمالا ترجیح میدهند اطلاعات را کماکان به عنوان یک ضمیمه برای عناصر استاندارد سیاسی، نظامی و اقتصادی دیپلماسی و استراتژی بزرگ محسوب کنند. از نظر سیاست عینی، تصور اطلاعات به عنوان پایهای برای یک بعد مجزا در سیاستمداری ضدونقیض به نظر میرسد. سیاست عینی، راهبرد اطلاعات را ابزاری برای تبلیغات (پروپاگاندا)، فریب، و دستکاری محسوب میکند، اما ظاهرا با این موضوع مخالف است که “knowledge projection” (اشاعهی دانش) میتواند به ابزاری واقعی برای سیاستمداری تبدیل گردد. با این حال برای اینکه نوپالیتیک محقق گردد، اطلاعات باید به یک بعد مجزا از استراتژی بزرگ تبدیل گردد. پیشرفت قدرت نرم برای ظهور نوپالیتیک ضروری است.
بدون پیدایش – و معماری سنجیدهی – یک نوسفر وسیع و مورد پذیرش، امید زیادی به استمرار این ایده وجود ندارد که ‘جهان به سمت سیستم جدیدی حرکت میکند که در آن “قدرت” عمدتا در زمینهی دانش معنا پیدا میکند’، و اینکه ‘دیپلماتها و بازیگران دیگر باید بر روی “تعادل دانش”، به عنوان مفهومی مجزا از “تعادل قدرت”، تمرکز نمایند’.
اما یک نوسفر بالغ و تکاملیافته چه چیزی را در بر خواهد گرفت؟ چه عقاید، ارزشها، و هنجارها – چه اصول، سنتها و قوانینی – را باید در بر بگیرد؟ از نظر ما اینها عمدتا چیزهایی خواهند بود که آمریکا نماد آنها است، یعنی: بازبودن (openness)، آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون، رفتار انسانی، احترام به حقوق بشر، ارجحیت حل مسالمتآمیز مناقشات، و غیره. رشد نوسفر نه تنها به افزایش جریان افکار و آرمانها، بلکه به رشد موجودی افکار و آرمانهایی که افراد در آنها آبونه میشوند، وابسته خواهد بود. به علاوه، یک نوسفر برای پشتیبانی از زیربنای مفهومی خود ممکن است به پایههای سازمانی و تکنولوژیکی پیچیدهای نیازمند باشد.
رابطهی متقابل بین سیاست عینی و نوپالیتیک
سیاست عینی هر چه قدر هم تغییر داده شود، نمیتواند به نوپالیتیک مبدل گردد. این دو در تناقض با یکدیگر هستند. این امر عمدتا از ماهیت سیاستعینی نشات میگیرد که به صورتی غیرمنعطف “دولت محور” است. دلیل دیگر آن است که اگر یک بازیگر بخواهد سیاستمداری خود را از ‘سیاست عینی’ به نوپالیتیک تغییر دهد، باید از سیاست افزایش قدرت به سمت سیاست اشتراک قدرت حرکت کند. با این حال، این تناقض مطلق نیست؛ در واقع، هم در تئوری و هم در عمل، میتوان آن را به یک تناقض سازگار تبدیل نمود (مثلا چیزی مانند یین و یانگ)[۱۱]. در واقع، سیاستعینی حقیقی به این امر بستگی دارد که بازیگران به یک سری ارزشهای رفتاری مشترک پایبند باشند – پس میبینیم که در قلب سیاست عینی مقداری نوپالیتیک ممکن است وجود داشته باشد. به همین نحو، چنانچه سیاست عینی حقیقی با سیاست قدرت همساز باشد، میتواند بهترین عملکرد را داشته باشد – البته نباید اینطور باشد که قدرت باعث ایجاد حق بشود، بلکه باید اینگونه باشد که حق باعث ایجاد قدرت بشود. درک این موضوع کمک میکند تا بتوانیم دورهی گذار را، که طی آن احتمالا این دو نوع سیاست همزی خواهند بود، تحمل کنیم. با این حال، نکتهای که در مورد نوپالیتیک میخواهیم عنوان کنیم این است: این نوع از دنیا مستلزم این است که حکومتها یاد بگیرند در کنار NGOهای جامعهی مدنی، که در ساختن شبکهها و ائتلافهای فراملی شرکت دارند، کار کنند.
پیشرفت نوپالیتیک
در کل، نوپالیتیک یک رویکرد به دیپلماسی و راهبرد در عصر اطلاعات است که بر شکلدادن و اشتراک افکار، ارزشها، هنجارها، قانونها، و اخلاقیات از طریق قدرت نرم تاکید میکند. نوپالیتیک بیشتر بر این اعتقاد است که حق منجر به قدرت میشود، نه برعکس. بازیگران دولتی و غیردولتی، هر دو، میتوانند نوپالیتیک را پیشهی خود قرار دهند؛ اما به جای اینکه دولت محور باشد، قدرت آن میتواند از کار کردن بازیگران دولتی و غیردولتی در کنار یکدیگر نشات بگیرد. منافع ملی تعریف شده در چهارچوب دولت نمیتوانند انگیزهی پیشبرندهی نوپالیتیک باشند. منافع ملی نقش خود را ایفا خواهند کرد، اما بایستی در یک مضمون وسیعتر اجتماعی تعریف شده و برای بهبود این “کالبد” شبکهای فراملی که این بازیگران را در بر گرفته است، با منافع گستردهتر، و حتی جهانی، ترکیب شوند. در حالیکه سیاست عینی تمایل به تقویت دولتها دارد، نوپالیتیک احتمالا شبکههای متشکل از بازیگران دولتی و غیردولتی را تقویت خواهد نمود. سیاست عینی، یک دولت را در مقابل دولت دیگر قرار میدهد، اما نوپالیتیک دولتها تشویق میکند تا در قالب ائتلاف و دیگر چهارچوبهای دوجانبه با یکدیگر همکاری کنند. در تمامی این زمینهها، نوپالیتیک با سیاستعینی مغایر است. جدول ۱ برخی از تفاوتهای بحث شده در این مقاله را خلاصه کرده است.
ممکن است گفته شود که کیسینجر روح زمان سیاست عینی است. اما چه کسی روحزمان نوپالیتیک است؟ یکی از اسمهایی که به ذهن میرسد، جورج کنان (George Kennan) است. تصور اولیهی او در مورد سیاست مهار اساسا نظامی نبود. بلکه حول اندیشهی ایجاد مجموعهای از منافع مبتنی بر آرمانهای مشترک – که بتوانند دنیای آزاد را تضمین نمایند – و در کنار آن منصرف کردن اتحاد شوروی از تهاجم و نهایتا متقاعد کردن آن به تغییر، شکل گرفته بود. این ایده، نمود اولیهای از نوپالیتیک به نظر میرسد که بر یک سیستم دولتمحور سوار کرده باشند. امروز، رهبرانی چون نلسون ماندلا و جورج سوروس، به اضافهی گروهی از افراد کمتر شناختهشدهای که در جنبشهای جامعهی مدنی پیشگام بودهاند، بازتابی از پیدایش نوپالیتیک هستند.
“جنگهای شبکهای اجتماعی[۱۲]” که از سوی فعالان جامعهی مدنی به راه انداخته میشوند، از بهترین مثالها برای پیدایش نوپالیتیک هستند. (جنگ شبکهای یک اصطلاح مربوط به عصر اطلاعات است که طیف وسیعی از مناقشات را در بر میگیرد و مشخصهی آن استفاده از اشکال شبکهای سازمان، دکترین، و راهبرد است که بواسطهی انقلاب اطلاعاتی امکانپذیر شده است.) در حالیکه جنگهای نظامی تمام عیار، همچون جنگهای جهانی اول و دوم، نشان دهندهی اوج مناقشات در سیاستعینی هستند، جنگهای شبکهای غیرنظامی نمونههای اولیهی مناقشات در نوپالیتیک به شمار میروند. کمپین (مبارزهی تبلیغاتی) ممنوعیت استفاده از مینهای زمینی که جایزهی نوبل دریافت کرد؛ مخالفت NGOها با توافق چندجانبه در مورد سرمایهگذاری (MAI)؛ کمپین صلح سبز علیه آزمایشهای هستهای فرانسه در اقیانوس آرام؛ راهپیمایی NGOهای فراملی در دفاع از شورشیان زاپاتیستا در مکزیک؛ و تلاشهای اخیر از سوی ناراضیان برمهای و چینی، با حمایت NGOهای مستقر در آمریکا، به منظور اعمال فشار برای رعایت حقوق بشر و اصلاحات سیاسی در این کشورها، همگی نشاندهندهی این نکته هستند که چگونه شبکههای فراملی جامعهی مدنی – در بعضی موارد با حمایت قوی دولتها – میتوانند با اعمال نوپالیتیک، سیاست دولتهایی را که بر استفاده از سیاست قدرت سنتی ابرام میورزند، با درجات مختلفی از موفقیت تغییر دهند.
این موارد نشان میدهند که اعمال نوپالیتیک همینک در جریان است، و عقاید سنتی در مورد “صلح از طریق قدرت” ممکن است جای خود را به عقیدهی “صلح از طریق دانش” بدهد. این موارد همچنین نشان میدهند که خود افکار، بخصوص آنهایی که ریشههای عمیق اخلاقی دارند، ممکن است با تکنولوژیهای ارتباطاتی و طرحهای سازمانی جدید ترکیب شوند تا مدلی جدید از قدرت و دیپلماسی را بوجود بیاورند که حکومتها به طور فزایندهای با آن روبرو شده و مجبور خواهند شد مدنظر قرار دهند.به نظر میرسد که NGOهای فعال، شاید از آن جهت که فاقد منابع برای اعمال سیاست عینی هستند، در داشتن انگیزه و قابلیت برای اعمال نوپالیتیک و ساختن یک نوسفر جهانی یک گام از دولتها جلو باشند.
اما اگر دولتها، یا بازیگران دیگر، نوپالیتیک را جذاب یافته اما به پیدایش و ساخت نوسفر اهمیت ندهند، چه؟ بنابراین، در دستان یک رهبر مردمسالار، نوپالیتیک ممکن است چیزی بیش از ادبیات پوچ و آرمانگرایانه بدون پایهی ساختاری باشد؛ در حالیکه در دستان یک دیکتاتور یا یک عوامفریب، تا حد یک تبلیغات عوامفریبانه و کمپینهای مدیریت ادراک تنزل خواهد یافت. حتی نسخههای محدود نوپالیتیک میتوانند برای نفع شخصی مورد استفاده قرار بگیرند: در دنیای تجاری تبلیغات و روابط عمومی، زمانی که شرکتها با انجام بمباران رسانهای افکار عمومی را میچرخانند، میتوان گفت که این کار هماکنون انجام میشود. اینها فقط برخی از خطراتی هستند که ممکن است پیش بیایند.
مسیر پیش رو
اگر یک RDA (انقلاب در امور دیپلماتیک) در آمریکا آغاز گردد، دیپلماتها مجبور خواهند شد تمرکز خود را روی نحوهی توسعهی نوسفر و اجرای نوپالیتیک معطوف نمایند. همانقدر که پیشرفت سیاستعینی به توسعه و بهرهبرداری از ژئوسفر (که منابع طبیعی آن قدرت دولت را افزایش میدهند) بستگی دارد، پیشرفت نوپالیتیک نیز به توسعه و بهرهبرداری از نوسفر وابسته خواهد بود. این دو مکمل یکدیگر هستند. برای تحقق این امر، معیارهایی باید تعریف شوند که، علاوه بر ترویج ایجاد یک نوسفر، بتوانند اثربخشی قدرت نرم را تسهیل کرده، تعاملات جهانی را عمیقتر کرده، بازیگران فراملی جامعهی مدنی را تقویت نموده، و شرایطی را برای حکومتها بوجود بیاورند تا بهتر بتوانند با یکدیگر، و بویژه با بازیگران غیردولتی کار کنند.
در مقالهی سال ۱۹۹۹، به تدابیری برای سیاست و راهبرد آمریکا اشاره کردیم که میتوانستند در توسعهی نوسفر و نوپالیتیک کمک کننده باشند. همهی آنها از مباحثات جاری در مورد مسائلِ نشات گرفته از پیشرفت انقلاب اطلاعاتی برگرفته شدهاند و به دیپلماتها توصیه میشود به این موضوع علاقه نشان دهند. این تدابیر عبارتند از:
· حمایت از گسترش پیوندهای فضای سایبر در سرتاسر جهان، مخصوصا در جاهاییکه این امر با خواستههای رژیمهای خودکامه در تضاد باشد.
· ترویج آزادی اطلاعات و ارتباطات به عنوان یک حق جهانی.
· ایجاد سیستمهای اشتراک چندجانبهی اطلاعات، نه تنها به منظور تضمین ایمنی و امنیت فضای سایبر، بلکه همچنین برای ایجاد اینفوسفرهای مشترک برای پرداختن آزادانه به مسائل دیگر.
· ایجاد “نیروهای ویژهی رسانهای” که بتوانند به مناطق مناقشه اعزام شده و از طریق کشف و ارسال اطلاعات دقیق به حل مناقشات کمک نمایند.
· گشودن درهای دیپلماسی به روی هماهنگی بیشتر بین بازیگران دولتی و غیردولتی، بویژه NGOها.
اینها فقط برخی از ایدههای اولیه هستند. در نهایت، برای توسعهی نوسفر و نوپالیتیک کارهایی به مراتب بیشتر از صرف تاکید، به اشتراکگذاری و پایهگذاری ارزشها، هنجارها، اخلاقیات، قوانین و اجزای دیگر قدرت نرم – که یک بازیگر خواهان تقویت آنهاست – نیاز خواهند بود. سیاستها، راهبردها، و سازوکارهای ویژهای به وجود خواهند آمد که نوپالیتیک را در پرداختن به دامنهی وسیعی از مسائل از جمله “توسعهی دموکراتیک”، اعمال فشار بر رژیمهایی چون عراق، کره شمالی، و کشورهای حوزهی بالکان، و حل و فصل مسائل زیستمحیطی و حقوق بشر در سرتاسر دنیا، به طور معناداری از سیاست عینی متفاوت خواهند ساخت. دیپلماتها و استراتژیستهای خبره با گزینههایی از این قبیل مواجه خواهند بود که چه زمانی بهتر است تاکید بر استفاده از سیاستعینی یا نوپالیتیک باشد؟ یا چه زمانی بهتر است جای آنها را عوض کرد، یا به صورت ترکیبی از آنها استفاده نمود – بویژه هنگامی که با یک دشمن سرکش طرف باشی که توانسته در مقابل فشارهایی از نوع سیاستعینی مقاومت کند.
آنچه که در نهایت ممکن است برای همهی طرفها اهمیت داشته باشد، “داستانی” است که به صورت صریح یا ضمنی نقل میگردد. در سیاست عینی معمولا مهم این است که ارتش یا اقتصاد چه کسی پیروز میشود. اما نوپالیتیک نهایتا به این موضوع مربوط میشود که داستان چه کسی پیروز میشود.
این چیزی بود که ما در سال ۱۹۹۹، در مورد نوپالیتیک و چشماندازهای آن نوشتیم. اما امروز هم به نظر میرسد که این یک ایده برای آینده است. در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر، سیاست قدرت سنتی کماکان پایهی اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده است. ممکن است یک “جنگ افکار” واقعی در سطح جهانی در جریان باشد، اما این جنگ به طریقی انجام نمیشود که منعکس کنندهی پارادایم نوپالیتیک باشد – حتی در پیگیری ائتلاف جهانی علیه بلای تروریسم نیز اینگونه نیست. در عوض، تهاجمات نظامی و دیپلماسی قهری چندین سال گذشته حاکی از برتری مداوم اشکال قدیمیتر سیاستمداری هستند.
مرور سریع رویدادهای دههی گذشته ما را نسبت به چشمانداز نوپالیتیک در بلندمدت امیدوار، اما در مورد روندهای جاری نگران میسازد. در این یادداشت الحاقی توجه خود را روی چهار نکتهی زیر متمرکز میسازیم:
· ایدههایی همچون نوپالیتیک در حال کسب اعتبار هستند، اما خیلی به کندی.
· قدرت نرم در پشت اینها قرار دارد، اما این مفهوم نیاز به روشنشدن بیشتر دارد.
· NGOهای فعالی که نمایندهی جامعهی مدنی جهانی هستند، اجرا کنندگان اصلی نوپالیتیک هستند اما شبکهی جهانی جهادگرایان ممکن است موثرترین آنها باشد.
· اصلاح مسیر میتواند به نفع دیپلماسی عمومی آمریکا باشد.
تنوع مفاهیم: نوپالیتیک، سایبرپالیتیک، نتپالیتیک، اینفوپالیتیک
تنها ما نیستیم که معتقدیم عصر اطلاعات چنان تاثیری بر استراتژی و دیپلماسی خواهد گذاشت که مفهوم جدیدی پدید خواهد آمد. به نوشتهی دیوید راثکوف (David Rothkopf)، “سیاست عینی دورهی جدید، سایبرپالیتیک است، که در آن بازیگران فقط دولتها نبوده و با قدرت اطلاعاتی میتوان قدرت خام را تقویت کرده یا با آن مقابله نمود.” دیوید بولیر (David Bollier) طرفدار استفاده از نتپالیتیک بوده و آنرا به صورت “سبک جدیدی از دیپلماسی که به دنبال استفاده از توانمندیهای قوی اینترنت برای شکل دادن به سیاست، فرهنگ، ارزشها، و هویت شخصی است” تعریف میکند. اروپاییها اصطلاح اینفوپالیتیک را ترجیح میدهند و به گفتهی فیلیپ فیسک دیگوویا (Philip Fiske de Gouveia) آنرا بهترین واژه برای توصیف دورهی جدیدی از دیپلماسی عمومی بر پایهی “ارتباط بینالمللی پیشدستانه” و “اشاعهی اطلاعات آزاد و بیطرف” تلقی میکنند.
در آن زمان ما این اصطلاحات جایگزین را بررسی کرده و رد کردیم، چون میخواستیم تمرکزمان روی نوسفر باشد، نه فضای سایبر یا اینترنت. و همچنین اصطلاحی میخواستیم که همسو با ماهیت مفهوم اولیهی نوسفر که از سوی تیلهارت عنوان شده بود، بار مفهومی داشته باشد، نه تکنولوژیکی. به علاوه، ما هنوز فکر میکنیم اصطلاحات دیگر با هر یک از پیشوندهای “سایبر”، “اینفو”، یا “نت”، در مقابل تندباد زمان دوام نخواهند آورد. باید منتظر بود و دید که آیا نوپالیتیک در بلندمدت دوام میآورد یا نه.
به هر حال، در پشت تمامی تفاسیر ما الگوهای مشابهی وجود دارند. به خاطر گسترشهای بوجود آمده در ساختار ارتباطات جهانی، نفوذ NGOهای فعالی که نمایندهی جامعهی مدنی هستند، جذابیت “مزایای مشارکتی”، و مرتبط بودن قدرت نرم، که همگی تا حدودی به خاطر فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی جدید محقق شدهاند، روی آوردن به نوپالیتیک – یا سایبرپالیتیک، نتپالیتیک، یا اینفوپالیتیک – منطقی به نظر میرسد.
این الگوها به کهنه شدن سیاست عینی نمیانجامند، بلکه با آن در تعارض هستند. این الگوها با اصول و عقاید انترناسیونالیسم لیبرال، که تا امروز اصلیترین جایگزین سیاستعینی بوده است، نیز تا حدودی در تعارض هستند. تلاش برای پر کردن این شکاف با توسل به یک سیاستعینی اصلاحشده – مثلا یک “سیاستعینی اخلاقی” یا “رئالیسم پایبند اصول” – این نکته را نادیده میگیرد که یک تغییر پارادایم در شرف وقوع است. به علاوه، سیاست عینی هرگز لزوما غیراخلاقی نبوده است، همانطور که نوپالیتیک ذاتا فقط اخلاقی نیست.
قدرت نرم: چیزی که هنوز فاقد شفافیت عملیاتی است
“قدرت نرم” یک مفهوم زیربنایی است که طی ده سال گذشته واقعا جا افتاده، تا آنجا که رواج اصطلاحاتی چون نوپالیتیک را به تاخیر انداخته است، با اینکه آنها نیز به دنبال استفادهی راهبردی و نظاممند از قدرت مجابکننده هستند تا قدرت قهریه.
قدرت نرم به تلفیق ارزشهای خوب، اخلاقیات، و دستاوردهای ستودنی بستگی دارد. بنابراین، توصیفات استاندارد قدرت نرم معمولا خوشبینانه و حتی اخلاقگرایانه هستند. با این حال، از نقطهنظر نوپالیتیک ما، مفهوم قدرت نرم بویژه در دو زمینه به شفافسازی و پالایش بیشتری نیاز دارد.
اول اینکه این مفهوم به ایجاد تمایز بین قدرت سخت و نرم وابسته است. آیا این تمایز عمدتا با تمایز موجود بین قدرت نظامی و قدرت غیرنظامی یکی است؟ اگر اینچنین باشد، پس تجارت و سرمایهگذاری جنبههایی از قدرت نرم هستند. یا آیا این تمایز باید به حالتهای مادی در مقابل غیرمادی (یعنی مفهومی) قدرت مربوط باشد؟ در اینصورت تجارت و سرمایهگذاری فیزیکی به قدرت سخت، و ایدهها و تصورات پشت آنها به قدرت نرم متعلق خواهند بود. در راستای مفهوم نوسفر، ما معتقدیم که دومی دیدگاه درست است. به علاوه، جنبههایی از دکترین نظامی نیز وجود دارند که به قدرت نرم و نوپالیتیک مربوط میشوند – مثلا همان چیزی که مصداق “just war“[۱۳]، یا مصداق عملیاتهای منسجم روانی است.
دوم اینکه توصیفات استاندارد تمایل دارند قدرت نرم را “خوب”، و قدرت سخت را “بد” یا دستکم “بدجنس” ترسیم نمایند. از اینرو، گفته میشود که قدرت نرم عمدتا به جاذبهی اخلاقی مربوط شده، و راه سومی غیر از “هویج و چماق” معمول را پیشروی استراتژی و دیپلماسی میگذارد. اما در واقع، قدرت نرم صرفا به اغوا (مجاب) کردن به شیوهای خوب مربوط نمیشود. بلکه به صورتی پلیدانه از آن میتوان – مثلا از طریق یک سری پیامها – برای اخطار دادن، رسوا ساختن، تقبیح کردن، یا دفع کردن یک بازیگر هدف استفاده کرد. از آن گذشته، قدرت نرم الزاما مورد توجه افراد خوب نیست؛ رهبران بدسیرت – همچون هیتلر یا بنلادن – نیز ممکن است برای اعمال قدرت نرم و نوپالیتیک در راه آرمانهای ادعایی خود مشتاق بوده و در آن استاد هم باشند. در واقع، شاید این جدیترین مسالهای باشد که دیپلماسی عمومی آمریکا با آن مواجه است.
چالشهای مطرح شده از جانب نوسفرها و نوپالیتیکهای رقیب
NGOهای فعالی که نمایندهی جامعهی مدنی جهانی بوده و به قدرت نرم وابستهاند، به اعمال کنندگان اصلی نوپالیتیک– گرچه با اسامی دیگر – در زمینههایی چون حقوق بشر، ترویج دموکراسی و محیط زیست تبدیل شدهاند. رهبران آنها احساس میکنند که سیاست قدرت سنتی و دولتمحور در حال پا پسکشیدن است. و در جنگهای شبکهای اجتماعی که از دههی ۱۹۹۰ یکی پس از دیگری به راه افتادهاند، نوپالیتیک به یک راهبرد اصلی NGOها برای تحت فشار قرار دادن حکومتها و شرکتها برای انجام اصلاحات خوب تبدیل شده است.
اما در طرفی دیگر، یک تلاش سخت برای ساختن یک نوسفر و اعمال نوپالیتیک، از جانب جهادگرایان اسلامی، بویژه تروریستها و دیگر تندروهای مرتبط با القاعده و همکاران آنها، صورت میگیرد. آنها یک حضور آنلاین وسیع و مفصل ایجاد کردهاند که به یک شبکهی فیزیکی در برخی مساجد و دیگر مراکز فعالیت متصل بوده و بمثابهی یک قلمرو ذهنی جهانی عمل میکند. این شبکه به مجموعهای از ارزشها و اخلاقیات معنوی پایبند است؛ امت واحد اسلامی را ترویج میکند؛ در سطح جهانی گسترده شده و به صورتی محافظهکارانه باز است؛ و به پیروانش میآموزد که چگونه اندیشیده و عمل نمایند.
اما این نوسفر جهادی ذاتا قبیلهای است، درست همانند نوپالیتیکی که از طریق انتشار تصاویر، فتواها، مصاحبهها، و داستانها آن را همراهی میکند. اینها جهادگرایان را قادر میسازند که بین “ما” و “آنها” تفرقه بوجود بیاورند، فقط برای اهداف خودشان تقدس قائل شوند، چهرهی دیگران را تخریب نمایند، تمامی خویشاوندان آنها (اعم از مرد، زن، کودک، رزمنده یا غیررزمنده) را ذاتا گناهکار ببینند، از انتقام لذت ببرند، نیروهای جدیدالورود را تحریک کرده و آنها را تندرو نمایند، بدترین نوع خشونتها را آموزش داده و آنها را تجلیل نمایند، ادعای فتوحات ارضی و معنوی نمایند، و میانهروها را سرکوب نمایند. زبان آنها غالبا لحنی مذهبی دارد، اما به مرور جای خود را به تجلیل از احساسات شرف، غرور، عظمت و احترام قبیلهای میدهد.
این از آن نوع نوسفر جهانی و اخلاقی که تیلهارت تصورش را میکرد، یا نوپالیتیکی که ما در ذهن داشتهایم، نیست. به علاوه، تلاش جهادگرایان برای استفاده از نوپالیتیک برای چنین اهداف تاریکی در نهایت میتواند به پاشنهی آشیل خودشان تبدیل گردد، چون اکثریت مسلمانان جهان دکترینهای تندرو و خشونتطلبانهی آنها را رد میکنند. با این حال، پیشرفتهای چشمگیر جهادگرایان در ساختن نوسفر ویژهی خود و اعمال نوپالیتیک، اهمیت هر دوی این مفاهیم را برجسته میسازد. این هم دلیل دیگری است که چرا استراتژیستها و دیپلماتهای آمریکا باید نوپالیتیک را جدی بگیرند: چون از آن علیه خودمان استفاده میشود. همانطور که نیوتن مینو (Newton Minow) هشدار داده است:
تقریبا در تمامی موارد، آنهایی که حکومتشان بر اساس ایدئولوژی نفرت است، قدرت افکار و قدرت انتقال افکار را بهتر از ما درک کردهاند.
دیپلماسی عمومی آمریکا: در انتظار مسیرهای تازه
در این لحظهی استراتژیک، که جا دارد به دیپلماسی عمومی آمریکا توصیه کنیم در مسیر نوپالیتیک حرکت کند، متاسفانه شرایط برای انجام چنین کاری مهیا نیست. ده سال پیش که این مفهوم را پیشنهاد کردیم، شرایط مساعد بود، اما در دههی حاضر برعکس شده است. مکن است مدتی طول بکشد که شرایط مساعد مجددا فراهم گردد.
با فراز و نشیب قدرت نرم آمریکا، چشماندازهای نوپالیتیک نیز با فراز و نشیب مواجه میشوند. و همین الان، قدرت نرم آمریکا به طور غیر معمولی زیر سوال است. آمریکا مدتها از آرمانهای حیاتی، یعنی آزادی، برابری و فرصتسازی دفاع کرده است. آمریکا همچنین از راههای اخلاقی انجام کارها، یعنی رقابت آزاد و منصفانه، کار کردن در توافق با همکاران، پیگیری منفعت عمومی، احترام به حقوق دیگران، و توسل به جنگ تنها پس از به پایان رسیدن گزینه های غیرنظامی، دفاع کرده است. با این کار، آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی در قرن بیستم مشروعیت و اعتبار کسب کرد. اما بعدا، به خاطر موضوعات تاسفبار مختلفی که در دههی حاضر اتفاق افتادند ( که بعضی از آنها به جنگ عراق مربوط میشوند)، رهبران و مردم در سراسر جهان بیش از پیش نسبت به تعهد عمیق آمریکا در قبال آرمانها و سنتهایی که ادعا میکند، دچار تردید شدهاند. دیپلماسی عمومی آمریکا بیش از هر زمان دیگر منفعل بوده است. جالب اینجاست که گفته میشود چین در استفاده از تکنیکهای قدرت نرم کارآمدتر عمل کرده است.
چه چیز میتواند به چشماندازهای نوپالیتیک مجددا نیرو ببخشد؟ احیای نیت روشن در حمایت از راهبردهای غیرنظامی، همکاری با کشورهای دیگر، و پیروی از معیارهای اخلاقی سفتوسخت، مطمئنا کمککننده خواهند بود. اما، هر پاسخ دیگری هم که به این سوال داده شود، کلید این کار مطمئنا احیای این حس عمیق است که افکار اهمیت دارند؛ و در کنار آن باید این نکته را درک کرد که افکار چگونه میتوانند افراد را به تفکر و اقدام راهبردی وادار نمایند – منظور این است که بیشتر در راستای تلاشهای پیچیدهای که در طول جنگ سرد انجام میگرفتند حرکت گردد، تا سادهسازیهای مشاهده شده در این دهه. و منظور ما از این، بیان افکار از طریق اقدامات و همچنین کلمات است، از جمله آن چیزی که وزارت خارجه آن را “دیپلماسی کردار”[۱۴] مینامد.
نقطهای که سعی داریم بدان بازگردیم این است که نوپالیتیک در نهایت به این موضوع مربوط میشود که داستان چه کسی میبرد. القاعده و همدستان آن نیات پلیدی دارند، اما اقداماتشان با روایت بزرگ آنها در مورد از بین بردن سایهی قدرت آمریکا بر جهان اسلام همخوانی دارد. در مقابل، حکومت آمریکا و متحدانش در ساختن یک روایت درخور چندان موفق نبودهاند. آرمانهای آمریکایی، به جای اینکه به عنوان یک چراغ راه برای دیگران عمل کنند (همانطور که در استراتژی ریگان موسوم به “شهری روشن بر فراز تپه” عنوان شده بود)، به خاطر تهاجم جنجالی و اشغال عراق و همچنین تصاویر دردسرساز مربوط به ویرانیهای جنگی و بدرفتاری با اسرا و غیرنظامیان مخدوش شدهاند. این رویدادها، داستان موردنظر آمریکا در مورد ترویج یک دنیای آرام، شکوفا، متمدن و دموکراتیک، که در آن همهی ملتها (کشورها) بوسیلهی ارزشهای مشترک به یکدیگر متصل شده و به ریشهکن ساختن بلای تروریسم بینالمللی متعهد باشند، را بیاعتبار کردهاند.
در محافل رسمی تفکر نوین در مورد استراتژی اطلاعاتی و ارتباطات استراتژیک در حال شکل گرفتن است. اما در بسیاری از موارد تنها چیزی که عملی شده این است که بیش از تاکید بر هنر دیپلماسی عمومی، بر مدیریت ادراک، عملیاتهای اطلاعاتی، و تبلیغات تاکید شده است. اگر بنا بر توسعهی نوپالیتیک باشد، این عدم تعادل باید از بین برود. دیپلماسی عمومی آمریکا خیلی ارزشمندتر از آن است که فقط به صورت یک فعالیت بازاریابی و دستکاری، سخنرانیهای کوتاه و مجموعهای از شعارها به آن نگریست.
یک دلیل فوری برای احیای چشماندازهای نوپالیتیک وجود دارد: یک جنگ سرتاسری افکار در جریان است – شاید هم چندین جنگ. بارزترین آنها – که بسیار فراتر از القاعده است – دارای جنبههای معنوی، مذهبی، ایدئولوژیکی، فلسفی و فرهنگی است؛ و بخش اعظم آن در اینترنت اتفاق میافتد. در چنین جنگ افکاری، وضعیت اطلاعاتی به اندازهی وضعیت نظامی اهمیت دارد. و در این لحظه، به نظر نمیرسد که آمریکا از وضعیت اطلاعاتی خوبی برخوردار باشد.
این امر یک چالش در مقابل راهبرد اطلاعاتی است؛ مفهومی که مستلزم شناخت دشمن، شکل دادن به آگاهی عمومی، و ساختن پیامهای مجابکننده برای دوست و دشمن است. این جنگ به طراحی درست محتوای آن پیامها، و در عین حال یافتن بهترین مجاری مربوط میشود. این جنگ به انتشار روایات جذاب و معنیدار برای پیروزی در نبرد داستان مربوط میشود. و این یعنی انجام همهی این کارها به گونهای که باعث شود قدرت نرم بهتر از قدرت سخت جواب بدهد، تا اینکه نوپالیتیک عصر اطلاعات بالاخره شروع به پیشی گرفتن از سیاست سنتی نماید.
متن اصلی این مقاله از مقالهی پیدایش نوپالیتیک: به سوی راهبرد اطلاعاتی آمریکا نوشتهی رانفلت و آرکوئیلا (موسسهی رند) گرفته شده است، که به تفصیل در مورد دیدگاههای اولیه در مورد چشماندازهای نوپالیتیک صحبت کرده است.
[۱]Electronic Frontier Foundation
[۲]Computer Professionals for Social Responsibility
[۳]Cyberspace
[۴] Infosphere
[۵] Noosphere
[۶]The Net
[۷]Computer host
[۸]Command, Control, Computer, Communications, Intelligence, Surveillance, and Reconnaissance
[۹]Information structuring
[۱۰]رها کردن از قید کنترل
[۱۱](در فلسفهی چینی) وجود یک تعادل جهانی بین نیروهای مخالف
[۱۲]Social netwar
[۱۳]جنگی که از حمایت شهروندان یک کشور برخوردار است.
[۱۴]Diplomacy of deeds
[۱۵]American Institute for Peace