پرویز راجی متولد۱۳۱۵هجری شمسی در تهران و فرزند ذکور ماسونر شهیر عبدالحسین راجی بود؛ وی تحصیلات متوسطه خود را در آمریکا به پایان رساند، سپس به انگلیس مهاجرت و در سال ۱۳۳۸هجری شمسی از دانشگاه کمبریج (University of Cambridge) مدرک کارشناسی اقتصاد خود را دریافت نمود.
راجی سپس با به ایران مراجعت و در سال ۱۳۳۹هجری شمسی به استخدام شرکت نفت درآمد؛ همین امر سبب آشنایی او با امیرعباس هویدا (Amir-Abbas Hoveyda)، یکی از اعضای هیات مدیره شرکت نفت و به تبع آن عضویت ویژه ی او در کانون مترقی گردید؛ کانونی که در سال ۱۳۳۹ هجری شمسیبا محوریت یک بهایی ماسونر به نام حسنعلی منصور (Hasan Ali Mansur) موجودیت پیدا نمود و به سرعت به مرکزی متشکل از حدود ۲۰۰ نفر از صاحبان نفوذ اعم از نمایندگان مجلس، کارمندان عالیرتبه حکومتی، اساتید دانشگاهها و فرزندان خانوادههای متمول ایشان که متشکل از تحصیل کردگان غرب بودند تبدیل و به زایش رجال پهلوی دوم مبادرت ورزید.
دیری نپایید که با ترور انقلابی حسنعلی منصوردر اولبهمن۱۳۴۳ هجری شمسی،همباش و دوست صمیمی او یعنی هویدا، در مقام نفر دوم کانون مترقی که دیگر به حزب ایران نوین مبدل گردیده بود، به نخستوزیری منصوب و همین امر موجب شد تا پرویز راجی در سن ۲۸ سالگی به سمت ریاست دفتر نخستوزیری برگزیده شود.
راجی به عنوان جوانی خوش قیافه و زیبا رو، در مدت ۱۳ ساله نخست وزیری هویدا، مناصب گوناگون و حساسی را تجربه نمود، مناصبی که منجر به آشنایی و آغاز روابط عاشقانه اشرف پهلوی با او در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی گردید. روابطی که به همکاری او در کمیته بین المللی حقوق وابسته به سازمان ملل درآمریکا و معیت سه ماهه با اشرف در سازمان ملل منجر شد.
راجی بار دیگر در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی به هویدا بازگشته و با عنوان مشاور نخست وزیر ضمین حفظ روابط عاشقانه خود با اشرف پهلوی، روابط صمیمی خود با جناب نخست وزیر همجنس گرا (Gay) ادامه داد؛ اما دیری نپایید که درخرداد ۱۳۵۵ هجری شمسی و پس از ماجرای سفیر وقت ایران در لندن، وی به موجب توصیه اشرف و هویدا، با دستور مستقیم محمدرضا پهلوی، سفیر ایران در انگلیس شد.
مبتنی بر دستور شخص محمدرضا، ماموریت اصلی پرویز راجی در لندن، استفاده از سوابق دوستی خود با محافل گوناگون انگلیس و تقویت روابط شاه با آنگلوساکسون ها بود؛ روابطی که راجی بخصوص به واسطه بهره گیری از هنرمندی خود در جذب افراد بلهوس و خوشگذران، تبحری ویژه در اعاده آن داشت.
پرویز راجی نهایتا در خلال سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ هجری شمسی در مقام سفارت ایران در انگلیس باقی ماند تا همچنان لقب آخرین سفیر ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران را به دوش کشیده و در گورستان های انگلیس خاک نماید.
البته راجی همچون استاد و دوست صمیمی خود هویدا در زمره لیست چاکران و قربانیان حفظ و بقای سلطنت پهلوی قرار داشت؛ در این راستا با شدت گرفتن شور انقلابی در جامعه ایران و جدی شدن جنبش مردمی به رهبری حضرت امام خمینی رحمه الله علیه و احساس خطر شاه از انقراض سلطنت و اتخاذ استراتژی روی کار آوردن مهره های فسیل جبهه ی ملی توسط مستشاران غربی، راجی نیز از لندن فراخوانده شد.
به این ترتیب با نخست وزیری شاپور بختیار (Shapour Bakhtiar) به عنوان عضو جبهه ملی ایران و دبیرکل حزب ایران و آغاز دولت نمایشی او در ۱۵دی ۱۳۵۷هجری شمسی رسما تشکیل و اقدامات گسترده ای را در جهت فرونشاندن خشم انقلابی مردم ایران نمود، که از آن جمله می توان به انحلال ساواک، فسخ قرارداد خرید سلاح از ایالات متحده، تنظیم قانون آزادی مطبوعات، عدم فروش نفت به اسراییل و … اشاره نمود.
در این راستا احمد میرفندرسکی (Ahmad Mirfendereski) وزیر امور خارجه دولت بختیار نیز لیستی مشتمل بر چند سفیر شاخص فاسد در دستگاه حاکم پهلوی تنظیم نمود تا ضمن فرخوان آنها به کشور، آبی در حد بضاعت بر آتش انقلاب مردم ایران ریخته شود.
از این رو در اواخر دی ماه ۱۳۵۷ هجری شمسی وزیر امور خارجه دولت بختیار، که خود از دیپلمات های باسابقه وزارت خارجه پهلوی بود، لیستی هشت نفره از سفرای ایران از جمله اردشیر زاهدی (Ardeshir Zahedi) سفیر ایران در آمریکا و راجی سفیر ایران در انگلیس تهیه و جهت فراخوان آنها به کشور اقدام نمود و البته همزمان با این تصمیم دولت تلفنی با تک تک این سفیران سخن گفت و احترام و تاسف خود را از این اقدام نمایشی به ایشان اعلام کرد.
به این ترتیب خروج پرویز راجی از آخرین سمت دولتی خود یک هفته قبل از ورود امام خمینی به ایران و در روز ششم بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی اتفاق افتاد. راجی هیچ گاه به ایران مراجعت نکرد و بعد از انقلاب اسلامی ایران، همواره در نقش مستشاری کارامد از برای انگلیس ظاهر و در این راستا از هیچ کمکی مضایقه ننمود؛ او پس از ناامیدی و یاس کامل از بازگشت نظام شاهنشاهی به ایران، اقدام به انتشار یادداشتهای روزانه دوران سفارت خود در یکی از نشریات انگلیس نمود؛ مجموعه یادداشت هایی که بعدها با دو ترجمه به فارسی به نام های خدمتگزار تخت طاووس و در خدمت تخت طاووس در ایران منتشر شد.
البته راجی در سال ۱۳۸۸هجری شمسی طی مصاحبه ای با بی.بی.سی فارسی، گفته بود که کتاب خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه درستی از کتابش نیست و محتویات آن را تایید نمی کند، او در عین حال صحت مندرجات دیگر ترجمه کتابش، یعنی در خدمت تخت طاووس را تایید و مندرجات آن را در تطابق با قول خود دانسته بود.
راجی که در دوران سفارت خود و دقیقا چند ماه قبل از فروپاشی کامل رژیم پهلوی، یعنی دقیقا در ۸ اردیبهشت ۱۳۵۷هجری شمسی توانست اسباب سفر مارگارت تاچر،رهبر وقت حزب محافظه کار انگلیس را به ایران فراهم نماید؛ توانست بعد از انقلاب با دوستان فراوانی که در میان طبقه موثر جامعه داشت در فعالیت های ضد ایرانی دولت انگلیس، بویژه در عرصه ی دیپلماسی عمومی این کشور و بالاخص در ارگان بی بی سی فارسی نقشی خاص ایفا نماید.
اما پرویز راجی که بازگشت خاندان پهلوی به قدرت را امری محال می دانست در تصمیمی ویژه از معشوقگی خاندان پهلوی انصراف داد و ضمن ازدواج با گلی پرتویدر لندن، اقدام به تشکیل خانواده نمود.
پرویز راجی را می توان یکی از جمله بهترین شاخصه های ارزیابی فساد و انحراف همه جانه ی رژیم پهلوی به حساب آورد؛ رژیمی عیاش، وطن فروش و کاملا دست پرورده و مطیع اوامر غرب، بویژه ایالات متحده و انگلیس. در همین رابطه امام خامنه ای در اواخر سال ۱۳۷۰هجری شمسی، طی یک سخنرانی در جمع مدیران و نویسندگان مجله حوزه با اشاره به خاطرات راجی به شدت از او و سیاستمداران هم نسلش انتقاد کرده و درباره پرویز راجی و امثال او فرمودند: شما ببینید اینهایى که در رأس کار آمده بودند، چه کسانى بودند و چه فکر و ذهنیتى داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند؛ حتى از نسل هویدا هم بدتر بودند! من هویدا را مثال مىزنم که از بدترینهاست؛ یعنى او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعینحال نسل هویدا شرف داشت بر نسل راجى؛ نویسنده ی کتاب “خدمتگزار تخت طاووس”! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، مىتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلى بوده است؛ اینها مىخواستند جاى هویدا بیایند. حالا نمىشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا! هویدایى که نسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، تهمانده و رسوبى از آن قدیم، حالا اسمش ملیت بود، وطندوستى بود، آب و خاک بود، وجود داشت؛ ولى نسل جدیدشان که نمونهاش همین “راجى” است، واقعا اینها چه بودند؟!