شراگیم یوشیج که در واشنگتن زندگی میکند، مجموعهای از عکسهای نیما یوشیج را در صفحه شخصی خود منتشر کرده است. این عکسها شامل عکسهایی از نیما و از دوران مختلف زندگی اوست.
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج – بنیانگذار شعر نو فارسی – ۲۱ آبانماه سال ۱۲۷۴ در یوش – از توابع کجور و بلده در استان مازندران – به دنیا آمد. او در روستای زادگاهش خواندن و نوشتن را آموخت. بعدها به تهران آمد، به مدرسه سن لویی فرستاده شد و به تشویق نظام وفا به سرودن شعر پرداخت. در سال ۱۳۰۰ نخستین سرودههایش را در روزنامه «قرن بیستم» به سردبیری میرزاده عشقی و در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را در روزنامه هفتگی «نوبهار» منتشر کرد. نیما یوشیج در ابتدا به شیوه کهن و بیشتر به سبک خراسانی شعر میسرود، اما شعرهای نخستین او نیز از همان ابتدا از مضامین نو و تخیلات شاعرانه بهره زیادی داشتند.
گرایش نوخواهی نیما به شعر نو را به دلیل آشنایی او با زبان فرانسه و مطالعه ادبیات غرب از سوی او دانستهاند. اولین تأثیر و ثمره نوخواهی و نوجویی نیما در منظومه «افسانه» جلوهگر شد، به گونهای که این اثر را سرآغاز شعر نو فارسی عنوان کردهاند. این شعر در سال ۱۳۰۰ در روزنامه «قرن بیستم» به سردبیری میرزاده عشقی به چاپ رسید. از این پس، وزن عروضی به شیوه کلاسیک در شعر نیما شکسته میشود، مصرعها کوتاه و بلند میشوند و شعر از قافیه فاصله میگیرد، البته نیما به قالبهای مثنوی و غزل نیز در آثارش بیتوجه نبوده است.
نیما یوشیج در سال ۱۳۳۸ بر اثر ابتلا به ذاتالریه از دنیا رفت. پیکر این شاعر در زادگاهش یوش به خاک سپرده شده است.
«تعریف و تبصره و یادداشتهای دیگر»، «حرفهای همسایه»، «حکایات و خانوادهی سرباز» ، «شعر من»، «مانلی و خانهی سریویلی»، «فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، «قلمانداز»، «کندوهای شکسته» (شامل پنج قصه کوتاه)، «نامههای عاشقانه» و… از آثار منتشرشده نیما هستند.
در غیاب من و پناهم در غربت خانه ی پدری مرا در یوش با طرح نقشه ی قبلی و بدست بعضی از اهالی خریده شده غارت کردند و به تاراج بردند و بعد بنام میراث فرهنگی خانه ی پدری مرا غصب کردند و امروز مرکز کاسبی افرادی ست که با اخاذی و سرقت بازمانده های نیمای بزرگ را به تاراج می برند، و با فروش قبر در جوار مدفن نیما ی بزرگ به دیگران جیبشان را پر میکنند.
ننگ بر انان که میراث ملی را به غارت می برند .شایع کرده اند که خانه را خریده اند اما به نیمای بزرگ سوگند که من هیچ پولی از بابت فروش خانه و واگذاری آن به میراث فرهنگی نگرفته ام و هرگز تنها خانه پدری ام را نفروخته ام که برای من یادگاری بس ارزنده ست .
این نامه را نوشتم و به تمام مراجع قانونی ذکر شده فرستادم اما پاسخی دریافت نکردم لذا آنرا سرگشاده و روی صفحه خودم قرار دادم تا عموم ملت ایران بخو انند و بدانند
=============================================
ریاست محترم سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی ایران
بنا برگزارشات رسیده وشایعات متداول وگفت وشنودهای جاری وتحقیقات درمورد شایعات وگفته ی اهالی قریه یوش باید مواردی را به اطلاع شما و مردم ایران برسانم:
۱ – آقای ایزدی رئیس سابق میراث فرهنگی ساری که گویا اکنون سمت معاونت آن سازمان را بعهده دارند درسال ۱۳۸۵ گویا درتبانی با همکارخود آقای محمدعظیمی ساکن بهشهر اقدام به خارج کردن قباله ازدواج نیما یوشیج ازموزه نموده و آنرا به خانم سعیده آبشناسان صاحب امتیازومدیرمسئول فصلنامه گوهران می فروشند که تصویرش درشماره۱۳و۱۴ صفحه ۳۵ و۳۶ این فصلنامه بچاپ میرسد. آیا مگرلوازم و وسائلی را که من بعنوان یادگاری ازنیمای بزرگ به موزه اهدا کردم نباید همچمنان درموزه حفظ وفقط برای تماشای بازدید کنندگان باشد؟
۲ – کتاب «قصه ی رنگ پریده» با جلد سبزرنگ به ارزش یک قران چاپ ۱۲۹۹ و قرآن خطی زمان سلجوقی که خود نیما آنرا صّحافی کرده بود و درموزه به معرض تماشا قرار گرفته بود که عکس آن نیز موجودست اکنون درموزه دیده نمیشود، وقتی رئیس شورای اسلامی قریه یوش آقای عباس جمشیدی جویای آن قرآن خطی می شوند، اقای سعید جمشیدی دربان و«نگهبان موزه» که بسیارمورد لطف و محبت ویژه ی اقای ایزدی می باشند می گوید چون این اشیاء قیمتی بود اقای ایزدی آنها را به میراث فرهنگی ساری برده ست.
۳ – اقای سعید جمشیدی ازبازدید کنندگان بنابرسلیقه و ظاهر آنان ورودی دریافت می کند . ایا مگر ورودیه برای همگان رایگان و یا یکسان نیست؟
۴ – شکایات وگله های بسیاری دریافت میکنم که بازدید کنندگان نسبت به سنگ قبر نیما دارند زیرا این همان سنگ کهنه ئی ست که برمزارنیما بوده و من آنرا بهنگام انتقال کالبد نیما از تهران به یوش بردم ودوسال بعد آقای مهندس ودادی رئیس وقت میراث فرهنگی ساری سرپوشی با چوب ساختند که توان برف زمستان را نداشت. به گفته یکی ازهمکاران خودتان درتهران، سازمان بودجه ی قابل توجهی برای ساختمان این پوشش درنظرگرفته اند،اما از مقبره و پوشش آن هنوز چیزی دیده نمیشود.
۵ – آیا منزل و مدفن نیما قبرستان عمومی ست یا نمادی ازنام آوری بزرگ که سال ها رنج برد وشعروادبیات این سرزمین را منقلب کرد؟ چرا و با چه مجوزی سیروس طاهباز و خواهر نیما (بهجت اسفندیاری) باید درکنار نیمای بزرگ دفن شوند؟ و چه بسا ازاین پس هم کسانی دیگردرنوبت گذاشته شده باشند. مگرخانه ی نیما قبرستان عمومی ست؟ با احترام تنها فرزند و تنها وارث حقیقی و حقوقی وقانونی نیما یوشیج شراگیم یوشیج
رو نوشت به: دفتررهبری. دفترریاست جمهوری. میراث فرهنگی مازندران(ساری) آقای حداّدعادل.آقای فیاضی وکیل نور.آقای عباس جمشیدی رئیس شورای اسلامی یوش.