با این بازیگر و کارگردان درباره نمایش «همنشینی زنان شکسپیر» و «آرسنیک و تور کهنه» گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
خانم رهنما، بعد از آن نمایشهای تک نفره که خودتان کارگردانی میکردید چطور به نمایشی این چنین پربازیگر و شلوغ رسیدید؟
میدانید که این پنجمین کارگردانی من در تئاتر است و از قبل برنامه داشتم که بعد از نمایشهای تک نفره که معمولا حاصل نوشتهها و داستانهای خودم بود یک متن خارجی پربازیگر را به روی صحنه ببرم.بنابراین به دنبال اثری بودم که با آن ذهنیتی و فضایی که دوست دارم ازش حرف بزنم همخوانی داشته باشد. فضایی که جزو به ندرت فضاهای ضد مرد اما زنانهای است که در ایران در این سالها در فضای درام خلق شده. به همین خاطر از یک دوست مترجم خواستم که با همین موضوعات ذهنی من یک متن کمدی رمانتیک بیابد. چون فضای کمدی رمانتیک در تئاتر ایران آنقدر زیاد نبوده است. ما با تئاتر «چشمهایی که مال توست»یک جوری این فضا را تجربه و خلق کردیم. فضایی که در آن تماشاگر در عین این که ممکن بود گریه کند چند دقیقه بعد میخندید و آن فضا ممیزه و مشخصه کار ما شد. بهرحال از این دوست مترجم خواستم که از میان کار نویسندگان امریکایی یا انگلیسی اثری را انتخاب کند. مشخصا میخواستم از میان این دو گروه اثری داشته باشم. در ضمن تاکید کردم که نمایشنامه ترجمه نشده میخواهم.
چند ماه طول کشید و به من یازده خلاصه داستان دادند. من با پیمان مشورت کردم و از میان آنها این کار را انتخاب کردم. اولا که این داستان فضای قدیمی و کلاسیکی دارد که من خیلی آن را دوست داشتم. ولی همیشه فکر میکردم این فضا شکسپرینی را چطور میشود هم به تحمل تماشاچی امروز نزدیکتر کرد هم به سلیقهاش. و این داستان مایه چنین کاری داشت. خاصه آن که شش، هفت شخصیت زن نمایشنامههای شکسپیر در آن حضور داشتند و من تمام این سالهایی که تئاتر خوانده بودم یک گردهمایی بین این زنان همیشه در ذهنم بود. ولی خب شوخیهای متن خیلی کهنه بود و متنش هم خیلی کلاسیک بود، به همین علت هم از پیمان قاسمخانی که کلا موضوع را برایم به هم میریزد. ایشان مشاور من هستند و از اساس پلات تغییر کرد و نمایشنامه دوباره از اول نوشته شد. یک شخصیت اضافه شد و دو شخصیت را هم حذف کردیم. دیالوگها کامل نوشته شده و شروع و پایان کار هم اضافه شد. یعنی ما فقط میتوانیم بگوییم که یک برداشت آزاد از نمایشنامه را به روی صحنه میبریم.
فضای کار هم ایرانی شد؟
نه فضای کار ایرانی نیست چون من دوست داشتم یک حال و هوای شکسپیری در کار باشد ولی دغدغههای عاشقانه این زنان کمی برای تماشاچی ملموس است. جالب است بدانید این اولین کار من است که در آن در عین این که همان فضاهای عاشقانه زنانه وجود دارد، درش به نقد بعضی رفتارهای زنان که در جمعهای خصوصیمان هم رخ میدهد به نقد کشیدم. یعنی بخشهای شوخی و خنده کار به این بر میگردد که ما داریم خودمان خودمان را نقد میکنیم.
انتخاب بازیگران بر چه اساسی بود؟
در گام بعدی دیدم این کار باید به شکلی باشکوه به روی صحنه برود. شش ماه طول کشید تا مراحل اولیه کار انجام شود. من خود طراحی لباس را خیلی دوست دارم و در این سالها تقریبا در هر کاری که خودم بازی کرده بودم یک جوری در کنار طراح لباس کمکی به شخصیت خودم کرده بود. ضمن همه احترامی که برای طراحان لباسی که طی این سالها با آنها کار کردم قائلم. اما بهرحال طراحی لباس همیشه گوشه ذهنم بوده و یکی از سرگرمیهایم بود. برای این کار شش ماه طول کشید تا برای تک تک این شخصیتها از رنگ و جنس لباس گرفته تا طرح آن کار کنم. برای این کار هم با یک سایت آموزشی همکاری کردم هم به بررسی دورههای مختلف تاریخی تئاتر و نمایشنامههای موفق شکسپیری که در نقاط مختلف دنیا به روی صحنه رفته بود، پرداختم. واقعا تک تک این لباسها دو ماه به صورت ذهنی وقت برد. برای اجرایشان هم اصلا نمیتوانستم به سراغ یک خیاط معمولی یا حتی خیاط نمایش بروم. بین کسانی که در ایران کار میکردند با خانم الیزابت تجارب آشنا شدم که فوقالعاده عاشق تئاتر هستند و برایم خیلی جالب بود که وقتی تمام این عکسها و برآیند آن کارهای ذهنی را پیش او بردم کارها را زیباتر از آنچه که به تصویرش را به ایشان داده بودیم درآمد.
به همین خاطر از ویژگیهای این نمایش این است که لباسهای طراحی شده بر تن بازیگران با بالاترین سطح کارهای تاریخی در هالیوود برابری میکند. من دو سال در نوبت تماشاخانه ایرانشهر بودم. در این مدت آقای پارسایی اجرا داشتند و به من گفتند اگر ایشان موافقت کنند شما میتوانید قبل از ایشان کارتان را به روی صحنه ببرید. من با آقای پارسایی صحبت کردم و به شرط این که دکورم مزاحم کار ایشان نشود قبول کردند که این فرصت را به یک کارگردان جوان بدهند. کسی که پنجمین تئاترش را به صحنه میبرد. بهرحال ممکن است آدم جوانی نباشم ولی در کار تئاتر جوان به حساب میآیم. در نهایت رسیدم به این که چون کار خرج بالایی داشته و همه چیز به این شکل فاخر آماده شده انتخاب بازیگرانم از انتخابهای دانشجویی و … باید فراتر برود. احتیاج به آدمهایی داشتم که مردم کاملا آنها را بشناسند و از آنها پیشینه ذهنی داشته باشند. در نتیجه من یک گروه شش، هفت نفره زنانه را باید اداره میکردم که کار سختی بود بنابراین اخلاقیات برایم خیلی مهم بود و همینطور هارمونی بین آنها بسیار اهمیت داشت. بهرحال با کمک برنامهریز و مجری طرح به این انتخابها رسیدیم که اتفاقا زمان زیادی هم برد.
فکر میکنم این اولین بار است که این تعداد ستاره زن سینمایی را یک نفر به روی صحنه تئاتر میکشاند.
آن جنس علاقهای که من به تئاتر دارم و یکی از مهمترین هدفهایی که باعث شد وارد عرصه تئاتر شوم آشتی مردم با تئاتر بود. دلم میخواهد تئاتر بتواند آدمهای عادیتر را هم به سالنهای نمایش بکشاند. در تئاتر ما در عین این که تئاتر مستقل و هنری جایگاه ویژه خودش را دارد و باید داشته باشد، اما نیاز به نمایشهایی دارد که بتواند مردم را به سالنهای نمایش بکشاند. این آرزوی من است که تئاتر در سبد سرگرمیهای مردم بتواند جایگاهی پیدا کند و در این بخش برایم مهم بود که این اولین بار جوری شکل بگیرد که هم ما بتوانیم چندین ستاره را کنار هم داشته باشیم و هم جذابیتی برای مخاطب ایجاد کنیم.
با وجود این همه مشغله چطور شد که بازی در نمایش آقای پارسایی را قبول کردید؟
واقعیت این است که از خیلی سال قبل پیمان متن این نمایش را به کامبیز کاهه داد تا ترجمهاش کند و من عاشق شخصیت این پیرزنها بودم و همیشه این صحبت که اگر روزی فیلم یا تئاتر این کار ساخته شد من هم تویش حضور داشته باشم، جریان داشت. یعنی یک جوری این عمه ابی، گوشه ذهن من مانده بود. از سالیان خیلی دور. شاید ده سال پیش که خیلی جوانتر از الان بودم. وقتی با آقای پارسایی درباره کار خودم صحبت کردیم ایشان گفتند من مشکلی ندارم که قبل از نمایش من، شما تئاتری اجرا کنی اما میخواهم که تو هم حتما در این کار باشی و آن شخصیت پیرزن را تو بازی کنی. در نتیجه من با پیشنهاد نقشی مواجه شدم که خیلی برایم جذاب بود و هم فکر کردم بهرحال من در این ساعات در ایرانشهر هستم و مشکل رفت و آمد کمتری خواهم داشت. اما از همان اول میدانستم کار غیرممکنیست به همین خاطر از آقای پارسایی یک خواهش کردم و آن اینکه تمریناتش را با من زودتر آغاز کند و حالا دو ماه است که من و آقای پارسایی مشغول تمرین این نمایش و نقش هستیم و واقعا هم گروه من و هم گروه آقای پارسایی این صبوری و همکاری را داشت که ما یک روز در میان تمرین کنیم.
منهای چند روز آخر که کار بسیار فشرده خواهد شد. بهرحال من یک بسمالله گفتم و به خدا توکل کردم. یعنی واقعا زیادهخواهی نبود، چون این نقش پیرزن، نقشی نبود که به این راحتی بتوانم از دستش بدهم. چون ممکن بود دیگر روی صحنه نرود. از آن طرف هم کار خودم سالن داشت و نمیشد کاریش کرد. ولی همکاری بچهها و خود بازیگران خیلی موثر بود. این جور وقتها همیشه یاد حرف مائده طهماسبی میافتم که میگوید تئاتر یک فرشته دارد که مراقبش است و همیشه فکر میکنم یک جوری انگار خدا خواست این دو کار کنار هم اجرا شود. فقط امیدوارم موقع اجرا هم همان انرژی و توان لازم را داشته باشم که بتوانم از پس کار بیایم. چون این دو نقش آنقدر با هم متفاوت است که اگر بتوانم از پس هر دوی آن بربیایم به عنوان یک بازیگر برایم افتخارآمیز خواهد بود.
ظاهرا در انتخاب بازیگر کار آقای پارسایی هم شما نقش داشتهاید.
ببینید آقای پارسایی به من لطف کردند و در این مورد با من مشورتی داشتند به علت این که این نمایش را من و آقای قاسمخانی سالهای سال در دست داشتیم و روی آن کار کرده بودیم و قرار بود اصلا تبدیل به فیلم شود. چون این اشراف را روی متن داشتیم، آقای پارسایی لطف کردند و از من پیشنهاد گرفتند.
پس پیشنهاد حضور پژمان جمشیدی در کار هم را شما دادید؟
واقعیت این است که هم در کار آقای نرگسنژاد و هم در این کار آقای جمشیدی پیشنهاد کارگردان بود ولی هر دو از من پرسیدند به نظرت او واقعا میتواند؟؟ و من گفتم او خیلی دوست دارد که در تئاتر بازی کند. آقای پارسایی هم از من پرسید که نظرت راجع به پژمان چیست؟ و من گفتم او هم تئاتر را دوست دارد و در آن تئاتری را که کار کرد نشان داد آدم منظم و همراهیست. یعنی آقای پارسایی در این حد از من پرسیدند که به نظرت پژمان برای کدام نقش مناسب است ولی از اول خودشان همین نقش پژمان جمشیدی را برای او در نظر داشتند. من فکر میکنم غیر از من تنها بازیگری که از اول نقشش در این نمایش در ذهن آقای پارسایی تثبیت شده بود، همین پژمان جمشیدی است.
و طراحی لباس را هم شما به عهده داشتید؟
من چون کار طراحی لباس کار خودم را میکردم در کنار آن ایدهها و طرحهایی را هم برای نمایش آقای پارسایی بردم ولی واقعا آنقدر کار خودم سنگین شد که تصمیم گرفتیم از یکی دیگر از دوستانمان الهام شعبانی هم کمک بگیریم.