در آبان سال ۱۳۶۳ شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش مجید، جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می کنند. در آنجا میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم.
جام/فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شرکت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند. آنچه می خوانید خاطره ای از این شهید بزرگوار:
شب دهم عملیات بود. در چادر نشسته بودیم. شمع هم روشن بود. موتور پشت چادر ایستاد. سرش را آورد داخل چادر و گفت: «سلام. برادر توی چادرتون یه لقمه نان و پنیر پیدا می شه؟»
صدایش خیلی خسته بود. نور داخل چادر کم بود، نشناختیمش. بچه ها گفتند:«چیزی نداریم.» خداحافظی کرد و رفت.
صدای بی سیم در آمد: «آقا مهدی اون طرفا نیومده؟» نه برادر! یعنی…
فهمیدیم آن گرسنه ای که با موتور آمد، آقا مهدی بوده!
واضع است دلیل رسیدگان به کمال که چون سوار به مقصد رسد پیاده شود