*فعلا سه جریان فرعی درون جریان کلی اصلاحطلبی وجود دارد:
نخست گرایش رادیکال که تحت عنوان جریان سبز مشهور شده است، اینان با عنوان اعتراض به نتیجه انتخابات رادیکالیزه شده و فعلا نخستین درخواستش رفع حصر از سران این جریان است، طبعا به دلیل چالش جدی آنها و نظام با یکدیگر امکان فعالیت سامانمند آنها وجود نداشته و حساسیتهای سیاسی و امنیتی نسبت به آنها بالاست.
دوم گرایش اصلاحطلبی با نمایندگی حجتالاسلام خاتمی رییسجمهور اسبق است که هرچند سعی میکند درگیر فضای رادیکال جریان سبز نشود ولی هنوز نتوانسته رابطه خود را با نظام بهبود بخشیده زیرا با جریان سبز هم صفبندی روشنی نکرده است، اینها تقریبا فعالند ولی سعی میکنند که پشت سر دولت روحانی حرکت کنند به امید آنکه به مرور فضا تغییر کند.
گرایش دیگر، آن گروه از اصلاحطلبانی هستند که مایلند با حاکمیت رابطه حسنهیی را تعریف کنند زیرا معتقدند که چالش با حاکمیت نتیجهیی نداشته یا به دلیل قدرتطلبی و مقامجویی یا به دلیل تجربه گرفتن از سرنوشت جریانهای رادیکال و واقعگرایی، سعی دارد هم جزو اصلاحطلبان تلقی شود و هم کنار نظام.
* نظام از موقعیت تفکر اصلاحطلبی در جامعه آگاه است و در راس حتی با اصل اصلاحطلبی هم مشکلی نیست ولی مایل هم نیست اصلاحطلبی به فرصتی برای نفوذ دشمن و به معضل یا بحران امنیتی تبدیل شود. لذا تفکر و گرایش اصلاحطلبی معتدل و غیرمخرب را رد نمیکند و حتی وجودش را لازم میداند، اما در مورد تعامل با گروه اخیر دو دیدگاه وجود دارد؛ نخست تاسیس و هدایت جریان اصلاحطلبی مقبول توسط عناصر مطمئن درون نظام که ریسک را به حداقل کاهش میدهد، دیگر ایجاد فضایی که فقط طیفهای غیررادیکال امکان تحرک داشته باشند.
* در مورد هاشمیرفسنجانی، من ایشان را فعال منعطف سیاسی میدانم که میکوشد جریانات را در مسیر اهداف خود قرار دهد و نه آنکه در خدمت این جریانها قرار گیرد، البته فعلا نوعی تعامل یا حتی قرارداد اعلام نشده با اصلاحطلبان شاید به ناگزیر دارند که اصلاحطلبان به هاشمی به عنوان تنها حلقه موجود هر چند تضعیف شده با حاکمیت نگاه میکنند و هاشمی هم به آنها به عنوان طیفی با بدنه اجتماعی که به تغییر تصویر هاشمی در افکار عمومی یاری میرسانند، ضمنا فاکتور قابل اعتنایی در بازی سیاسی هم هستند، البته هاشمی با هوشمندی خط نزدیک به خود را که روحانی را دور از آن نمیدانم در خلأ اصلاحطلبان در حکومت به پیش برد.
*در مورد آقای عارف معتقدم که او میکوشد که ضلع قابل تحمل اصلاحطلبان برای حکومت باشد و رقیب او تشکیلات ندا خواهد بود که شاید ضلع مطمئن نظام درون اصلاحطلبان است.
*آقای ناطق نوری را هر چند دارای شخصیت و منش اصلاحطلبانه یعنی واجد انعطاف سیاسی درقبال آنها میدانم ولی از لحاظ تشکیلاتی او را در زمره اصلاحطلبان قرار نمیدهم و معتقدم اصولگرایان باید در راستای احیای سیاسی اصولگرایانه او بکوشند.
* اصلاحطلبان چه در دوران حاکمیت و چه در سال ٨٨ خود را به عنوان عنصر مخل امنیت و فاکتور بحران ساز برای نظام نشان دادند، برای همین حاکمیت همیشه به آنها به عنوان مورد امنیتی نگاه میکند، اول باید به نحوی این نگرانی رفع شود. دوم اینکه هر حکومتی به عناصری که مشروعیتش را زیر سوال میبرند، نگاه دوستانه ندارد، اصلاحطلبان بعضا مشروعیت نظام را زیر سوال بردهاند. از طرف دیگر، معمولا هر نظامی از مقبولیت احزاب و جریانها زمانی دفاع میکند که آن مقبولیت ذیل حکومت و در حمایت از آن تعبیر شود؛ نه در برابر حکومت! اینها معمولا دغدغههای حکومتهاست که اگر جریانی آنها را رعایت کرد آن را خودی میدانند و الا غیرخودی.
* پس از بست نشینی اصلاحطلبان در مجلس ششم و وقایع پس از انتخابات ٨٨، نظام به اصلاحطلبان بدبین شده است، صرف ارسال سیگنالهای ضعیف از نظر حکومت یا نقدتندروی در جلسات خصوصی ظاهرا این اعتماد را بازسازی نخواهد کرد؛ مشخص است که نظام صحبتهای شفاف ترو صفبندی در عمل را میطلبد. آقای خاتمی کوشیده است تا حدودی اعتمادسازی کند ولی به گمانم موضعگیری شفافتر در کلام و عمل لازم است، ضمن آنکه معمولا ترمیم روابط از ایجاد رابطه سختتر است.