مریم حیدرزاده یکی از پرسپولیسی های دو آتیشه کشور به شمار میرود که به سئوالات ما در این زمینه به صراحت پاسخ میدهد.
حیدرزاده از بردهای آسیایی سرخپوشان پایتخت مقابل لخویا و بنیادکار خوشحال به نظر میرسید و کاملا معلوم است او با تمام وجود اخبار تیم محبوبش را پیگیری میکند و حتی در خصوص تیمملی و مسائل فدراسیون نیز مثل یک کارشناس خبره فوتبالی نظر دارد.
با حیدرزاده که اسفندماه از کتاب جدید خود نیز رونمایی کرد گفتگویی ویژه انجام دادیم که از نظرتان میگذرد:
* تبریک میگوییم، بالاخره تیم محبوبتان پس از ناکامیهایی که بعد از داربی مقابل استقلال داشت بالاخره چند بازی خوب هم انجام داد…
– من هم واقعا به هواداران تبریک میگویم که پرسپولیس مسابقات آسیایی را پرانرژی شر وع و همین انرژی را به جامعه تزریق کرد. از هواداران هم ممنونم که در این مدت صبوری کردند. بالاخره تیم های بزرگ بحرانهای بزرگی دارند و همانطور که تیمهایی چون میلان، منچستر و حتی رئال هم دچار بحران شدند.بنابراین طبیعی است که پرسپولیس هم دچار فراز و نشیبهایی شود و زیاد نباید سخت بگیریم.
* در مورد برکناری دایی و حضور درخشان در راس تیم چه نظری دارید؟
– من به شخص خاصی تعصب ندارم اگر امکان داشت تیم از همان اول قویتر بسته شود یا به طور مثال بازیکنانی مثل سید جلال و پولادی حفظ شوند وضعیت بهتر میشد. به نظر من مهم ترین مشکل پرسپولیس در این فصل این بود که تیم از نظر مدیریتی و مالی دچار مشکل شد و نتوانستیم بازیکن خوب جذب یا برخی بازیکنان ستاره را حفظ کنیم.
* اخبار تیمملی را دنبال میکنید؟
– بله، اما وقتی علی کریمی را از تیمملی کنار گذاشتند ناراحت شدم. کیروش نباید کریمی را از تیمملی فراری میداد. افکار کیروش خیلی تدافعی است و اگر کریمی در کادر فنی تیمملی میماند به سود همه بود البته به من ربطی ندارد سرمربی تیمملی چه تصمیمی میگیرد.
* با حفظ کیروش موافقید؟
– چرا که نه! کیروش مربی بزرگ و باهوشی است. اگر قرار است یک مربی بزرگ تر از کیروش جذب شود، خوب است اما خودمان هم میدانیم مربیانی چون تراپاتونی، آنچلوتی و … که برای کار به ایران نمیآیند.
* بازی با آرژانتین در جام جهانی را با چه حال و هوایی تماشا کردید؟
– در منزل بودم و باخانواده بازی را دنبال میکردیم. واقعا از عملکرد ملیپوشان لذت بردیم و من معتقدم در آن بازی حفظ آبرو کردیم.
* مدیریت کفاشیان را در فدراسیون چطور میبینید؟
– به نظرم آقای کفاشیان در کارشان خیلی انعطاف دارند. همیشه عدهای با او تند و خشن رفتار میکنند اما من تاکنون از او خشونت یا عصبانیتی سراغ ندارم. خیلی با صبر و حوصله برخورد میکند و برنامههایش را با انعطاف خاصی جلو میبرد. به نظر من تا به حال هم در کارش موفق بوده است. به هر حال اداره فدراسیون پرحاشیهای مثل فوتبال کار آسانی نیست.
* برسیم به کتاب جدیدتان “تورا در حضور همه دوست دارم”.
– خوشبختانه با مساعدت وزارت ارشاد و کمک دوستان از کتاب جدیدم رونمایی کردم.
* چه زمانی از سفر خارجیتان برگشتید؟
– چرا همه فکر میکنند من به خارج از کشور سفر کردهام؟! من یک ماه در سال ۸۳ به کانادا رفتم و خیلی زود هم برگشتم. من نمیتوانم در آنجا زندگی کنم و عاشق وطن و سرزمین خود هستم. باور کنید طاقت دوری ندارم و بعداً هم یک سفر تفریحی کوتاه مدت داشتم و درسم را نیز در لیسانس حقوق دانشگاه تهران دنبال میکردم اما برای فوق حتما در رشته نقاشی شرکت میکنم.
* شنیدیم به رنگ صندلیهای سالن ایراد گرفته بودید؟
– بله، متوجه شدم در سالنی که قرار بود مراسم رونمایی از کتابم برگزار شود صندلیهایش آبیرنگ است. فورا واکنش نشان دادم و گفتم رنگ صندلیها باید عوض شود و این طور بود که در سالنی که مراسم برگزار شد رنگ قرمز حرف اول و آخر را میزد.
* یعنی تا این اندازه به رنگ قرمز علاقه دارید؟
– بله، خیلی شدید و وحشتناک به رنگ قرمز علاقه دارم. علاقهام به پرسپولیس هم از خود اعضای تیم بیشتر است. باور کنید من از خود پرسپولیسیها پرسپولیسی ترم و شاید بتوان گفت من پرسپولیسی ترین عضو روی زمینم و به شدت عاشق رنگ قرمز هستم و رنگ آبی را هم با احترام به دوستداران این رنگ دوست ندارم.
* چرا شما با این سن و سال همچنان با تعصب زیاد به رنگ سرخ حرف میزنید؟
– چون تمام فک و فامیلهای ما پرسپولیسیاند و خوشبختانه در خانواده ما استقلالی پیدا نمیشود.
* اگر ناراحت نمیشوید از اینکه چطور شد بینایی خود را از دست بدهید تعریف کنید؟
– ۳٫۵ ساله بودم و همه دنیا را مثل شماها میدیدم که متاسفانه چشمانم آب مروارید آورد و با اینکه به یک چشم پزشک پروفسور مراجعه کردیم اما در عمل جراحی اعصاب پشت چشمم هم قطع شد تا ارتباط شبکیه با مغز از بین برود و من بیناییام را از دست بدهم.
* چه رنگهایی از ۳٫۵ سالگی در ذهنتان مانده است؟
– یکی کارتون پلنگ صورتی خیلی خوب یادم هست دیگری دسته گل سرخ خالهام در عروسی را به ذهن سپردهام. از سایر رنگها فقط هالهای از نور در ذهن تجسم میکنم.
* پس دلیل اصلی پرسپولیسی شدن شما مشخص شد؟!
– بله، علم روانشناسی هم میگوید که حتی نوزادان به رنگ قرمز عکسالعمل نشان میدهند و شاید بیجهت نیست که من سایر رنگها را فراموش کردهام.
* پزشک جراحتان؟
– پزشک من پروفسور محمد صادقزاده اسکویی بود که فردای عمل جراحیام به آمریکا پرواز کرد و رفت. بعد از آن حتی از نظام پزشکی آمریکا هم استعلام گرفتیم که گفتند نام چنین پزشکی ثبت نشده است.
* شاید او اگر بداند شما بینایی خود را از دست دادهاید برای کمک به شما اقدام کند؟
– همان موقع خودش متوجه شد که من نابینا شدم و گفت متاسفم!
* فقط گفت متاسفم؟!
– نه به مادرم هم گفت، تنها لطفی که میتواند در حق من بکند این است که پول عمل را نگیرد!
* چرا باید این اتفاق برای شما میافتاد تا ناگهان دنیای روشن برایتان تیره و تار شود؟
– من اعتقاد دارم تقدیر من این بود که نابینا شوم. شاید اگر چشمانم را جراحی هم نمیکردم به خاطر یک موضوع دیگر به این مشکل دچار میشدم.
* اتفاق افتاده به خاطر این مشکل کسی را نفرین کنید؟
– خیر، برای چه باید کسی را نفرین کنم؟ به نظر من خطای پزشکم هم عمدی نبود و بالاخره انسان جایزالخطاست. من همیشه این جمله مادربزرگ خدابیامرزم را به خاطر سپردهام که اگر خدا نخواهد برگی از درخت نمیافتد. واقعا به این جمله ایمان دارم.
* چقدر امیدواری که بیناییات را دوباره بازیابی؟
– با کمک خدای مهربان تلاش میکنم برای پیوند چشم به آلمان یا هلند بروم. این دو کشور در پیوند چشم پزشکان ماهری دارند اما متاسفانه دسته گل پزشکم چون دو تا بود و از همه مهمتر عصب پشت چشمم هم قطع شد بنابراین عمل پیوند روز چشمم کار آسانی نیست. با این حال توکلم به خداست و انشااله روزی دوباره دنیای زیبا را میبینم.
* برای آن روز رویایی فکر کردهای که اگر دوباره دنیا را ببینی چه میکنی؟
– انشااله آن روز بیاید یک شیرینی و سور حسابی به دوستان میدهم. البته من به کشیدن نقاشی حسرت داشتم که آن هم به لطف خدا از بین رفت.
* از چه نظر حسرت نقاشی کشیدن داشتید؟
– ۳٫۵ سالم که بود قبل از عمل جراحی روی چشمم یکی از دوستان پدرم از کیش برایم یک آبرنگ بسیار زیبا آورد. من به نقاشی آبرنگ علاقه زیادی داشتم. قبل از جراحی میخواستم نقاشی بکشم که مادرم گفت، صبر کن بعد از جراحی بیناییات کاملا خوب میشود و حسابی نقاشی میکشی اما من از اتاق عمل که بیرون آمدم دیگر آن آبرنگ ها را ندیدم و همین مسئله باعث شد این موضوع به حسرت بزرگی در دلم تبدیل شود. در این مدت باور کنید هر چه گشتم آن آبرنگها را پیدا نکردم چون مادرم پنهان کرده بود. تا اینکه آقای قاسمیزاده از سال ۸۹ نقاشی را با من شروع کرد تا این حسرت چندین سالهام از بین برود. اتفاقا من اولین نمایشگاه عکسم را نیز برپا کردم و اسمش را هم با همین عنوان گذاشتم “پس از آن همه حسرت…” از همه جالبتر اینکه همان جعبه آبرنگ کودکیام را در نمایشگاه دیدم که بالاخره مادرم رو کرده بود هرچند آبرنگها خشکیده بودند اما حسرت چندین ساله من از بین رفت. حدود ۱۲ نمونه از نقاشیهایم نیز در اینترنت هست.
* شما که به حقوق علاقهداری چطور به شعر و ادبیات روی آوردهای؟
– باید از نادر کاشانی تهیه کننده برنامه تلویزیونی شبکه سه تشکر ویژهای داشته باشم که در برنامه شبهای تابستان سال ۷۴ به من خیلی کمک کرد. من به عنوان مجری و نویسنده ۵/۱ سال در این برنامه کسب تجربه کردم و هرچه مردم نامه مینوشتند من جواب نامهها را میدادم که در ادامه کتابم را نیز منتشر کردم. کاشانی بزرگترین مشوق من بود که در ادامه کاست اولم نیز با نام « مثل هیچ کس» با سه سیدی دکلمه و ۱۱ کتاب به بازار آمد.
* شما چطور نیازهای مخاطبان جامعه را حس میکنی؟
– من در فیس بوک و اینستاگرام با مردم حرف میزنم. در همین مراسم رونمایی از کتابم خیلیها آمدند و با من حرف زدند و مشورت کردند. به طور مثال یک آقایی از شمال کشور خودش را به این مراسم رسانده بود. از طرف دیگر من گاهی خودم برای خرید به بیرون میروم و مردم هرجا که مرا میبینند با من حرف می زنند.
* آیا احتمال دارد روزی برای استقلالیها هم ترانه بسرایی؟
– اصلا امکان ندارد! سرم هم برود برای استقلالیها شعر نمیگویم. من متولد ماه آبان هستم. آبانیها آدمهایی هستند که هرگز زیر قولشان نمیزنند.
* با این تفکر نمیترسی که مخاطبان استقلالیات را از دست بدهی؟
– من استقلالیها را دوست ندارم ولی برای عقاید و تفکرات آنها احترام قائلم. من به رنگ قرمز علاقه دارم و با رنگ آبی میانهای ندارم.
* یعنی اصلا در زندگی از رنگ آبی استفاده نمیکنی؟
– اگر هم استفاده کنم آبی آسمانی انتخاب میکنم و آبی لاجوردی را اصلا دوست ندارم. این را هم بگویم که در صفحات مجازیام دوستان استقلالی زیادی هم دارم و برای همه آنها واقعا احترام قائلم. با این حال من همیشه حرف دلم را گوش میکنم و هر کاری که قلبم بگوید انجام میدهم. در انتخاب رنگها هم دلم میگوید فقط قرمز.
* گویا مدتی هم در کارت با ممنوعیت مواجه شده بودی؟
– بله حدود ۸ سال ارائه آثارم منع شده بود و به من مجوز نمیدادند.
* به چه دلیلی؟
– به خدا خودم هم نمیدانم مشکل چه بود و از کجا بود اما خدا را شکر این مشکل با حمایت و پیگیری جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون فرهنگیاش دکتر صالحی از بین رفت. من در راستای رفع مشکلم به وزیر نامهای نوشتم که آقای جنتی شخصا به نامه من جواب دادند و ثابت کردند وزیر فرهنگاند و به من احترام گذاشتند که جا دارد در همین فرصت از وزیر فرهنگ و همکارانش تشکر ویژهای داشته باشم.
* سوژههای اشعارت را چگونه انتخاب میکنی؟
– من سوژه انتخاب نمیکنم بلکه سوژهها از دلم میجوشد. ۹۰ درصد ژانر اشعار من عاشقانه است. شعر مثل چشمهای است که از دل کوه میجوشد و دل سنگها را میشکافد و به دریا میرود. شعری که با تلاش و زور زدن تنظیم شود هرچند که فنی هم باشد اما شعر دلنشین از آب در نمیآید.
* گویا در این راه افرادی هم به شما کمک میکنند؟
– بله، دو خواهر دارم که خیلی کمک حال من هستند. از اینکه برادر ندارم هم ناراحت نیستم چون فکر میکنم اگر برادر داشتم مدام به من گیر میداد و نمیگذاشت در کارم پیشرفت کنم.
* برای سال جدید چه آرزویی داری؟
– با اینکه به بهار آلرژی دارم و اصلا این فصل را دوست ندارم، اما سال نو را به همه تبریک میگویم و در سال جدید برای همه آرزوی معجزه دارم. آرزو میکنم مردم کشورم هر آنچه را که آرزو داشتند و رسیدن به آنها در دلشان حسرت شده بود به لطف خداوند مهربان به آن برسند و سالی شاد و پرخیر و برکت داشته باشند.
* راستی در مورد ازدواج چه نظری دارید؟
– من آدم ایدهآلیستی هستم و دوست دارم یا با کسی که دلم میخواهد ازدواج کنم یا با هیچ کس! ملاک و معیار من هم برای ازدواج این است که طرف مقابلم هنرمند باشد. وفاداری، صداقت و با احساس بودنش به اثبات برسد.