غلامعلی حداد عادل که این روزها در هیأت داوری اصولگرایان که به عنوان بخش۷ نفره جبهه اصولگرایان مشهور است فعالیت دارد، در بخشهای مختلف این گفت و گو نیز به بررسی ابعاد مختلف وحدت اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم و اهمیت بالای آن پرداخت. حدادعادل می گوید کارهایی کردند و پشت صحنه چه بود، خیلی حرفها هست، ولی ما حق نداریم الان از این حرفها بزنیم. ما باید ببینیم امروز چه خطر اصلیای این انقلاب را تهدید میکند و مراقب آن خطر باشیم. مشروح گفت و گوی هفته نامه شما با مشاور عالی مقام معظم رهبری و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس را پیش رو دارید:
این روزها توسط سیاسیون چشماندازهای متفاوتی از وحدت اصولگرایان ارائه میشود. برخی معتقدند که این وحدت دستیافتنی است و در حال حاضر در مسیر خوبی حرکت میکند و برخی معتقدند چشمانداز روشنی ندارد و در آینده مثل انتخابات سال ۸۴ ممکن است، شاهد دو سه لیست از اصولگرایان باشیم. برآورد کلی حضرتعالی از روند فعلی وحدت اصولگرایان چگونه است؟
در ابتدا از شما تشکر میکنم که زحمت کشیدید و این مصاحبه را پیشنهاد کردید و عملی ساختید. در باره وحدت اصولگرایان باید عرض کنم که تاکنون قدمهای مثبتی برداشته شده است و به نتایجی هم دست یافتهایم، ولی این راه هنوز به صورت کامل طی نشده، یعنی ما باید به تلاشمان برای کامل کردن این وحدت ادامه بدهیم. موفقیتمان در ده سال گذشته این بوده است که به صورت واحد ظاهر شدهایم. به عنوان نمونه انتخابات شوراهای دوم (شوراهای اسلامی شهر و روستا)، در سال ۸۱ را یادآوری میکنم. در آن انتخابات اصولگرایان تحت عنوان آبادگران با یک فهرست واحد ظاهر شدند، اما اصلاحطلبها با چندین فهرست آمدند و بر خلاف امید و انتظاری که اصلاحطلبان داشتند، شکست فاحش خوردند و اصولگرایان بعد از چندین شکست در عرصه انتخابات پیروز شدند. این پیروزی مقدمه پیروزیهای بعدی شد و ما با حفظ وحدت میان اصولگرایان در انتخابات اسفند ۸۲ برای ورود به مجلس هفتم هم پیروز شدیم و بعد در سال ۸۴ هم باز همین پیروزیها ادامه پیدا کرد.
باید توجه داشته باشیم که مبادا آن شکستی که در اثر تفرقه به رقیب ما وارد شد، در انتخابات آینده به خود ما وارد شود. مردم نشان دادند که اگر اصولگرایان هوشمندانه وارد عرصه انتخابات شوند و از تشتت آرا بین طرفدارانشان جلوگیری کنند و مردم را گیج نکنند، به اصولگرایان رأی میدهند. بنابراین حفظ وحدت درسی است که ما باید از تجربه تاریخیِ سیاسی خودمان در دهه گذشته بگیریم و سعی کنیم وحدتی که در حال حاضر بهطور نسبی تأمین شده، کامل شود. این، پاسخ سئوال شما بهطور کلی است.
شما چشمانداز را امیدوارکننده تلقی میفرمایید؟
باید بگویم که ناامید نیستم.
خوف و رجا باقی است؟
بله، من ناامید نیستم و احتمال میدهم استدلالهای ما مؤثر واقع شده و این وحدت کامل شود. بنده معتقدم ما باید به مذاکراتمان با دوستانمان در جبهه پایداری ادامه داده و دیدگاههایمان را توضیح بدهیم، صحبتهای آنها را بشنویم و تلاش کنیم تا همه زیر یک چتر واحد جمع شویم و مثل گذشته از اعتمادی که مردم به بدنه اصولگرایان دارند، حُسن استفاده را بکنیم تا بتوانیم پیروزیهای به دست آمده در سالهای گذشته را حفظ و تکرار کنیم.
اگر جبهه پایداری به این جمع بپیوندد، به نظر حضرتعالی ما شاهد فهرست موازی دیگری از جانب اصولگرایان دیگر نخواهیم بود؟ به عنوان نمونه در انتخابات شوراهای سوم، لیستهای متعددی مثل جهادگران انقلاب اسلامی، اصولگرایان مستقل و غیره آمدند و در انتخابات مجلس هشتم هم لیستهای موازی وجود داشتند.
در انتخابات شوراهای سوم در دقیقه نود جبهه پیروان امام و رهبری هم لیست متفاوتی دادند که ما معترض بودیم.
بالاخره در آن مقطع این وحدت حاصل نشد…
و ضررش را هم دیدیم…
منظورم اسامی متعدد است. در انتخابات مجلس هشتم اسامی دیگری هم بود. به نظر حضرتعالی کسریِ ما فقط جبهه پایداری است یا نه، گروههای دیگری هم هستند که باید به دنبال جذبشان باشیم؟
هیچوقت کسی نمیتواند روشی پیشنهاد کند که جلوی انتشار فهرستهای مختلف گرفته شود. در هر انتخاباتی اشخاصی هستند که با اسمی یا عنوانی حضور پیدا میکنند و فهرستی میدهند. وجود فهرستهای متعدد مهم نیست، زیرا هر فهرستی از پشتیبانی مردمی برخوردار نیست که باعث تفرقه شود. در انتخابات مجلس هفتم و هشتم، در کنار فهرست واحد اصولگرایان برای تهران، ما شاهد چند فهرست فرعی بودیم، ولی کسی آنها را جدی نگرفت و اثری هم نگذاشتند؛ بنابراین نباید زیاد نگران بود از اینکه چند نفری دور هم یک فهرستی بدهند و ممکن هم نیست که بتوان همه را راضی کرد.
باید با واقعبینی تلاش کرد جریانهای مؤثر و صاحب پشتوانه اجتماعی را زیر یک چتر گرد آورد. همیشه جریانهای فرعی دیگری هم هستند که مصلحتشان را در دادن فهرست جداگانه میبینند و خودشان هم میدانند که تأثیری ندارند، ما هم نباید نگران آنها باشیم. البته چه بهتر که آنها هم این کار را نکنند، ولی اگر اصرار داشتند، دیگر کاری نمیشود.
برخی معتقدند جبهه پایداری وزن آنچنانی ندارد و آنها را شامل همین دستههایی میدانند که اگر وارد وحدت نشوند آسیبی نمیبینیم. در مقابل برخی معتقدند که باید خواستهها و شروط جبهه پایداری را بهطور جدی ملاحظه کرد. یکی از انتقادات آنها حضور نمایندگان آقای دکتر قالیباف و آقای دکتر لاریجانی است که به عنوان فرد نماینده معرفی کردند و نیز عدم حمایت از برخی از چهرههای خاص مثل بعضی از نمایندگان فعلی مجلس و غیره را مطرح میکنند. اولاً حضرتعالی وزن جبهه پایداری را در چه حدی میدانید؟ آیا ما باید آنها را مورد اعتنا قرار بدهیم یا اگر نیامدند، آسیب جدی نخواهیم دید و ثانیاً آیا شروطشان را معقول میدانید یا به آنها انتقاد دارید؟
متأسفانه در ایران ترازهای دقیقی برای تعیین وزن احزاب و تشکلهای سیاسی نداریم. از خود هر تشکلی که بپرسید، وزنش را زیاد میداند، اما اگر از مخالفان و رقبایشان بپرسید، وزن آنها را خیلی کم میدانند. اگر بخواهیم در انتخاباتی که نگران آن هستیم وزن همدیگر را هم معین کنیم، ممکن است همین اصرار، باعث شکست همهمان شود؛ برای همین باید از این نوع محاسبهها صرفنظر کنیم و همهمان باید برای خدا و در خدمت به انقلاب هر چه داریم بیاوریم و روی هم بریزیم و خطکشیها را در این مقطع چندان پررنگ نکنیم و با عنوان واحد اصولگرایی و با تبعیت از رهبری، وفاداری به اصول امام، تبعیت از قانون اساسی و دفاع از انقلاب اسلامی وارد عرصه بشویم. راهش این است، و الا جدال بر سر کمی یا زیادی وزن اجتماعی کار را به جایی نمیرساند.
آیا شرطشان را شرط درستی میدانید؟ سئوالم را اینطور اصلاح میکنم. آنها میگویند شما چه منطقی برای دعوت دو چهره شاخص جریان اصولگرایی دارید؟ بعد انتقاداتی هم متوجه این دو چهره دارند. یعنی قسمت اول سئوالشان این است که چرا این دو چهره؟ دوم اینکه معتقدند آقایان قالیباف و لاریجانی به جهت منع حضور مسئولین رسمی در انتخابات، نباید در ترکیب ۸+۷ باشند.
حقیقت این است که بنده هم با حضور نمایندگان افرادی که دارای یک تشکل رسمی سیاسی اعلامشده نیستند، در جبهه متحد اصولگرایان موافق نبودم، هنوز هم موافق نیستم…
در جمع هشت نفر.
بله، ولی من مصلحتاندیشی آیتالله مهدویکنی را بر نظر خودم ترجیح دادم. وقتی نظرم را به آیتالله مهدویکنی گفتم و بعد دیدم نظر ایشان این است که این دو نفر هم نماینده داشته باشند، من به احترام ایشان تمکین و فکر کردم حفظ وحدت یعنی اینکه اگر در جایی با هم اختلاف داشتیم، اختلاف را کنار بگذاریم و ببینیم که اگر بر اختلاف پافشاری کنیم، ضررش بیشتر است یا اگر وحدت را حفظ کنیم.
وقتی بنده شخصیت آیتالله مهدویکنی را در طول تاریخ ۵۰ سالهای که ایشان را میشناسم، مبارزات قبل از انقلاب، مجاهدتها، زندانها و شکنجهها و بعد حضور مؤثرشان در شورای انقلاب اسلامی و در این ۳۲ سال، مواضع شفاف و روشنشان را در نظر میگیرم و در همین یکی دو سال اخیر داوطلبیشان برای ورود به مجلس خبرگان و شانه زیر بار مسئولیت ریاست مجلس خبرگان دادن؛ وقتی مجموع اینها را کنار هم میگذارم و حضور ایشان را در جامعه روحانیت مبارز میبینم، که چگونه این جامعه را سر و سامان تازهای داده و بدان هویتی بخشیدهاند، پیش خودم میگویم ما که همیشه به بزرگان روحانیمان که اینها را به پاکی و درستی میشناسیم، احترام میگذاشتیم و تمکین میکردیم، چرا در این مورد اگر آیتالله مهدویکنی مطلبی میگویند که من نظر دیگری دارم، لجاجت کنیم؟ اصلاً روش ما اصولگرایان حفظ حرمت بزرگان است. بعد احتمال هم میدهم که آیتالله مهدویکنی یک مصلحتاندیشیهایی کرده و به این جمعبندی رسیدهاند.
آقای قالیباف جدا از اینکه شهردار تهران هستند، یک چهره فعال سیاسی هم هستند، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند و به عنوان یک چهره فعال شناخته شدند. کسی نمیتواند ایشان ، فکر ایشان و طرفدارانشان را از شرکت فعال در انتخابات مجلس نهم منع کند. آقای لاریجانی هم همین طور . من احتمال میدهم یک جهت اینکه آیتالله مهدویکنی موافق بودند که این دو نفر در این جمع نمایندهای داشته باشند، این است که اینها هم جدای از بقیه اصولگرایان به فکر یک فهرست جداگانهای نباشند. اگر این تدبیر در ذهن آیتالله مهدویکنی به فرض من صحت داشته باشد، توجیهپذیر است. بالاخره اینکه دوستان جبهه پایداری اگر به این جریان بپیوندند، ما معتقدیم که آنچه همه ما به دست میآوریم، بیشتر از آن چیزی است که هر کداممان از دست میدهیم.
علاوه بر اینکه جبهه پایداری به نقش نماینده داشتن این دو نفر انتقاد دارند، انتقاد دیگری را نسبت به آقای لاریجانی، آقای قالیباف و آقای مهندس باهنر دارند و آن، این است که این سه نفر را افرادی میدانند که در جریان فتنه آن طور که باید وارد نشدند و موضعگیری درستی نداشتند. جنابعالی در خصوص این انتقاد جبهه پایداری و مخصوصاً این سه نفر چه نظری دارید؟
مسلماً مواضع همه ما که تحت عنوان جبهه متحد اصولگرایان دور هم جمع شدهایم در برابر جریان فتنه یکسان نبوده است. بعضیها خیلی سریعتر واکنش نشان دادند و اعلام موضع کردند، خیلیها صریحتر و شفافتر به میدان آمدند. بعضیها دیرتر آمدند یا دوپهلو صحبت کردند، بعضیها هم سکوت کردند. ما همان موقع به این روش و رفتار آنها انتقاد داشتیم، الان هم انتقاد داریم. ولی سئوال این است که حالا باید با اصرار بر سر این انتقادات کاری کرد که دو باره جریان فتنه پیروز شود یا نه؟ حرف این است. اگر خیلی نگران جریان فتنه هستیم، باید بدانیم که با ادامه کشمکش در بین اصولگرایان ممکن است همان جریان فتنهای که ما این حرفها را در باره آن میزنیم، پیروز شود. ما باید در اینجا با یک واقعبینی متوجه شویم که داریم چه کار میکنیم. مسئله مهم این است. حالا ما این اشخاصی را که در جبهه متحد اصولگرایان هستند، متعلق به جریان فتنه که نمیدانیم. هیچ کدام از اینها متعلق به جریان فتنه نیستند، بلکه عمومشان مخالف بوده و هستند و در این شکی نیست. در نوع موضعگیریشان متفاوت بودند و ما به بعضی مواضع خودمان انتقادهایی داریم. با حفظ همه این حرفها معتقدیم در شرایط فعلی باید دور هم جمع بشویم و فهرست واحد بدهیم.
وقتی از یک عده دعوت میشود که با هم متحد شوند، معنیاش این است که اینها با هم اختلاف دارند که از آنها دعوت میشود که اتحاد پیدا کنند؛ والا اگر با هم اختلاف نداشته باشند که چه لزومی است به دعوت به اتحاد؟ در اینجا هم همین طور است. ما با هم اختلاف داریم، ولی انتظار این است که همه ما توجه کنیم که اصرار بر سر اختلافاتمان به سود ماست یا اصرار بر سر اشتراکاتمان؟
اشاره فرمودید که اگر ما به وحدت نرسیم ممکن است فتنه پیروز شود. آیا از نظر حضرتعالی این خطر جدی است؟ چون بعضیها میگویند با حضور شورای نگهبان و با آشکار شدن چهره فتنهگرها در انتخابات گذشته، دیگر خطری از جانب آنها ما را تهدید نمیکند و اتفاقاً وقت وزنکشی بین اصولگراهاست که رقابتی باشد و انتخابات رقابتی برگزار شود و تک قطبی نشود.
انتخابات تکقطبی نخواهد بود. مطمئن باشید که اصلاحطلبها در انتخابات شرکت میکنند و ما انتخابات جدیای خواهیم داشت و آنها چهرههایی را معرفی خواهند کرد که شورای نگهبان هم آنها را رد نکند.
ما باید همیشه خودمان را برای مقابله با سختترین وضعی که ممکن است پیش بیاید آماده کنیم و نباید آسانترین وضعی را که محتمل است، مبنای تصمیمگیری قرار بدهیم. باید فرض را بر این بگذاریم که اگر ما متحد نشویم، رقیبمان پیروز میشود و این، فرضِ دور از ذهنی نیست؛ بنابراین نباید خطر کنیم و باید بدانیم اجازه خطر کردن نداریم؛ یعنی نباید برای یک تسویه حساب درونی، به اصل حرکت اصولگرایی لطمه بزنیم.
این بازیای است که اگر ببازیم، فقط یک جریان آن را نباخته، بلکه همه بازندهایم. اصلاً نباید بر اساس این خوشبینیها صحنه رقابت را بهجای رقابت بین اصولگرایان و اصلاحطلبان، به رقابت درونی خودِ اصولگرایان تبدیل کنیم. الان حس میکنیم که رقبای انتخاباتی ما بهشدت علاقمندند که اختلاف میان مؤلفههای درونی اصولگرایان شدت پیدا کند.
و برآیند آن خنثی شود.
که همه شکست بخورند و آنها پیروز شوند. این هم در مجلس و هم در مطبوعات، کاملاً محسوس است. هر خبری که نشانه اختلاف بین اصولگرایان باشد، در رسانههای رقبای انتخاباتی ما برجسته میشود و هر خبری که حکایت از وحدت ما داشته باشد، یا منعکس نمیشود، یا به حاشیه میرود و بسیاری از علائم و نشانههای دیگر.
کاملاً محسوس است که رقیب ما بهشدت علاقمند است که میان ما جنگ لفظی ایجاد شود. باید مراقب باشیم که این اتفاق نیفتد. البته من معتقدم که مشکل ما در انتخابات آینده، یعنی رقیب ما فقط اصلاحطلبها نیستند، بلکه جریان انحرافی هم هست که ممکن است با سوابقی که از اینها دیدهایم و امکاناتی که دارند، سهمی را که اصولگرایان میتوانند در مجلس آینده داشته باشند، به خودشان اختصاص بدهند.
پس این انتخابات سه قطبی است و دو قطبی نیست.
این طور به نظر می رسد. البته جریان انحرافی حرفی نمیزند، ولی نمیتوانیم این سکوت را نشانه سکون بدانیم. ممکن است سکوتی باشد همراه با حرکت، نه سکوتی نشانه سکون، چون قرائن و نشانههایی این طرف و آن طرف هست که طراحیهایی برای به دست گرفتن دو سوم مجلس نهم در جریان بوده است. به هر حال وقتی ما از دو سو با یک رقابت احتمالی جدی مواجه هستیم، بهتر این است که اختلافهای خودمان را موقتاً مسکوت بگذاریم و در این فرآیند وحدت شرکت کنیم و حرفمان را بزنیم. فرآیند وحدت، فرآیندی است که تصمیمگیری در آن بر اساس رأیگیری است و به هر جریانی از اصولگرایان این امکان داده میشود که اظهار نظر کند. جبهه پایداری هم میداند که اگر به این ساز و کار وحدت بپیوندد، هم در هیئت اجرایی سهمی برابر با اضلاع خواهد داشت و هم در هیئت داوری میتواند عضو جدیدی را اضافه کند؛ به همین جهت است که امیدواریم جبهه پایداری هم به این مجموعه ملحق شود.
همه ما معتقدیم که نباید جنگ لفظی بین ما آغاز شود و باید خویشتندار باشیم. به فرض اینکه جبهه پایداری هم ملحق نشود، نباید عرصه، عرصه رقابت ما با جبهه پایداری شود. همیشه هم باید اعلام کنیم که ما آماده استقبال از پیوستن آنها به مجموعه هستیم؛ در عین حال که نباید معطل بمانیم و زمان را از دست بدهیم. در حال حاضر هم این طور است که کارها آغاز شده و پیش میرود و در هم به روی جبهه پایداری باز است.
به قول شاعر: «از این طرف که منم راه کاروان باز است»، از این طرف که دوستان ما فعلاً مشغول فعالیت هستند و راه باز است. اگر گاهی هم سخنانی در باره هر کدام از ما شنیده میشود که بوی بیمهری از آن به مشام میرسد، باید نشنیده بگیریم، صبر کنیم و واکنش نشان ندهیم. نباید اجازه بدهیم آنچه را که رقبای ما دوست دارند، بین ما اتفاق بیفتد.
یعنی اگر جبهه پایداری بیایند میشود ۸+۸ و اگر نیایند میشود ۷+۶ یا نه، جبهه پایداری جایگزین دارد؟
حتی ممکن است ۹+۸ شود.
یکی اضافهتر؟
پیشنهاد شده که به اتفاق آرا به ۸ نفر یک نفر دیگر هم اضافه کنند.
از کدام گروه؟
هر کدام که به اتفاق آرا رأی آورد یا اصلاً ممکن است به هیچ گروهی تعلق نداشته باشد.
برای اینکه دستهبندی، فرد بشود و بتوانند رأیگیریکنند؟
برای اینکه قدری خیال همه راحتتر شود که همه افراد مورد قبول در این هیئت حضور دارند و یک نفر هم از جبهه پایداری در هیئت داوری باشد که دیدگاههای آنها را بیان کند. اینها جزو پیشنهادهای مطرح بوده است و میتواند در جلب نظر جبهه پایداری مؤثر باشد.
فراتر از وحدت، بحثی که الان مطرح است این است که اصولگرایان بهشدت مشغول وحدت شدهاند و از تولید گفتمانی که به مردم نشان بدهد که آنها به دنبال چه هستند و این وحدت به چه ثمری میخواهد برسد، غافل ماندهاند. پیشنهاد حضرتعالی در این باره که این مجموعه وحدت باید در انتخابات آتی با چه شعاری پیش برود، چیست؟
انتخاب شعاری که حاکی از یک گفتمان ریشهدار باشد، یکی از وظایف مدیران در هر فعالیت انتخاباتی است و رسیدن به یک شعار واحد و متمرکز کردن گفتوگوها حول آن گفتمان از اموری است که اگر وحدت حاصل شود، بهتر تأمین میشود. به هر اندازه که وحدت غنیتر باشد، دست یافتن به یک گفتمان جامع بهتر صورت میگیرد. از جمله اقداماتی که مسلماً در آینده انجام خواهیم داد، تنظیم و تدوین محورهای گفتمانی خودمان در انتخابات مجلس نهم خواهد بود.
دیر نشده؟
هنوز نه، ولی وقت زیادی هم باقی نمانده.
چون زمزمههایی که در بسیاری از محافل زمزمههائی شنیده میشود که ماحصل اصولگرایی، دولتی شد که ۳۰۰۰ میلیارد اختلاس کرد. خودِ اصولگراها طبق گزارشهایی که مجلس داده میگویند در موارد بسیاری بیقانونی انجام داده است و یک به یک اینها را فهرست میکنند و میگویند حاصل اصولگرایی این است. چرا ما دو باره به شما رأی بدهیم؟ ما چگونه باید این اعتماد را برگردانیم؟
در اینجا چند نکته هست. اولاً اینکه عنوان مجرمانه این اتفاقی که افتاده، اختلاس باشد یا نباشد، مورد تردید است و باید اجازه بدهیم مقامات قضائی تعیین کنند.
زمزمههای موجود را عرض میکنم که الان به این عنوان شناخته شده است.
منتهی ما باید هوشیار باشیم و بیش از آنچه که اتفاق افتاده، خودمان این موضوع را دامن نزنیم. ممکن هم هست اختلاس باشد. اجازه بدهیم مقام صالح قضائی که اطلاعات مستندی در اختیار دارد، اظهار نظر کند. ما به قوه قضائیه و شخص آقای محسنی اژهای اعتماد داریم و منتظریم تا دادگاه نظر بدهد که چه اتفاقی افتاده و مصداق کدامیک از اعمال مجرمانه است.
مطلب دیگر این است که درست است که آقای احمدینژاد در پی پیروزیهای اصولگرایان در شورای شهر و مجلس هفتم به پیروزی رسید، ولی آقای احمدینژاد همیشه از حیث بعضی از کارها مورد تأیید اصولگرایان و بعضی جاها هم مورد انتقاد آنها بود. مردم از این جهت به آقای احمدینژاد رأی دادند که نمیخواستند حاکمیت اصلاحطلبان بر قوه مجریه ادامه پیدا کند. آقای احمدینژاد هم با شعارهای خوبی وارد انتخابات شدند، مردم هم با امیدواری به ایشان رأی دادند و در انتخابات بعدی هم اکثریت مردم به دلایل مختلف به ایشان رأی دادند. این به معنای این نیست که اصولگرایان همه رفتارهای آقای احمدینژاد را تأیید میکنند و به این معنا هم نیست که کلاً از این اتفاق پشیمانند. ما دوست داشتیم که بعضی عیبها و اشکالات در دولت آقای احمدینژاد وجود نداشت، ولی به معنای این نیست حالا کاری کنیم که اوضاع به شکل سابق برگردد.
عرض کردم اعتماد عمومی را چگونه برگردانیم؟
اعتماد عمومی نسبت به اصل جریان اصولگرایی وجود دارد. تا حالا کسی شنیده آقای احمدینژاد در این شش هفت سالی که در عرصه سیاسی ظاهر شده، یک بار کلمه اصولگرایی را به زبان بیاورد؟ اصلاً آقای احمدینژاد هیچ وقت خودش را پرچمدار اصولگرایی دانسته؟ اصولگرایی یک نحوه تفکر و عملی است که مستقل از اشخاص است و مردم هم اعتماد و اعتقاد خودشان را به اصولگرایی نشان دادهاند. ما اصولگرایی را تجلی صادقانه وفاداری به آرمانهای انقلاب و امام و اطاعت از رهبری میدانیم و توده مردم ما هم دوست دارند حکومتی که بر سر کار میآید و مجلسی که انتخاب میشود، این طور باشد و این ربطی به اشخاص ندارد. ما فقط باید با مدیریت هوشمندانه و واقعبینی سیاسی و فاصله گرفتن از احساسات و هیجانات، بهنوعی عمل کنیم که این مردمی که اعتقادشان را به معنای اصولگرایی در گذشته نشان دادهاند، دچار سردرگمی، سرگردانی و تفرقه نشوند.
پیرو فرمایشهای قبلی جنابعالی که فرمودید مخالف نمایندگی اشخاص بودید، یکی از آنها آقای دکتر قالیباف هستند که در اذهان عمومی از سال ۸۴ تا به امروز این طور جا افتاده که جنابعالی در انتخابات ۸۴ مدافع ایشان بودید و تا امروز هم این ارتباط سیاسی ادامه داشته است. آیا این درست است؟ و اگر پاسخ شما مثبت است، چرا با نمایندگی ایشان مخالف بودید؟
مخالفت من با نماینده داشتن ایشان به معنی مخالفت من با شخص ایشان نیست. من در وجود آقای قالیباف جهات مثبت زیادی سراغ دارم. معتقد بودم که مثل انتخابات مجلس هفتم و هشتم، بهتر است که تصمیمگیرندگان فقط اضلاع سیاسی باشند که معرف تشکلهای اصلی اصولگرایان هستند و فکر میکردم اگر جبهه پیروان که نوبتِ گذشته هم حضور داشته، رهپویان که در کنار ایثارگران در این چهار سال موجودیت خودش را اثبات کردهاند و تشکل جاافتادهای است و جبهه پایداری که شکل تحولیافته رایحه خوشِ خدمت است، در کنار هم جمع شوند، کم و بیش همان مدل مجلس قبلی تکرار میشود. ما در مجلس قبلی از اینکه اشخاص نماینده نداشتند، ضرر نکردیم. اصلاً از روز اول گفتند رئیس مجلس که بنده بودم، لازم نیست که حضور داشته باشد یا نماینده داشته باشد؛ بنده هم قبول کردم.
مخالفت من مخالفت با اشخاص نیست. من منطقی داشتم و فقط برای حفظ وحدت، بر سر اعتقادم اصرار نکردم. این احتمال را هم میدهم که آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی و بزرگان ما که ما آنها را در مسیر انقلاب، پیشگامان خودمان میدانیم، مصلحتاندیشیهایی کرده باشند که درست باشد. همان طور که گفتم مسئله من، مخالفت با اشخاص نیست.
آن ارتباط سیاسی درست است، ولی ربطی به این موضوع ندارد.
من با آقای لاریجانی هم در خیلی از مواضع همکاری دارم. در عالم سیاست، برای اختلاف سلیقه و اختلاف سیاسی باید سقفی را قائل شویم و هر وقت پای یک مصلحت بزرگتری به میان میآید، باید مصلحتهای مادون آن را کنار بگذاریم. باید همیشه باید با چشم باز مراقب باشیم که چه میکنیم و کاری که میکنیم به سود انقلاب است یا به زیان آن؟ این باید ملاک ما باشد، والا همه با هم اختلاف نظر داریم.
خیلیها اسم ضلع دوم را جبهه اصولگرایان تحولخواه گذاشته بودند که شامل ایثارگران و رهپویان میشد و معتقد بودند برخی از چهرههای شاخص هم در این جمع قرار میگیرند، از جمله حضرتعالی و آقای قالیباف. آیا چنین برداشتی صحیح است؟
من چندان برای الفاظ اعتبار قائل نیستم.
شما و آقای قالیباف و رهپویان در اصولگرایی در یک جبهه سلیقهای قرار میگیرید؟
بعضی از سلیقههایم به ایثارگران و رهپویان، بعضیها به آقای قالیباف و بعضیها هم به جبهه پیروان خط امام و رهبری نزدیک است. خیلی هم این اسامی را ریشهدار نمیدانم. هر کسی از یک لفظی خوشش میآید، آن را اعلام میکند.
کسی مقصر نیست، شبهاتی است که مطرح میشوند.
این اسمها مثل جرقههائی هستند که از روی آتش بلند میشوند. یک جرقه، چند ثانیه بیشتر دوام ندارد، بالا میآید، خاموش و سپس فراموش میشود. برگردید به این ۳۲ سال و ببینید در فصل انتخابات چند تا اسم عَلَم شده و امروز همه آنها به فراموشی سپرده شدهاند. این اسامی هم همین طورند.
آیا این برای ما نقطه ضعف نیست؟
بله، بله!
بعضیها میگویند این اسامی باعث شدهاند هیچ وقت آن فهرست، متولی مشخصی برای پیگیری عملکردها نداشته باشد.
بله. اینها در واقع تاریخ مصرف دارند و تا روز انتخابات معتبرند و از فردا، خودِ آن مدعیها هم اسمشان را نمیآورند.
میخواهم موضوعی را خارج از بحث انتخابات بپرسم. آقازاده شما مصاحبهای را در اسفندماه ۸۹ با ویژهنامه نوروزی هفتهنامه مثلث داشتند. این مصاحبه، مصاحبه متنوع و قابل توجهی بود و بخشهای زیادی داشت. در یکی از بخشهای این مصاحبه ایشان اشاره داشتند که در شروع کار مجلس هشتم، جریان راست سنتی، بهویژه مؤتلفه، با مشارکت گروههای دیگر و بعضی از افراد دست به دست هم دادند و پدرم را کنار گذاشتند و آقای لاریجانی رئیس مجلس شد. بنده به واسطه اینکه مسئول روابط عمومی حزب هستم، طبیعتاً با چنین موضعگیری باید پاسخ میدادم و مطلبی را هم برای آقازاده جنابعالی و هم برای هفتهنامه مثلث آماده میکردیم، اما به دلیل ارتباطی که مؤتلفه با جنابعالی دارد و احترامی که برای شخص شما قائل هست،اما آن موقع اصلاً موضعی نگرفتیم. آیا جنابعالی هم این تحلیل را قبول دارید، یا صرفاً برداشت فرزند جنابعالی است؟
همان طور که شما آن موقع به احترام من سکوت کردید و وارد این ماجرا نشدید، اجازه بدهید من هم به احترام مؤتلفه و جبهه پیروان سکوت کنم و وارد این ماجرا نشوم.
همین ارزشمند است. ممنون.
شما نامزد انتخابات مجلس نهم هستید؟
هنوز تصمیمی نگرفتهام، ولی واقعیتش این است که من از اول انقلاب و بهخصوص از سال ۷۶، سعی کردم آنچه به تشخیص خودم تکلیفم هست، عمل کنم. اگر احساس کنم ضرورتی ندارد که در انتخابات شرکت کنم، شرکت نمیکنم، ولی اگر احساس کنم وظیفه دارم شرکت کنم شرکت میکنم و بقیهاش را هم به خدا و رأی مردم واگذار میکنم. همیشه از خدا میخواهم از زیر بار آنچه تکلیف خودم احساس میکنم، شانه خالی نکنم؛ بقیهاش با خداست و هر چه پیش بیاید برای من قابل قبول است و خدا را شکر میکنم. پیروزی، همان فرمایش امام، یعنی عمل به تکلیف است، بقیهاش هر چه باشد، شکست است.