خیلی ناگهانی و در دلِ کلی غرغر صنفی، ناگهان جملهای از زبان یک مقام عالیرتبه دولتی بیرون میآید که سالهای سال است به رویای بچههای رسانهای، هنری و ورزشی کشور بدل شده است. در مراسمی که به مناسبت روز خبرنگار در سالن همایش باشگاه ریاست جمهوری در خیابان فرشته برگزار شده، خبرنگاران سیاسی و اقتصادی پشت تریبون میروند و خواستههایشان را بیان میکنند. از خبرنگاران تسنیم و نسیم و رسانههای اصولگرا گرفته تا نشریههای اصلاحطلب. از درخواست کارت هدیه تا موضوعاتی درباره انجمن صنفی و بحثهای سیاسی، مسائلی هستند که مطرح میشوند؛ اما لابهلای همه این حرفها یکی میگوید چرا از رسانهها میترسید؟
این جمله کلیدواژهای میشود تا یکی از مقامات عالیرتبه دولتی که تحصیلات عالیه را در بالاترین سطح گذرانده و اینقدر باهوش است که خیلی خوب بداند کشور در این ترم پسا تحریم به چه چیزهایی نیاز دارد، نکته را میگیرد و پاسخ میدهد. محمد نهاوندیان اینبار نه در مقام رئیس دفتر رئیسجمهور که در مقام رئیس شورای اطلاعرسانی دولت در صف خبرنگاران ایستاده بود. او کلی نکته را گفت و رسید به این ماجرای ترس از رسانهها: «یکی از دوستان خوبمان نکتهای گفت درباره ترس از رسانهها. اگر چنین فکری در سر ما دولتیها باشد، اشتباه است و حتماً باید اصلاحش کنیم. چرا ما باید از رسانه بترسیم؟ رسانهای که مسوولیت اجتماعیاش را انجام میدهد، چرا باید ترس داشته باشد؟ ما نهتنها از رسانه نباید بترسیم که نباید از خبرنگار هم بترسیم. ما باید ستاره داشته باشیم. چرا باید بترسیم که یک خبرنگار، یک مجری، یک گزارشگر یا… ستاره باشند؟ اتفاقاً ما باید میدان را باز بگذاریم چون جامعه نیاز به ستاره دارد. باید فضایی بسازیم تا اینها رشد کنند و ستاره شوند. ستارهها یک سرمایه برای کشور هستند.»
و این تمام دلهرهای است که سالهاست در کشورمان داریم. اینکه همیشه دیواری در رسانه ملی و فضای رسانهای کشور بوده برای ستارهسازی. دولت جدید اما میخواهد این سدها را بشکند. اولین گام را معاونت مطبوعاتی با شکستن حصار تبلیغات ستارهها برداشت و حالا این جمله میتواند یک انقلاب در نوع برخورد با ستارهها باشد. یک گام بلند برای تغییر رویکرد.
شما ممنوعالتصویری!
این یک نگاه ساده است به همه ستارههایی که جرمشان تنها ستاره بودن است. سالها قبل و دهه ۶۰ را مرور کنیم. مرجانه گلچین، سوسن تسلیمی و فریماه فرجامی به یکباره محو شدند و رفتند در لیست دیده نشدن. کمی بعد از اینها نوبت به تیم طهماسب و فاطمه معتمدآریا رسید. شاید آنها در اوج جوانی و فضای بسته کشوری که درگیر با جنگی سخت بود، اشتباهاتی کرده بودند که با هنجارها همخوانی نداشت اما اوج مشکل، نگاهی بود که این اتفاقات را تشدید میکرد. شایعاتی درباره انتشار تصاویر یک مهمانی خصوصی، بازداشت یا اتفاقاتی از این دست، همیشه درباره لیست ممنوعالتصویرها و ممنوعالفعالیتهایی که هیچگاه رسانهای نمیشدند وجود داشت اما یکباره غیب شدن این چهرهها نشان میداد اتفاقی افتاده است. این، فقط مختص هنرپیشهها نبود، که ماجرای شلاق خوردن قهرمان المپیکی، ممنوعالتصویر شدن ستارههای تلویزیونی چون شهریاری و آتشافروز و کلی هنرپیشه سینمایی همه از همین دست بودند.
روایت بامزه عطاران و رادش از ممنوعالتصویری
اوایل دهه ۷۰ تیم مهران مدیری حسابی گل کرده بودند. تقریباً اسمشان همه جا بود و همه از آنها میگفتند. در اوج شهرت بودند و حسابی خواستنی، که یکباره محو شدند. رضا عطاران در این باره به «تماشاگران امروز» گفته بود:«راستش خودمان هم نفهمیدیم چی شد ولی یکدفعه رفتیم تو لیست سیاه. چند بار رفتیم حراست تلویزیون، گفتند حق بازی ندارید. کلی حرف بود که ما را در پارتی گرفتهاند یا مسائلی مثل این اما هیچکدامشان درست نبود. فکر میکنم مشکل ما این بود که زیادی دیده شده بودیم. چند سالی هم که گذشت یکدفعه دیدیم میتوانیم برگردیم و اتفاقی هم نیفتاد.» آنها اولین نسل ستارههای تلویزیونی سالهای بعد از جنگ بودند اما یکباره این گرفتن آنتن از آنها، مسیر زندگی خیلیهایشان را عوض کرد. افسردگی، سرخوردگی و مشکلات فراوانی برای بسیاریشان به همراه آورد. جعفر صافی، رئیس وقت شبکه سه در این باره میگوید: «این از دست ما هم خارج بود. رسما هیچ چیزی درباره لیست سیاه وجود نداشت اما نهادهایی بودند که یکباره مثلاً روی فلان ستاره تلویزیونی زوم میکردند و بههر حال ایراد پیدا کردن از کسی که یکدفعه محبوب هم شده خیلی سخت نیست. یکبار یکی از همین بچهها صبح اول وقت به دفترم آمد، راه هم نمیتوانست برود. فشار سختی را تحمل کرده بود و حسابی از نظر عصبی به هم ریخته بود ولی من اینقدر توان نداشتم که بتوانم مشکلش را حل کنم. بههرحال همیشه یک هراسی درباره اینکه این ستارهها بیرون از فضای رسانه چه میکنند، وجود داشت که بخش عمده آن هم درست است.»
چرا از ستارهها میترسند؟
اگرچه این موضوع، یک مسأله دو سویه است که ستارهها هم باید مراقب رفتارهایشان باشند اما این ترس از ستارهسازی همیشه در وجود مدیران فرهنگی کشور بوده است. همیشه این هراس وجود داشته که کسانی مثل رضا رشیدپور یا فرزاد حسنی چطور از آنتن استفاده میکنند و از خط قرمزها میگذرند و یک شبه به محبوبیت زیادی میرسند پس باید دور بمانند تا از ذهن مخاطب بروند. تژا میرفخرایی کارشناس باتجربه رسانهای و استاد ارتباطات در این باره میگوید: «این نگاه حاصل اندیشه سنتی حاکم بر مدیران فرهنگی و رسانهای ماست. همیشه یک هراسی از کنترل ستارههایشان داشتهاند و دارند. اصلاً همین ترس است که یکی مثل احسان علیخانی که مجری مورد تأیید رسانه ملی است را در دوگانگی پیش آمده برای برنامه ماه عسل قرار میدهند. از یک طرف میخواهند گامی به جلو بردارند و مثلاً یک مانکن را دعوت میکنند، از طرفی این رفتار ستارهشان با هنجارهایی که سالها چون تابو بوده در تضاد قرار میگیرد و برایش ناچار به عذرخواهی میشوند.»
این دیوار ترس فرو میریزد؟
دولت روحانی میخواهد کشور را برای فضایی جدید آماده کند. نهاوندیان که یکی از تحصیلکردههای خارج از کشور دولت روحانی است به خوبی میداند برای سالهای پیشروی پس از تحریم چقدر به داشتن ستارهها برای پیشبرد برنامههای فرهنگی و اقتصادیاش نیاز دارد. این حرفها شباهت زیادی دارد به گفتههای حسامالدین آشنا، دیگر چهره فرهنگی دولت روحانی که به عنوان عضو ناظر بر صدا و سیما، انتقادهایی تند از سیاستهای تلویزیون ملی دارد. اما آیا دولت میتواند نگاه غالب فرهنگی در ستارهستیزی را تغییر دهد؟ آنها کاری دشوار دارند. مسیری که شاید مثل کنسرتهای موسیقی و فیلمهای سینمایی با حملههای گازانبری منتقدان دلواپس به عقبنشینی ختم شود.