اگر چند هفته به عقب بازگردیم، هادی نوروزی به عنوان پیش قراول ارتش سرخ وارد زمین می شد و هانی از روی نیمکت یا سکوها بازی پدر را تماشا می کرد اما عصر روز گذشته و در یک بازی فوتبال جای پدر و پسر عوض شده بود، اینبار پیش قراول کاپیتان های بزرگ سرخابی ها هانی نوروزی بود و پدر از روی سکوها بازی پسرش را تماشا می کرد. پدری که از دیدن بازی پسرش قند در دلش آب می شد و او را با فریادهایش راهنمایی می کرد که چگونه توپ را در زمین به گردش در آورد ولی هرچه بیشتر فریاد می زد بیشتر به این نتیجه می رسید که هیچکس صدایش را نمی شنود پس در سکوت کامل به دلبری پسرش روی چمن ورزشگاه خیره شد و برایش آرزوی موفقیت می کرد.
میشه خودتو معرفی کنی؟
من هانی هستم، هشت سالمه و کلاس دومم
فکر می کردی یک روز به عنوان کاپیتان دوستان پدرت وارد زمین بشی؟
نه، چون اصلا سنم به سن آنها نمی خوره. من هر وقت درس نداشتم و بیکار بودم با پدرم به ورزشگاه می رفتم و بازی آنها را تماشا می کردم.
بازی در حضور تماشاگران را دوست داشتی؟
بله، خیلی خوب بود. اولش یکم می ترسیدم ولی خیلی لذتبخش بود و تشویق تماشاگران را دوست داشتم.
تو این بازی چند تا گل زدی؟
دو تا گل زدم و شادی گل بابارو انجام دادم و هر دو تا گلم را به پدرم هدیه می کنم. می دونم اونم از دیدن بازیم خیلی خوشحال شد.
پنالتی خوبی زدی؟
همیشه همینجوری پنالتی می زنم تا دروازه بان نتونه بگیره.
همبازی های پدرت خوب بازی می کردن؟
بله، همشون خیلی خوب بازی می کردند و بازی همشون رو دوست دارم.
زمان زیادی که بازی کردی خسته ات نکرد؟
نه، اصلا متوجه نمی شدم که زمان داره می گذره، بازی با حضور تماشاگران و کنار دوستای بابا خیلی لذتبخش بود و اصلا احساس خستگی نمی کردم.
دوست داری یک روز در پرسپولیس بازی کنی؟
الان که خیلی کوچکم ولی همه تلاشم را می کنم تا یک روز با شماره ۲۴ تو این تیم بازی کنم و جای پدرم رو پر کنم.
با کدام یک از دوستان پدرت دوست هستی؟
با همه دوستم ولی عمو میثم(بائو)، عمو مهرداد(کفشگری) و عمو محسن(بنگر) رو بیشتر می بینم.
چیزی از این بازی هست که برامون تعریف کنی؟
اول بازی همش فکر می کردم که شماره ۲۴ روی پیراهنم نوشته نیست و از بقیه می پرسیدم و می گفتند که نوشته ولی باز هم فکر می کردم نوشته نیست.
الان جایی بازی می کنی؟
پیش آقای پیوس تمرین می کنم و تو تیمش بازی می کنم.
شنیدیم فردا قراره که برای بازی ایران-ژاپن بری ورزشگاه؟
بله،بهم گفتن، باید ببینم اگه درس نداشتم و مامانم اجازه داد برم ورزشگاه، خودم دوست دارم که این بازی رو از نزدیک تماشا کنم.
دوست داری که یک روز تو ورزشگاه آزادی و برای تیم ملی بازی کنی؟
بله، این یکی از آرزوهامه که تو تیم ملی بازی کنم ولی بابا و مامان می گن اول درس بعد ورزش.
نکته؛ در این مصاحبه سعی شده متن صحبت ها با همان زبان شیرین کودکی منتشر شود.
با تشکر از احد ابراهیم پور، برادر همسر هادی نوروزی فقید/ بانک ورزش
دوست دارم یک روز جای پدرم در “پرسپولیس” بازی کنم
پسری که در سکوت کامل به دلبری پسرش روی چمن ورزشگاه خیره شد و برایش آرزوی موفقیت می کرد.
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=172401