«الکساندر کنیازف» کارشناس سیاسی روس در یادداشتی که در اختیار خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه قرار داد به حوادث اخیر منطقه و به خصوص همکاریهای نزدیک مسکو و تهران اشاره کرد و این اتفاقات را مورد ارزیابی قرار داد.
در این یادداشت آمده است: مفهوم «همکاری های استراتژیک» در تعاریف مربوط به روابط بینالمللی به صورت مختلف تفسیر شده و در تجربه روابط بینالمللی نیز استفادههای متفاوتی دارد.
چنانچه این تعریف از مشارکت استراتژیک را در نظر داشته باشیم که «روابطی که بر مبنای همکاری و مسئولیت متقابل برای رسیدن به اهداف مشترک شکل می گیرد، استراتژیک است»، پس ارزیابی «علی شمخانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران از روابط تهران و مسکو به عنوان «استراتژیک» کاملا قابل تائید میباشد.
اما با نگاه عمیقتری به توسعه روابط ایران و روسیه میتوان چنین ارزیابی را تا حدودی مورد شک و تردید نیز قرار داد. میان مسکو و تهران در حال حاضر علاقه متقابل و اهداف مشترک زیادی برای تدوام روابط وجود دارد.
در بیشتر زمینهها مسکو و تهران دارای منافع بلندمدت میباشند. به این دلیل است که عدهای از کارشناسان از مدتها قبل روی ضرورت ایجاد محور ژئوپولیتیکی بلندمدت «مسکو -تهران» با احتمال جلب برخی از کشورها تاکید میکنند.
اشتراک منافع ۲ کشور را میتوان در زمینه های مختلف مورد بررسی قرار داد، در زمینههای بین المللی: روسیه و ایران مخالفان قاطع و ثابت جهان تک قطبی و مدیریت شونده از سوی آمریکا و متحدان آن و همچنین سلطه غرب بر حوزههای مختلف حیات بین المللی میباشند.
روسیه و ایران حامیان ثابت برقراری نقش رهبری سازمان ملل متحد به عنوان تنظیم کننده روابط قانونی و استقرار سیستم موثر حقوق بین المللی میباشند.
مسکو و تهران مخالفان سیستم استعمار جدید میباشند که توسط سازمانهای بین المللی مالی (صندوق بین الملل پول، بانک جهانی) و همچنین با استفاده از ساختارهای سازمان ملل متحد و دیگر سازمانهای بین المللی تحقق مییابد.
کشورهای مذکور مخالف دخالت خارجی در امور داخلی کشورها بوده و ضمن حمایت از استقلال واقعی کشورها، ارجحیت «ارزش های» بشری و لیبرال – غربی بر استقلال و حق حاکمیت ملتها را مردود میدانند.
روسیه و ایران طرفدار تنوع نظام دولتی و سیاسی کشورها میباشند.
اما همکاری نزدیک روسیه و ایران در بعد منطقهای به موارد ذیل برمیگردد.
به استثنای موارد جزئی، روسیه و ایران نسبت به وضعیت خاورمیانه دارای نگاه و رویکردهای مشترک میباشند که مبنای آن را به رسمیت شناختن مرزهای بین المللی و مردود دانستن تغییر رژیمهای سیاسی از راه مداخله خارجی تشکیل میدهد.
روسیه و ایران نسبت به حل مشکل افغانستان و حفظ ثبات در آسیای مرکزی که برای هر ۲ کشور مناطق منافع حیاتی به شمار میروند، علاقهمند میباشند.
دریای خزر و قفقاز برای روسیه و ایران (قطع نظر از وجود برخی از اختلاف نظرها پیرامون موضوعاتی) مناطق دارای منافع حیاتی شناخته شده و زمینه های لازم برای درک متقابل نیز فراهم شده است.
مسکو و تهران مخالف هر گونه افراطیگری و ترویسم بوده و استفاده از آن به عنوان ابزار سیاست بین المللی توسط برخی از کشورها را غیر مجاز میدانند.
کشورهای مذکور از تجربه همزیستی مسالمت آمیز و همکاریها در مناطق دارای اهمیت حیاتی (نظیر خاورمیانه و دریای خزر) برخوردار میباشند.
با این حال روابط ۲ کشور را با توجه به ماهیت اصلی «مشارکت استراتژیک»، می توان به صورت مشروط یا نسبی راهبردی عنوان کرد. زیرا علائم این مشارکت هنوز خیلی ثابت نمیباشند.
از جمله نمیتوان در مورد همکاریهای پایدار اقتصادی، انرژی، ارتباطاتی و… صحبت کرد.
حتی در مناطقی که به آن اشاره شد، ۲ کشور به صورت کافی همکاری ندارند و تعامل آنها هنوز به صورت سیستماتیک درنیامده است. بنابر این سطح همکاریهای روسیه و ایران فعلا بیشتر نه استراتژیک بلکه تاکتیکی میباشد.
چنین دیدگاه انتقادی به این معنی نیست که مشارکت استراتژیک میان ۲ کشور بسیار سخت و دشوار است. به اعتقاد من وجود ابهامات و تناقضات در سیاستهای داخلی روسیه و همچنین ایران مانع اصلی برای تحقق این مهم میباشد.
در محافل تصمیمگیری های سیاسی هر ۲ کشور گروههای وجود دارند که خواستار برقراری روابط حسنه با غرب هستند و از نزدیکی تهران و مسکو به عنوان گزینهای در مقابل غرب پرهیز میکنند. وجود چنین گروه ها که از نفوذ قابل توجهی برخوردارند، روی سطح روابط دو کشور تاثیر گذاشته است که موارد زیادی طی سالهای اخیر مشاهده شده است.
اما در این اواخر هر ۲ کشور در زمینه اهداف مشترک به موفقیتهای دست یافتند که در راستای منافع ملی روسیه و ایران است. یکی از این موفقیتها عملیات مشترک نظامی در سوریه بر علیه تروریسم بینالمللی و حفظ روند سیاسی مشروع در این کشور میباشد.
در نگاه کلی تر این عملیات یک نوع تلاش مقابله تا حدود زیادی موفقیت آمیز و نمادین در برابر سلطه آمریکا و متحدان اروپایی و خاورمیانهای آن میباشد. در رابطه به این عملیات میتوان از همکاریهای مثبت مسکو و تهران در چنین عرصه حساسی نظیر هماهنگیهای متقابل نظامی یاد کرد.
البته این هماهنگی ها هنوز به سطح مطلوب دست پیدا نکردهاند ولی باز هم از این طریق بخش عمدهای از بی اعتمادیهای بین ۲ کشور از بین رفته و تجربه عملیات و اقدامات منسجم (از جمله در حوزه فنی و تدارکاتی) به دست آمده است.
مشارکت استراتژیک به صورت کلاسیک باید شکلی از همگرایی «نرم» را مد نظر داشته باشد، در حالی که همگرایی «سخت» همراه با تغییرات سیستماتیک در داخل هر یک از کشورهای عضو میباشد که با شرایط کلی همگرایی انطباق پیدا میکند.
مشارکت استراتژیک روسیه و ایران هیچ تغییرات سیستماتیک در این ۲ کشور را در نظر ندارد بلکه شرط اصلی این مشارکت پایبندی به اصول و قواعد همکاریها و مسئولیت هر یک از طرفها میباشد. برای همکاریهای بین شرکای استراتژیک ایجاد ساختار و یا نهادهای فراملی ضرورت ندارد و این موضوع باید استدلال اصلی در برابر مخالفان مشارکت ۲ کشور باشد (از جمله آن عده از سیاستمداران روس که مشارکت با ایران را به عنوان تسلط «برادر بزرگ» تصور میکنند و همچنین برخی از سیاستمداران ایرانی که همکاری با روسیه را ناقض استقلال ملی خود میشمارند).
حفظ استقلال از مهمترین و کلیدی ترین علائم هر یک از کشورهای طرف مشارکت در تعیین این نوع همگرایی بین المللی میباشد.
به طور خلاصه میتوان گفت که روسیه و ایران در مسیر و فرایند شکل گیری مشارکت استراتژیک قرار گرفته و تجربیاتی هم به دست آوردهاند. متاسفانه این تجربیات فعلا ناکافی است و نیاز به تمرکز تلاشها در جهت تعمیق و گسترش جغرافیایی را دارد. علیه این حرکت، در سطح ژئوپلیتیکی و منطقهای و همچنین داخلی ۲ کشور مخالفانی وجود دارند. بدون شک رفع مقاومت مخالفان داخلی در ر