برآیند موجود نشان میدهد که مسعود سلطانیفر، به لحاظ دانش و تجربه مدیریتی و به لحاظ ارتباط قوی با بدنه دولت و شخص رئیسجمهور، میتواند مدیری تحولآفرین در حوزه ورزش باشد. اما این تحولات باید در چه عرصههایی باشند؟
کلید اول: تحول در نظام مدیریتی ورزش
یکی از بزرگترین معضلات ورزش کشور، ضعف شدید در بدنه مدیریتی است. اکنون ناکارآمدی مدیران ورزش از مولفههای اساسی ضعف مفرط ورزش است. در این حوزه عمدتا روسا بلد نیستند چگونه ریاست کنند و مدیران نمیدانند چگونه بودجه و منابع انسانی را مدیریت کنند. آنها در شرایط آرمانی منتظر بودجه اختصاص داده شده دولتی میمانند تا بتوانند امورشان را مدیریت کنند. حیف و میل کردن همین بودجه ناچیز در ورزش نیز به یک موضوع طبیعی و هر روزه بدل شده و هیچ نظارت دقیقی نیست که به صورت ریز مشخص کند بودجه عمومی بیتالمال که در بخشهای مختلف ورزش هزینه میشود، چگونه مصرف شده است.
بسیاری از این مدیران و روسا اگر در این ادارات کل، فدراسیونها، باشگاهها و سایر نهادهای وابسته به ورزش نبودند، حتی در ارتزاق خود نیز دچار مشکل بودند، چه برسد به اینکه بتوانند برای مجموعه تحت مدیریتشان درآمدزایی کنند. همین میشود که این وابستگان به ورزش پیش از حضور وزیر جدید در وصف آن مدیحهسرایی میکنند و در مذمت وزیر پیشین از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. البته این مسئله روندی تکراری برای هر جابجایی در ورزش است و مدیران ورزشی بیشتر مرید و اسیر پسوند مدیریتی اسم افراد هستند تا خود فرد. یعنی اینها مرید هر وزیر ورزشی هستند و حال فرق ندارد این وزیر کیست و سابقه آن چیست.
تحول در نظام مدیریتی ورزش کشور، اولین کلید طلایی برای تحول در این عرصه است. ورزش یک پدیده جهانشمول، اقتصادی و پیچیده در عرصه مدیریتی است، بنابراین مدیران آن باید فهم ارتباط بینالمللی، فهم اقتصاد حاکم بر ورزش و فهم مدیریت بودجه و نیروهای انسانی را داشته باشند. سایر مسائل فنی و تخصصی درون ورزش توسط نیروهای فنی رتق و فتق خواهد شد.
کلید دوم: حذف معاونت ورزش قهرمانی در وزارتخانه
موازیکاری یعنی هدردادن وقت، بودجه و انرژی مجموعهها که این مسئله در ورزش بهخوبی دیده میشود. این موازیکاری اکنون در بالاترین سطح در ورزش وجود دارد، چراکه معاونت ورزش قهرمانی و کمیته ملی المپیک به عنوان دو مجموعه مجزا، به صورت موازی و همزمان در یک عرصه فعالیت میکنند و حداقل تجربه نشان داده در دو دهه اخیر هیچگاه ارتباط خوبی با یکدیگر نداشتهاند. چرا؟ چون دو پادشاه در یک مملکت حکمرانی میکنند. این ادعای بنده را به دقت بررسی کنید و ببینید چه میزان وقت و انرژی و سرمایه در اثر این موازیکاری از بین میرود.
آقای وزیر جدید ورزش! برای یک بار هم که شده بیایید و از تجربه کشورهای موفق استفاده کنید. مسئولیت ورزش قهرمانی (فدراسیونهای ورزشی) در وهله اول با خودشان است و همین فدراسیونها و باشگاهها هستند که گرد هم جمع میشوند و از میان خود مدیران کمیته ملی المپیک را انتخاب میکنند؛ اگرچه در این عرصه هم ما برعکس به موضوع نگاه میکنیم و فکر میکنیم این کمیته ملی المپیک است که مسئولیت فدراسیونها را دارد. در حقیقت کمیته ملی المپیک، هیات مدیره شرکتی است که فدراسیونها و باشگاههای ورزشی در آن سهامدارند.
در این میان دو موضوع مطرح میشود. اول اینکه دولت بودجه میدهد و دولت باید نظارت کند و دوم اینکه مجلس در برابر عملکرد فدراسیونها و باشگاهها از وزیر بازخواست میکند. با حذف معاونت ورزش قهرمانی، این دو مقوله را چطور داشته باشیم؟
در مورد موضوع اول باید گفت که واقعا این نگاه مضحک است. چرا که اگر دولت به یک بخش مورد توجه جامعه کمک میکند، حتما باید نظارت و ریاست هم بکند؟ اکنون معاونت ورزش قهرمانی در حقیقت به زعیم فدراسیونهای ورزشی بدل شده، درحالیکه فدراسیونها به صورت مستقل میتوانند توسط کمیته ملی المپیک مورد ارزیابی قرار بگیرند و به فراخور عملکرد شایستهای که دارند، از منابع دولتی بهره ببرند.
در مورد موضوع دوم نیز پاسخ بسیار روشن است. اگر به صورت قانونی مسئولیت فدراسیونها به خودشان و به طریق اولی کمیته ملی المپیک تفویض شود، دیگر چطور مجلس میتواند از وزارتخانهای که دخل و تصرفی در این عرصه ندارد، بازخواست کند؟
با حذف معاونت ورزش قهرمانی در وزارت ورزش، قریب به ۵۰ درصد مشکلات و پیچیدگیهای موجود این وزارتخانه حل خواهد شد و این بخش میتواند به عنوان یک ادراه کل تحقیقاتی و نظارتی در حوزه ورزش قهرمانی فعالیت کند.
اگر برای جوانان کشور ارزشی قائل هستید، این معاونت پر زرق و برق را منحل و به امور جوانان بیشتر بپردازید. بگذارید ورزش قهرمانی خودش کار خودش را پیش ببرد.
کلید سوم: ایجاد بسترهای کلان و قانونی برای خصوصیسازی
بزرگترین هدیه به ورزش حرفهای و قهرمانی کشور که به صورت دائمی باقی خواهد ماند، ایجاد بسترهای قانونی و کلان برای خصوصیسازی ورزش است. مهمترین موضوع نیز ایجاد قوانین حمایتی برای درآمدزایی و خصوصیسازی فدراسیونها و باشگاههاست. تا کی باید دولت سالانه میلیاردها تومان از درآمدهای عمومی مردم را در ورزش هزینه کند؟ تا کی دولت باید نقش پدر پولدار ورزش را بازی کند؟ در کدام الگوی موفق در دنیا اینگونه دولت در ورزش هزینه میکند؟
اگر ادعای تحولآفرینی دارید، از همین جا شروع کنید. دولتها همیشه در واگذاری، خست و ترس به خرج میدهند. نترسید و بگذارید این فرزندانتان (فدراسیونها و باشگاهها) خودشان روی پای خودشان بایستند. وزارت ورزش باید بستر مناسبی به لحاظ قانونی فراهم کند تا این بخشها بدون اتکا به دولت بتوانند امور خود را بگذرانند.
در این مبحث شاید مولفههای تاثیرگذار در خصوصیسازی و قوانین مورد نیاز خارج از حوصله بحث باشد و تکرار آنها ملالآور خواهد بود اما ایجاد بسترهای کلان و قانونی هم باید در نحوه انتخاب مدیران و مدیریت این نهادهای ورزشی ایجاد شود و هم در حمایت و هدایت آنها.
کلید چهارم: دوری از حواشی فوتبال
فوتبال و کمیته ملی المپیک، عروسان هزار داماد ورزش ایران هستند. اگر با حذف معاونت ورزش قهرمانی، وزارت ورزش از فدراسیونها و کمیته ملی المپیک خلاص شود، به طریق اولی میتواند از فدراسیون فوتبال و باشگاههای بزرگی همچون استقلال و پرسپولیس نیز خلاص شود. فوتبال همیشه گرداب وزاری ورزش بوده و این مدیران ارشد را به درون خود کشیده و بخش زیادی از توان و انرژی مدیریت وزارتخانه را معطوف خود کرده است.
در طول این سالها بیش از ۵۰ درصد وقت و انرژی وزرای ورزش و روسای سازمان تربیت بدنی در همین فوتبال به هدر رفته است. یا درگیر فدراسیون فوتبال بودهاند، یا درگیر انتخاب سرمربی، یا درگیر هیات مدیره باشگاههای استقلال و پرسپولیس یا درگیر تامین بودجه آنها، که هیچکدام از اینها نباید به وزارت ورزش ربطی داشته باشد. وقتی باشگاهها و فدراسیونها، خودشان گرداننده خودشان هستند، پس نباید عالیترین نهاد ستادی در حوزه ورزش کشور درگیر این حواشی باشد. بنابراین وزیر جدید اگر در پی ساختارسازی در ورزش است، خودش را نباید درگیر گرداب فوتبال کند.
کلید پنجم: تمرکز بر توسعه عمومی ورزش
مهمترین کار وزارت ورزش که اصولا در ذیل ردیف اولویتبندی امور قرار میگیرد، توسعه زیرساختهای ورزش و توسعه ورزش همگانی و ایجاد ورزش ارزان در راستای توسعه سلامت عمومی در جامعه است.
اگر وزارتهای ورزش و سازمانهای تربیت بدنی در طول چهار دهه اخیر در این حوزه خوب عمل میکردند، اکنون سرانه فضای ورزش برای هر ایرانی کمتر از ۳۰ یا ۴۰ سانتیمتر نبود. اگر این مدیران حاشیهطلب به امور اصلی خود میپرداختند، همچنان مجموعه ورزشی آزادی مظهر افتخار اماکن ورزشی ایران نبود. اگر وزارت ورزش خوب عمل میکرد، اکنون باید فرهنگ ورزش عمومی در کشور بیشتر ایجاد میشد.
البته این اصلیترین کار وزارت ورزش چون مصاحبههای متعدد، سفرهای پر زرق و برق و هیجانهای بیشمار ندارد، چندان هم در اولویت نبوده و نتیجه این میشود که به جای تمرکز بر توسعه عمومی ورزش، وزارتخانه شده است وزارت فوتبال و سایر فدراسیونهای ورزشی؛ باشگاهها و فدراسیونهایی که فقط هزینه میکنند و هیچ خروجی مفیدی برای جامعه ندارند.