بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ * الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
أَلسَّلامُ عَلى حُجَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ * أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ؛
سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان * سلام بر شهیدِ شهیدان؛
أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ؛
سلام بر آن لب هاى خشکیده * سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده؛
و سلام بر شما عزاداران حسینی (ع)، و زنده نگهداران نهضت حسینی (ع)، و پیامآوران کربلا، در سرتاسر جهان.
هر رخدادی را با دو نگاه، و از دو منظر میتوان دید. نگاه ظاهری و نگاه باطنی و با بصیرت.
در نگاه ظاهری به کربلا در روز عاشورا، مناظر زیبا و جمیلی به چشم نمیآید. در یک سو هزاران نفر بیدین، بیولایت، بیاخلاق، بیمروّت، بیشعور، بیبصیرت، بیوفا، بیحیا و تا به دندان مسلح صف کشیدهاند، و لبها و جگرهایشان تشنهی خون انسان و انسانیت است – در طرف دیگر کمتر از صد مرد صف کشیده و تعدای زنان و کودکان، مضطرب و نگران در خیمهها به سر میبرند، با لبهای تشنه به آب زلال (حقیقت)، جگرهای سوخته (از ظلم ظالمین و غفلت عوام).
طولی نمیکشد که جنگ بین حق و باطل شروع میشود؛ گرد و غبارِ تاخت و تاز اسبان تمام فضا را تاریک میکند، گروهی اندک به فرماندهی ابا عبدالله الحسین علیه السلام به یک جناح از سپاه دشمن میتازد و گروه اندک دیگری به فرماندهی علمدار کربلا، ابوالفضل العباس، به جناح دیگر؛ و تنها ندای آرام بخش و امیدوار کنندهای که از میان صدای چکاچک شمشیرها، عربدهها و ناسزاها و زخم زبانها به اهل بیت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به گوش میرسید، فریاد « لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم» بود که حکایت از زنده بودن حجت خدا داشت.
اما ساعاتی به طول نیانجامید که دشمنان چون در جنگ گروهی موفقیتی ندیدند، جنگ تن به تن را آغاز کردند و چون در آن نیز شکست خوردند، روی به خوی ناجوانمردانهی خود آوردند و به هر یک نفر، صدها تن یورش بردند؛ و باز چون موفق نشدند، از دور سنگ و نیزه پرتاب کردند و یک به یک را پس از زمین افتادن، دست و پا و سر بریدند … تا رسید به گودال قتلگاه و بلند شدن سرها، بالای نیزهها.
«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»
بیتردید در نگاه ظاهری، در این ماجرا، هیچ صحنه زیبایی وجود نداشت، پس زینب، حقیقت دیگری را در وران این ظاهر میدید.. بریدن سرها و دستها، جز برای آن حیوان صفتها در کربلا و در طول زمان، زیبا نبوده و نیست، پس زینب علیهاالسلام چه میدید که در پاسخ ابن زیاد لعین فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؟!
گویا “تلّ زینبیه”، صورت زیرین عرش الهی بود و زینب علیهاالسلام، تجلی «خبیر و بصیر» در این ماجرا و شاهدی صدیقه، برای محکمه عقول و قلوب در دنیا و عالمیان در آخرت و در محضر ربّ جلیل.
او در بلندای تلّ میایستاد و با عقل نبوی نظاره میکرد، آخر او را «عقلیه عرب» مینامیدند و حال آن که عقیلهی عالم بشریت بود. او با قلبی که تجلی «أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» بود، به عاشق و معشوق مینگریست و میدید که عشاق خدا، چگونه از شوق لقای محبوب، به سر فرو میافتند.
زینب علیهاالسلام، با چشمی گریان به میدان مینگریست، گریه و اشکی که عِدل قتل حسین علیه السلام بود. او اشک میریخت و امام زمانش میفرمود: «أنَا القَتیلُ العَبَرَه – من کشته اشکم». او میدانست که این اشک، چشمه خروشانی است که تا ابد، از چشمان محبین خدا جاری خواهد شد و آنها را احیا و بیدار خواهد کرد.
زینب علیهاالسلام، از بلندای تلّ، از یک سو «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ – و آنان که به آنچه خدا به پیوستنش فرمان داده مىپیوندند/ الرّعد، ۲۱» را در اتصال برادرش عباس و هم چنین حضرات علی اکبر، قاسم، پسران خودش و دیگر اصحاب یمین را به حجت بالغهی خدا میدید که چگونه از یک دیگر سبقت میگرفتند تا «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» شوند؛ و در جبههی دیگر، ناظر و شاهد کار پیمان شکنان، بیوفایی دعوت کنندگان و قطع کنندگان دستها و سرهایی بود که خداوند سبحان، امر به وصل شدن به آنها نموده بود:
«الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَـئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (البقره، ۲۷)
ترجمه: همانهایى که پیمان خدا را پس از محکم کردنش مىشکنند و آنچه را که خدا فرمان داده وصل شود قطع مىکنند و در روى زمین به فساد مىپردازند، آنهایند که زیانکارند.
زینب علیهاالسلام، در بلندترین قلهی شهود ملکوتیان، میدید که چگونه مؤمنین در راه خدا کارزار میکنند «الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ»، و متقابلاَ چگونه کفار در راه امیال سخیف طاغوت زمانشان میجنگند. «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ».
زینب علیهاالسلام، از عرش زمین (تل زینبیه)، هم شاهد صفکشی و استقامت پولادین کسانی بود که خداوند متعال خود تصریح نمود که آنان را دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ – در حقیقت، خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف، چنان که گویى بنایى ریخته شده از سُرباند، جهاد مىکنند. / الصف،۴» – و هم شاهد بود که چگونه هر پیکری که به زمین میافتد و روحی که به لقای محبوب میشتابد، عاشقی دیگر انتظار میکشد تا نوبت او نیز در وفای به عهدش فرا رسد: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا – از مؤمنان مردانىاند که آنچه را با خدا بر سر آن پیمان بستند (که در جنگ تا مرگ ثابت قدم باشند) به مرحله صدق درآوردند، پس برخى از آنها به عهد خویش وفا کردند (شهید شدند) و برخى از آنان انتظار مىکشند، و هیچ تغییرى (در پیمان خود) ندادند»
زینب علیهاالسلام، از جایگاه بلند انسانِ الهی، میدید که خداوند متعال، چگونه تمام دینش را یک جا ظاهر میکند، اگر چه مشرکین را خوش نیاید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ – او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند/التوبه، ۳۳»
کربلا مکان و عاشورا زمانِ ظهور تمام دین خدا بود. از معرفت (شناخت) خدا و معاد، تا عبادت و بندگی، تا عشق و محبت، تا حجّ و دعای با معرفت، تا قداست خانواده، تا درس و عبرت، تا ایثار و شهادت و حتی احکامی چون نماز خوف … و بالاخره “روح دین”، که پذیرش ولایت الهی و متقابلاً نپذیرفتن دوستی و سرپرستی کفار میباشد.
زینب علیهاالسلام، با نگاهی از عرش، میدید که خداوند متعال، چگونه حقیقت دینش را زنده و آشکار نگه میدارد و چگونه ظاهر و باطن قرآن را از گزند تحریفها و تغییر کلمات از مواضع خودش، حفظ میکند. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ – حقّا که ما این ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و به یقین ما خود آن را (از تحریف و نسخ و تمامیت مدت) نگهداریم / الحجر، ۹»
آنها معنا، نه تنها مفهوم و مصداق “ولی الله” را تغییر داده بودند، حتی معنای مؤمن را واژگون کرده بودند، تا آنجا که به معاویه، یزید، عمر سعد و نامرد و پست دیگری، امیرالمؤمنین میگفتند.
زینب علیهاالسلام، در معرکه کربلا و در روز عاشورا، با چشم بصیرتی که اشک بر وسعت و عمق دید آن میافزود، میدید که چگونه آنان که در راه خدا کشته میشوند، تا ابد خودشان زنده مانده و به دیگران حیات میبخشند «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ – و هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند / آلعمران، ۱۶۹»
«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»
و خلاصه آن که زینب علیهاالسلام، امام را که مظهر اتمّ اسمای الهی است، با تمامی جلواتش میدید – همه دنیا و پستیها و پستهایش را در یک جبهه و همه رها شدگان از یوق بندگی هوای نفس و تعلقات دنیوی را تا پایان دنیا میدید – او همهی آخرت، با محشر و محکمهاش، و تمام بهشت و جهنمش را یکجا دید – حقیقت تقسیم و مقسم جنت و نار و ظهور تمام دین و آیات کریمه قرآن مجید را یکجا دید – صبر، مجاهدت، انتظار و ظهور را دید و فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
عاشورا:
عاشورا فقط روز قطع شدن دستها، کور شدن چشمها، جراحت ابدان، له شدن زیر سمّ اسبان، لبهای خشکیده، جگرهای سوخته و سرهای بریده نبود. محدود کردن نگاه به کربلا و عاشورا، در این حدّ ظاهری و سطحی، خود ظلمی دیگر است.
– عاشورا، روز ظهور تمام دین در یک جبهه و تمام کفر، شرک و نفاق در جبهه مقابل بود.
– عاشورا، روز صفکشی بندگان خدا و بندگان دنیا و طواغیتاش، مقابل یک دیگر بود.
– عاشورا، روز رویایی تمام حق و تمام باطل با یک دیگر و پیروزی خون بر شمشیر بود.
– عاشورا، روز تجلی تمام عشق و معرفت و شوق به لقاء الله بود.
– عاشورا، روز رسوایی مستکبران، فاسدان و فاسقان و حیات مجدد اهل ایمان، تقوا و آخرت بود.
– عاشورا، همچون معاد، روز بیرون ریخته شدن باطنها و اسراری بود که در پشت نقابها مستور مانده بود. عاشورا «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ – آن روز که رازها [همه] فاش شود/ الطارق، ۹» و روز پیدایش نهانها برای همیشه بود.
– عاشورا، روز مقابله اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، با اسلام معاویهای و یزیدی، برای همه زمانها بود.
– عاشورا، روز توبهی غافلین، عقب ماندگان و حرّ شدن و رهایی بود.
– عاشورا، از سویی دیگر، روز تجلی رحمت، مغفرت و اجابت سریع از سوی ستّار العیوب، غفار الذنوب، مجیب الدعواه، مُبدّل السیئات بالحسنات و ارحم الراحمین بود.
– و بالاخره آن که عاشورا، روز تجلی کامل «تولا و تبرا» در عرصه اندیشه، اعتقاد و عمل بود.
– و ای کاش ما توفیق یابیم که ” حرّ ” شویم؛ با این عزاداریهای باشکوه، با این روضهها در مصیبتها، با این مداحیها در رثای او، با این سینه و زنجیرزنیها و شعارها، نه فقط در یک روز یا یک دهه، بلکه در ایام حیاتمان، اهل ولایت آنان باشیم و از دشمنانشان بیزاری و دوری (تبری) بجوییم و از روی صدق، در محضر ایشان ایستاده و بگوییم:
«اَللّٰهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هٰذَالْیَوْمِ وَفى مَوْقِفى هٰذا وَ اَیّامِ حَیٰوتى بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَآلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ»
بار الها! به حقیقت، من تقرب میجویم به تو، در این روز و در این مکان و تمام عمرم، با برائت از آنان و لعنت آنان (دور از رحمت و مغبوض دیدن آنها)، و [نیز] با ولایت پیامبرت و آل پیامبر، که سلام بر او جمع آنان باد.
منبع: پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات ایکس – شبهه