واسط شهریور ۹۴، سر جلسه دفاع پایان نامه ارشد همکلاسیم سمانه اسکندری بود که داور سوال کرد؛ شما که رو موضوع کویر کار کرده اید، برای ما توضیح بدید تفاوت بین کویر و بیابان چیه؟
سمانه شروع کرد به توضیح دادن. بعد از توضیح سمانه، داور گفت: استاد کردوانی بارها بر این تفاوت تاکید دارند و با یاد کردن از استاد به عنوان همشهری شون خواستن بر این مهم متذکر بشن.
چند ماه بعد صحبت از سفر به کویر مرنجاب با دوستان در خانه مطرح شده بود. آنجا بود که دوباره تفاوت کویر و بیابان برایم مهم شد. هر چقدر در اینباره جستجو میکردم فقط یک مصاحبه از استاد کردوانی را پیدا کردم. با خواندن مصاحبه هم متوجه این تفاوت نشدم؟ تا اینکه نام خود استاد کردوانی رو جستجو کردم و در یکی از جستجوها سایت استاد کردوانی را پیدا کردم.
در قسمت کتاب ها سایت استاد یک فایل پی دی اف درباره کویر موجود بود. فایل پی دی اف فارسی کویر رو دانلود کردم. به خاطر نشر الکترونیک بعضی تالیفات استاد چقدر سپاسگزارشون بودم. اگر سایت استاد نبود و نمیتوانستم جواب سوال هایم را پیدا کنم کلا روزمم خراب می شد.
فایل را خواندم و بالاخره توضیح واضح و دقیق تفاوت کویر و بیابان را پیدا کردم. اما تعریف کویر و تفاوت آن با بیابان چیه؟
استاد در کتابش توضیح داده:
«با آنکه کویر و بیابان در مناطق خشک بوجود می آیند و آمده اند ولی با هم کاملا تفاوت دارند. اما متاسفانه از روی بی اطلاعی یا عدم شناخت ویژگی های آنها، اغلب به بیابان، کویر و به کویر، بیابان هم می گویند.»
بیابان (صحرا، Desert):
«بیابان واقعی به سرزمینی اطلاق می شود که از لحاظ بارندگی بسیار فقیر باشد و امکان دارد در طول یک سال یا سال ها در آن بارندگی صورت نگیرد و بارش چندین سال آن ظرف چند روز یا چند ساعت ببارد و در عرض های جغرافیایی پایین متوسط تبخیر و تعرق بالقوه آن به حدود ۱۰۰ برابر بارش سالانه آن برسد. در چنین شرایطی از لحاظ اقلیمی، بیابان معمولا از لحاظ آب و پوشش گیاهی بسیار فقیر یا مساحت های وسیعی از آن فاقد آب و گیاه بوده، در آن فرسایش آبی و بادی بسیار شدید است.»
کویر(سبخ، Kawir، Kewir):
«کویر به زمینی گفته می شود که آنچنان تحت تاثیر شدید نمک یا نمک هایی است که قابل رویش برای گیاهان زراعتی نیست یعنی حتی پسته، خرما، جو و یونجه و غیره که به شوری مقاوند و یا به اصطلاح نمک دوست هستند، نمی توانند در آن برویند. اما امکان دارد گیاهان غیرزراعتی مقاوم به شوری و قلیایی مانند گز، خار شتری، گیاه شور و غیره در آن برویند که در این صورت کویرها (نمکزارهای) گیاهدار یا مراتع کویری نامیده می شود. اما اگر املاح محلول خاک از یک حدی تجاوز کند (۳ درصد…) دیگر هیچ گیاهی حتی گیاه شور(که مقاوم ترین گیاه در مقابل شوری است و آخرین گیاه است که در کویر های گیاه دار دیده می شود) نمی تواند در آن بروید. در این صورت این عرصه ها، کویرها(نمکزارهای) فاقد گیاه یا کویرهای واقعی خوانده می شوند.»
«در بیابان امکان دارد قطعه یا قطعاتی از آن، کویر (نمکزار) باشد که بر اثر تبخیر شدید آب های شور به وجود می آیند. به عنوان مثال در بیابان لوت چند منطقه کویر وجود دارد.»
احساسی که بعد از خوندن این توضیحات داشتم این بود که نسبت به آفرینش اندازه یک نقطه دانا شدم.
درباره کاروانسرا و کویر مرنجاب، پوشش گیاهی و جانوری آن اطلاعاتی جمع کردم تا بدانم در سفر به چه چیزهایی باید بیشتر توجه کنم تا از کنار زیبایی های پنهان پیرامونم ساده رد نشم! از اینکه سفرم را با دانایی نسبت به منطقه کویری میخواستم بروم، خوشحال بودم. خیلی برایم جالب شده بود که قراره تو کویر گیاهانی را ببینم که شورپسندن (ویژگی مهمی که تازه فهمیده بودم). کمی هم دلهره دیدن بزمچه بزرگ و گیر افتادن تو زمین های باتلاقی را داشتم.(نگرانی هایی که در جستجوهای اینترنتیم درباره شون خوانده بودم.)
۱۵ بهمن ۱۳۹۴ بود که همراه دوستان با میدل باس در اختیار به سمت مرنجاب حرکت کردیم. در جاده تهران-قم بودیم که چند دقیقه ای برای هواخوری توقف کردیم. نزدیک مجتمع تفریحی دوتا شترمرغ در شرایط بدی نگهداری میشدند! اولین بار بود که شتر مرغ را از نزدیک می دیدم، فرم پنجه پاهای شتر مرغ ها برایم جالب بود. تا اینکه خانم محمود اوغلو یکی از راهنماهای ما آمدند و گفتند این ماده ست و اون یکی نره. گفتم چه طور؟ گفتن این یکی جثه کوچکتری داره و کوتاه قامت تره. وقتی دوتا شترمرغ را باهم مقایسه کردم، دیدم از نظر قامتی متفاوتن و رنگ پرهای آن ها نیز فرق میکنه. بعدا که درباره شترمرغ خوندم، مطمئن شدم اونی که خانم محمود اوغلو گفته بود شترمرغ ماده ست، واقعا ماده بود چراکه پرای قهوه ای روشن قشنگی داشت. اون یکی هم که پرهای مشکی داشت، شتر مرغ نر بوده (وقتی پرهایش را میدیدی در نگاه اول مثل بلوز کاموایی شکافته شده؛ فرفری بود.)
اما اینکه جثه شتر مرغ ربطی به نر و ماده شون داشته باشه را نمیتونم مطمئن باشم. یک روز باید در اینباره از پرورش دهنده یا کارشناسی بپرسم…
بعد از دیدن شتر مرغ ها به راهمان ادامه دادیم. آقای راننده خیلی یواش میروند. نزدیکای غروب بود که به شهرستان آران و بیدگل رسیدیم. به سمت نیرو انتظامی رفتیم، بعد از ارایه معرفی نامه، مجوز ورودمون به منطقه گردشگری مرنجاب صادر شد.
به ساختمان های شهرستان نگاه میکردیم برایمان تعجب آمیز بود. چرا رو تابلوها نوشتن آران! مگر ما در آران و بیدگل نبودیم؟ پس چرا آران نوشته؟ بعدا در اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم که شهرستان آران و بیدگل دو تا محله اصلی آران و بیدگل داره و ما در محله آران بودیم. البته قدیم این دوتا دو بخش اصلی بودن…اینکه چرا در حال حاضر بعضی ساختمونا به جای نام شهرستان نام محله رو داشت برایمان سوال بود و علت اصلی آن را نفهمیدم؟
وقتی در حال عبور از خیابان های آران بودیم در مسیر چندتا امامزاده دیدیم، یکی از امامزاده ها خیلی بزرگ بود. با دیدنش، ناخودآگاه احترام خاصی به این امامزاده در وجودم حس کردم. تابلو امامزاده را خواندم: «امامزاده محمد هلال بن علی»
امامزاده، نسبت به شهرستان و فضای اطرافش پارکینگ بزرگی داشت! بعدا فهمیدم این امامزاده همان امامزاده ایست که بیشتر وقت ها مراسم های مختلف صحنش در تلویزیون نشان داده میشه…
بعد از گذشتن از «امامزاده محمد هلال بن علی» و طی کردن مسیری، به ورودی منطقه گردشگری مرنجاب رسیدیم.
دقایقی جلو ورودی منطقه مرنجاب توقف کردیم. خورشید در حال غروب کردن بود. غروب خورشید در کویر تماشایی بود، هیجان زده شده بودم، پشت سر ما کوه های آران و بیدگل بود. با دقت به شکل و پراکندگی کوه ها نگاه میکردم (از وقتی در شهرستان نراق کوه های متفاوتی دیده بودم، به تفاوت کوه های مناطق مختلف بیشتر دقت می کردم.) و وقتی رو به رو را نگاه میکردم آسمان و کویر بود که به هم وصل شده بودند. برای من که در شهر شلوغ تهران رفت و آمد میکردم تجربه بصری منحصر به فردی بود؛ در سکوت مطلق فقط آسمان بود و کویر…
ورودی منطقه گردشگری مرنجاب چند برگه که توصیه های ایمنی منطقه، نظرسنجی و نقشه منطقه بود به راهنما ما دادند. سوار ماشین شدیم و به سمت کارونسرا حرکت کردیم و در راه یکی از دوستان برای ما نکات ایمنی را با صدای بلند می خواند…
از ابتدای ورودی منطقه گردشگری مرنجاب به سمت کاروانسرا جاده خاکی می شد و کنار جاده درختچه های گز وجود داشت. راننده که از اول سفر به کندی رانندگی میکرد، با سرعت خیلی کم، مسیر را طی کرد (تا خاک بلند نشه). حسابی خسته و کلافه شده بودیم. بعد از حدود یک ساعت و نیم طی کردن مسیر خاکی بالاخره به کاروانسرای شاه عباسی رسیدیم.
وقتی از ماشین پیاده شدیم ناخودآگاه همگی بالا سرمان را نگاه کردیم. یه آسمان پر ستاره. لحظه ای رویایی بود. دیدن آسمانی با یک عالمه ستاره های نقره ای رنگ و هوای تازه، خستگی مسیر طولانی و تاریک را از تنمان بدر کرد و با لبخند بهم می گفتیم ارزش تحمل این یک ساعت و نیم سخت را داشت.
نمی توانستم چشم از آسمان بردارم، بار و بندیل به دست به سمت اتاق هایمان در کاروانسرای می رفتیم و گهگاه به آسمون خیره میشدم. گروه ما در دو اتاق مستقر شد.
بعد از خوردن شام (برای شام غذای حاضری آورده بودیم)، در محوطه کاروانسرا قدم زدیم. در هوای خنک، تماشای آسمان پر ستاره کویر لحظه های خاطره انگیزی را برایم بوجود آورده بود. در حین قدم زدن، آقای بختیاری (راهنما دیگر ما) ستاره هایی که شکل ملاقه بودن (دب اکبر) و ستاره قطبی را به ما نشان داد. (ای کاش راهنمای آشنا به ستاره شناسی همراه ما بود و از آسمان و ستاره ها بیشتر برای ما می گفت)
آسمان کویر و سکوتش در شب فوق العاده است. در این سکوت خیال انگیز، دلت نمیخواهد چشم از آسمان و تماشای ستاره ها بردارد. از روشنایی جزیی پیرامون رفتن در تاریکی مطلق کویر کمی دلهره آوره، چرا که دور تا دورت تاریکه و بالا سرت را که نگاه میکنی پهنه وسیعی از ستاره های نقره ای را می بینی. به نظرم بهتره قبل از تاریک شدن تو کویر چادر بزنیم تا کم کم به تاریکی فضای عادت کنیم، در غیر این صورت تاریکی مطلق و سکوت کویر در شب دلهره آوره و باید مراقب حال همسفران مان باشیم تا ادامه سفر گروهیمون با مشکلی مواجه نشه.
برای اولین بار بود که در یک کاروانسرا شب را می ماندم. با فکر کردن به کاروان هایی که در گذر تاریخ در اینجا اقامت داشته و من نیز امشب در این کاروانسرا هستم به خواب رفتم. (کیسه خواب و پتو مسافرتی با خود برده بودیم).
صبح زود بیدار شدم تا تماشای طلوع آفتاب در کویر را ازدست ندهم. وقتی به اطرافم نگاه می کردم در کمال تعجب با دیدن چشم انداز کویر احساس کردم کنار ساحل و دریا هستم.
در نزدیکی کاروانسرا سرویس بهداشتی تمیزی وجود دارد، آب آن خیلی سرد بود و وقتی صورت هایمان را می شستیم یخ می کردیم؛ بر عکس آن سرما هوا آنقدر آزاردهنده نبود. بیرون از محوطه کاروانسرا، نی های بلندی را در کنار دیواره کاروانسرا دیدم. جالب است بدانیم که نیزارهای کویری یکی از پوشش های مهم کویر و حاشیه کویرند. نی ها به شوری مقاوند و فقط به خاک شنی قابل نفوذ و آب نیاز دارند.
تا همراهان ما از خواب بیدار شوند در کاروانسرا گشتی زدم. درباره تاریخچه کاروانسرا در اینترنت خوانده بودم که؛
شاه عباس صفوی در راستای سلسله کاروانسراسازیهایی که در مسیرهای اصلی و پر رفت و آمد میساخت، دستور ساخت کاروانسرای مرنجاب را بر روی تپهای، کنار چشمه و قنات آب شیرین و جنوب دریاچهی نمک صادر کرد. بنابراین آقا خضر نهاوندی، که در آن زمان حاکم کاشان بود، همت کرد و کاروانسرای آجری مرنجاب را برپا کرد. کاروانسرا هم نقش استراحتگاه را داشت و هم نقش پاسداری از راه پر رفت و آمدی که اصفهان پایتخت را به مشهد مقدس وصل میکرد.
کاروانسرا آب و غذا گرم داشت، اما ما به توصیه راهنما غذا حاضری، آب معدنی و صبحانه آورده بودیم. بعد از صرف صبحانه در حیاط منتظر همراهانمان بودیم که پرنده ای توجه م را جلب کرد؛ پرنده ای خاکستری با کاکل خاصی روی سرش که شباهت زیادی به گنجشک داشت. بعد از سفر مشخصات پرنده را به دوست راهنمای کویرنوردی آقای محسن گل عنبری گفتم، گفتن: پرنده چکاوک کاکلی بوده که با خیلی از اقلیم ها سازگار است.
ما در اواسط بهمن ماه، یکی از بهترین زمان ها به کویر مرنجاب سفر کرده بودیم، هوا خنک و مطبوع بود. کفش کوه مناسب پیاده روی در کویر است. راهنما ما توصیه کرد فقط عینک دودی، آب معدنی همراه خود بیاوریم و از آوردن وسایل اضافه خودداری کنیم.
بالاخره به سمت کویر راه افتادیم بعد از طی کردن مسافتی وقتی به پشت سرمان نگاه کردم چشم انداز زیبایی از کاروانسرا را دیدم؛ کاروانسرا مانند نگینی در دل کویر بود.
اگر کمی زودتر به دل کویر می زدیم جانوران را از نزدیک میدیدم چرا که ردپاهای مختلفی را دیدیم که همگی تازه بودند. تنها موجودات زنده ای که از نزدیک دیدم سوسک سرگین غلتان و آگاما بود. (چه ترسی از بزمچه بزرگ داشتم، در صورتی که فقط یه آگاما کوچولو دیدم.)
دوستم آقای محسن گل عنبری در شناسایی بعضی رد پاها و آگاما به من کمک کرد و گفتن: آگاما گودی کمر دارد که به خاطر سرما و عدم گردش خون است. آگاماها موجودات خونسردی هستند که نیاز دارند زیر آفتاب بخوابند تا خونشان به گردش بیفتد و دمای بدنشان تنظیم شود، اگر در آفتاب نخوابند مانند تصویر مچاله می شوند.
لانه یکی از آگاماها در وسط شن ها دیدیم. جالب است بدانیم که بر عکس لانه آگاما، لانه موش ها زیر بوته ها و در جهت آفتاب خور است.
رد پای سه نقطه ای متعلق به موش جرد
ردپای زیگزاگی چهارتایی متعلق به خرگوش
ردپای مار
رد پای شتر
رد پای ریز ممتد متعلق به حشرات مختلف و سرگین غلتان
رد پای پنجه دار کوچک متعلق به روباه، اگر بزرگتر باشد در حد مثلث ۷ سانتی متری متعلق به شغال و اگر در عمق مرنجاب باشید متعلق به گربه شنی.
در کویر مرنجاب پوشش گیاهی که دیدم درختچه گز، اسکنبیل، خارشتر، تاق و قیچ بود.
در برگشت به کاروانسرا دریاچه نمک و بوته های خارشتر را دیدیم.
گفته می شود که در نزدیکی کاروانسرا چاه دست کن و جزیره سرگردان وجود دارد که به علت طولانی شدن پیاده روی و خستگی همراهان ما نتوانستیم برای دیدن آن ها برویم و مستقیم به کاروانسرا برگشتیم.
یکبار دیگر دوست دارم به کویر مرنجاب سفر کنم اینبار در خنکای بهار تا پوشش گیاهی آن را ببینم. اینبار با راهنمای کویر نورد حرفه ای خواهم رفت تا برایمان از ستاره ها بیشتر بگوید و آسمان را رصد کنیم.