سال درد و داغهای بسیار، با اشکهای مادران بیفرزند و بغض های فرزندان بیمادر؛ با جای خالی جگرگوشهها،
با خشونت عریانی که در کردستان و بلوچستان و شاهچراغ و نازیآباد بیداد میکرد، با اوجگیری ناتوانی و بیتدبیری و فرافکنی، با مسمومیت سریالی مدارس و سردرگمی مسئولان،
با گوشت ۵۰۰ هزار تومانی و پسته یک میلیونی و عیدی یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومانی، با حسرتی که روز به روز در چشمان نسلهای بعدیمان بیشتر میشود،
با شرمندگی پدران و دردمندی مادران… هرچه بنویسی تمام نمی شود، اما آیا «تاریخ» هم تجربه ملموس و جزءنگر ما را بازگو خواهد کرد؟ شاید نه، شاید تاریخ اولین سال قرن تازهی شمسی را نقطهی عطفی در تاریخ ایرانزمین بداند و ثبت کند:
سالی که درد یکپارچگی آفرید، سالی که اگر مادری داغ دید، هزاران هزار با او داغدار شدند، سالی که مصیبت تقسیم شد، سالی که پردهها و پرده پوشیها کنار رفت.
سالی برای ساختن ایران دیگر و ایرانی دیگری…
شاید سالها بعد به این سال افتخار کردیم