7

روندها و جریان‌های اصلی جهانی شدن

  • کد خبر : 43309
  • ۲۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۳

مهاجرت از «شکاف ناهمگرا» به «متن»، بازکردن دریچه‌های جهانی شدن می‌باشد که به‌وسیله آن رفاه بخش «متن» حفظ شده و مردم بیشتری از جهان در آن مشارکت خواهند یافت. بدون‌ آن، جمعیت بیش از اندازه زیاد و اقتصاد ناکارآمد منطقه «شکاف ناهمگرا» می‌تواند به سمت وضعیت انفجاری هدایت شود

روندها و جریان‌های اصلی جهانی شدن

*دکتر نجف محمودی

چهار جریان اصلی بایستی در دهه‌های آتی گسترده شود تا جهانی شدن بتواند پیشرفت خود را ادامه داده و فاصله منطقه «شکاف غیرهمگرا» با مناطق «متن» پر شده و به آن بپیوندد. حکومت آمریکا و متحدینش باید قادر باشند این جریان‌های چهارگانه را متعادل نمایند، چراکه تخریب یکی به تخریب جریان‌‌ها و روندهای دیگر منجر و اقتصاد جهانی و یا محیط امنیتی را در شرایط متزلزلی قرار داده و سیستم جهانی را به سمت آشفتگی‌هایی مشابه ۱۱ سپتامبر سوق خواهد داد.

الف) جریان حرکت مردم از«شکاف ناهمگرا» به «متن»

براساس برآوردهای سازمان ملل متحد، در سال ۲۰۵۰، جمعیت جهان در اوج خود و حدود ۹ میلیارد نفر خواهد بود. پس از آن روند افزایش جمعیت سیر نزولی خواهد یافت. این امر نقطه عطف بزرگی برای بشریت، از جهات بسیاری، می‌باشد. با نگاهی به مسئله سالمندی در سال ۲۰۵۰، جمعیت ۶۰ ساله‌ها بیشتر و برابر با تعداد ۱۵ ساله‌ها و هریک به سطح دو میلیارد نفر خواهد رسید. این نکته بیانگر آن است که پیری به صورت پیش رونده‌ای جوانی را در این سیاره پشت‌سر خواهد گذارد. از نگاه تئوریک، سالمندی‌ جمعیت جهان، خبر خوبی برای کاهش تمایلات جنگ‌طلبانه بشری در سطوح محلی و بین‌المللی می‌باشد.

امروزه خشونت‌ها اکثراً در منطقه «شکاف ناهمگرا» گسترش یافته است. در جایی که تنها ۱۰ درصد از جمعیت آن بیش از ۶۰ سال دارند. در مقابل در منطقه «متن»، بین ۱۰ تا ۲۵ درصد از ساکنین آن بالای ۶۰ سال سن دارند. می‌توان این نتیجه ساده را گرفت که جوامع پیر تمایل کمتری به درگیری دارند و در همان حال شکل‌گیری جوامع پیرتر، از توفیق بیشتر در جهانی شدن، وجود رفاه و فرزندان کمتر در خانواده‌ها حکایت می‌کند. پیچیدگی بزرگ در این مسئله این است که پیش‌بینی سازمان ملل می‌گوید که در سال ۲۰۵۰، نسبت جمعیت بالقوه فعال، یعنی جمعیت بین سنین ۱۵ تا ۶۴ سال، با جمعیت سنی ۶۵ سال و بیشتر، به نسبت ۵ به ۲ کاهش خواهد یافت، درحالیکه در مناطق کمتر توسعه‌یافته، این نسبت همچنان ۱۰ به ۱ خواهد بود. یعنی نسبت جمعیت کارگر به جمعیت بازنشسته سیر نزولی یافته و تعهدات دوران بازنشستگی به شدت بالا خواهد رفت؛ مگر اینکه جمعیت جوان هرچه بیشتر متورم شونده در منطقه «شکاف ناهمگرا»، به سمت کشورهای پیرتر از نظر جمعیت، سرازیر شوند. ژاپن سالانه نیازمند بیش از نیم میلیون مهاجر است تا بتواند حجم فعلی نیروی کار خود را حفظ کند. اتحادیه اروپا نیازمند آن است که حجم فعلی جریان مهاجرپذیری خود را به ۵ برابر افزایش دهد. اما هر دو برای رسیدن به سطح مورد نیاز خود دچار گرفتاری‌های بزرگی خواهند شد.

مشخصاً، مهاجرت از «شکاف ناهمگرا» به «متن»، بازکردن دریچه‌های جهانی شدن می‌باشد که به‌وسیله آن رفاه بخش «متن» حفظ شده و مردم بیشتری از جهان در آن مشارکت خواهند یافت. بدون‌ آن، جمعیت بیش از اندازه زیاد و اقتصاد ناکارآمد منطقه «شکاف ناهمگرا» می‌تواند به سمت وضعیت انفجاری هدایت شود که آثار آن، منطقه «متن» را نیز دربرخواهد گرفت. یکی از نشانه‌های امیدوارکننده برای آینده، چیزی که فیلیپینی‌ها به اثبات آن پرداخته‌اند، این است که این روند می‌تواند به صورت اعزام موقت یا براساس (مبادلات جهانی) صورت پذیرد. بدون اینکه به اقامتگاه دائمی و ایجاد واکنش و تولید فزاینده بیگانه‌ستیزی در بین ملت‌های میزبان منجر شود.

ب) جریان امنیت از منطقه «متن» به منطقه «شکاف ناهمگرا»

فعلاً، جنگ علیه تروریسم، اظهارات پیش‌تر بوش را درخصوص استراتژی امنیت در آسیای شرقی باطل کرده است. وضعیت کنونی بر این واقعیت تأکید می‌کند که ارتش آمریکا همچنان در حال دوختن و درز گرفتن خونبار پارگی ایجاد شده بین «شکاف غیرهمگرا» و «متن» می‌باشد. در دهه ۱۹۹۰، این درزگیری خونین از بالکان به خلیج‌فارس منتقل گردید، ولی امروزه به آسیای مرکزی نیز گسترش یافته است. واقعیت این است که آمریکا تا مدتی، با ایجاد پایگاه‌های نظامی، حضور ناوها، عملیات مقابله با بحران‌ها و آموزش نیروهای نظامی، امنیت را به آسیای مرکزی صادر می‌نماید.

برای ربع اول قرن بیست‌و‌یک، خوشه اول تهدیدات در این ناحیه واقع شده است که اتفاقاً مرکز تأمین انرژی جهان نیز خواهد بود. تهدیدات زیر به مثابه خوشه شناسایی شده‌اند، چراکه در نهایت نتایج و وضعیت هر یک از درگیری‌ها با دیگر درگیری‌ها پیوستگی دارند:

– قضیه فلسطین ـ اسرائیل به سمتی می‌رود که ماجرای جداسازی دیوار برلین را به نمایش می‌گذارد. حتی ممکن است یک نیروی تحت فرماندهی آمریکا به ایجاد یک منطقه بی‌طرف بپردازد. سپس در برابر خشم چند نسل فلسطینی صبر پیشه نماید و در نهایت این خشم با کمک‌های اساسی اقتصادی اعطایی از طرف منطقه «متن»، باز خرید و مبادله شده و فلسطینی‌ها همراه با کاهش حجم خانواده‌های خود برخی از قابلیت‌ها و کیفیت‌های زندگی را به دست آورند.

– ریزش شدید درآمد سرانه در طی بیست سال گذشته در عربستان سعودی یک سقوط مارپیچی را نشان می‌دهد که همین امر به راه‌ افتادن چرخه اصلاحات بنیادین سیاسی و یا کشمکش‌های جدی داخلی منجر خواهد شد. این تحولات ممکن است به ترغیب بیشتر آمریکا نیاز داشته باشد.

– در هر حال آمریکا در عراق مداخله کرده و رژیم صدام را با یک رژیم وفادار به قانون تعویض نموده است. این امر بدان معنا است که دوران تجدید حیات و بازسازی آن شبیه بازسازی آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم خواهد بود.

ترکیب افزایش سطح رفاه و بهروزی حاصل از روند جهانی شدن و صدور مازاد قدرت نظامی آمریکا، گزینه جنگ را از روی میز قدرت‌های بزرگ منطقه به کنار خواهد گذارد. وقتی قرن بیست‌و‌یک شروع شد، امکان وقوع جنگ در نیمکره غربی خارج از تصور بود. اروپا، اعضای ناتو و روسیه به تلاش‌های مشترک روی آورده و تلاش‌های خود را برای جلوگیری از جنگ‌ به آب‌های آزاد نیز توسعه دادند. ظرف چند دهه، همین تلاش‌های مشترک و همگامی‌های تنگاتنگ اقتصاد و امنیت، می‌تواند امکان جنگ را در سطح کشورهای در حال توسعه آسیایی نیز نامحتمل سازد.

اما همچنان برای آینده قابل پیش‌بینی، صدور امنیت تولید آمریکا به در جنوب غربی آسیا و آسیای مرکزی، مهم‌ترین مأمورریت جدی امنیتی آمریکا خواهد بود. ما همچنین شاهد شکل‌گیری همگرایی‌های درازمدت در این منطقه می‌باشیم که در نهایت می‌تواند مشابه اقدامات آمریکا در اروپا و در زمان جنگ سرد باشد.

ج) جریان انرژی از منطقه «شکاف غیرهمگرا» به منطقه «متن»

در فاصله زمانی ۲۰ سال آینده، آسیا جایگزین آمریکای شمالی به عنوان مرکز اصلی متقاضی انرژی خواهد شد. این امر به این دلیل خواهد بود که طی دهه آتی رشد تقاضای انرژی در آمریکا آهسته خواهد بود، اما تقاضای انرژی در آسیا دو برابر خواهد شد. آسیا به اندازه کافی ذغال سنگ دارد، ولی درخواست برای واردات گاز طبیعی و نفت در حجم وسیعی بالا خواهد رفت. از هم‌اکنون، یک وابستگی متقابل در حال شکل‌گیری است. چرخه تأمین انرژی آسیا به صورت فزاینده‌ای به ثبات در خاورمیانه وابسته است، درحالیکه قدرت مالی خاورمیانه به شکل روزافزونی به رشد اقتصادی آسیا مرتبط شده است. براساس پیش‌بینی دپارتمان انرژی، در ۲۰۲۰ آسیا خریدار نزدیک به دوسوم کل نفت خروجی خلیج‌فارس بوده و خلیج‌فارس روی درآمد نزدیک به چهارپنجم نفت وارداتی‌‌ آسیا حساب باز کرده است. قطع جریان انتقال نفت، خاورمیانه و آسیای کاملاً همگرا با «متن» را در معرض خطر قرار داده و اقتصاد آنها را دچار لغزش خواهد کرد.

اگر آمریکا بازی را در خلیج‌فارس واگذار نماید، احتمال دارد چین و هند احساس کنند ضرورت دارد نقش قدرت‌های بزرگ را در آنجا بازی کنند. این امر ممکن است به یک رقابت در بین کشورهای حوزه «متن» منجر گردیده و همه این کشورها را در گودال درگیری‌های مزمن منطقه «شکاف غیرهمگرا» گرفتار نماید. آمریکا بایستی جریان دائمی و یکنواخت انرژی را از خاورمیانه به آسیا ممکن سازد؛ چراکه آسیا یک شریک مهم در تعامل جهانی می‌باشد و ژاپن و چین دو منبع اصلی کسری موازنه تجاری آمریکا محسوب می‌شوند. اگر بازار چین تحت هدایت سازمان تجارت جهانی گشوده شود، می‌تواند به بزرگ‌ترین فرصت صادراتی آمریکا تبدیل شود. در هر حال هند، نیمی از نیاز جهانی را به نرم‌افزار، تأمین خواهد کرد. در نهایت ممکن است خلیج‌فارس نفت آمریکا را تأمین نکند اما مطمئناً رفاه و بهروزی ایالات متحده وقتی حفظ خواهد شد که امنیت را به خلیج‌فارس صادر نماید.

د) جریان ورود سرمایه از منطقه «متن قدیم» به منطقه «متن جدید»

آسیا برای تأمین زیرساخت‌های مورد نیاز انرژی، به ورود بی‌سابقه سرمایه بین یک تا دو تریلیون (هزار میلیارد) دلار نیاز دارد. آسیایی‌ها بیشتر بار این تعهدات را رأساً بردوش خواهند گرفت، اما پول‌های بیشتری در شکل درازمدت نیز از سوی سرمایه‌گذاران بخش‌های خصوصی آمریکایی و اروپایی، که کنترل دوسوم جریان تقریباً یک تریلیونی سرمایه‌گذاری جهانی را در اختیار دارند، پرداخت خواهد شد.

بنابراین، نه‌تنها آسیا‌ به «متن جدید» و «شکاف غیرهمگرا» در تأمین انرژی وابسته است، بلکه به کشورهای «متن قدیم»‌ آمریکا و اتحادیه اروپا برای تأمین منابع مالی نیازمند است. وقتی این دو واقعیت را در کنار هم بگذاریم، به تدریج خواهیم فهمید که قدرت‌گیری چین و سربرآوردن آن برای همگرایی با اقتصاد جهانی می‌باشد نه اینکه پکن به دنبال سلطه‌طلبی و ایجاد هژمونی تخیلی باشد. مشکلات اصلی تقاضای انرژی و وضعیت سرمایه‌گذاری در آسیا را می‌توان به سه دسته زیر تقسیم کرد:

– حکومت‌های آسیایی، خصوصاً چین، همچنان نقش اصلی را در تصمیم‌گیری‌ها ایفا می‌کنند و رشد بخش خصوصی را با تأخیر مواجه می‌سازند.

– نظام حقوقی ملی هنوز بسیار خودخواهانه و مستبدانه است، به این معنی که مقررات به شکل برابر و منصفانه برای همه بازیگران اجرا نمی‌شود.

– هنوز ناامنی‌های مزمن قابل سرایتی در منطقه وجود دارد.

ادامه حضور نظامی آمریکا در آسیا، در برابر «سناریوهای عمودی» جنگ، (مانند چین ـ تایوان، هند ـ پاکستان و دو کره)، بازدارنده خواهد بود و در همان حال به بازار امکان بروز داده تا با کاهش هزینه‌های محیطی (امنیتی و…)، به سناریوهای سخت‌تر افقی طولانی‌مدت‌تر مانند تأمین تقاضای فزاینده انرژی نیز بپردازد. بنابراین تا وقتی که بازار می‌تواند فشاری را که به این تحولات وابسته است کاهش دهد، هیچ‌کدام از این سناریوهای محوری به سمت شوک‌های عمودی مانند جنگ تغییر جهت نخواهند داد.

به نحو مؤثری، نیروهای نظامی آمریکا هر دو فضای فیزیکی و محاسباتی منطقه را اشغال کرده‌اند و در نتیجه آن، دولت‌های آسیایی را به انجام هزینه‌های کمتر نظامی و تلاش بیشتر در امر توسعه تشویق و تحریص می‌کنند.

* استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=43309

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]