ایزابلا، همسرش، به او گفت که از دو ماه قبل با مرد جوانی در ارتباط بوده است، اما از کار خود پشیمان شده و به دامیان گفت که سعی در جبران اشتباهاتش دارد.
پس از این ماجرا، دامیان تصمیم گرفت به همراه همسر و دو فرزندش کینگا و کاسپر به لهستان و نزد پدر و مادر خود برود تا شاید بتواند این ماجرای وحشتناک را فراموش کند اما بعد از بازگشت از این سفر وضعیت بدتر شد و فاجعهای بزرگ رخ داد.
در روز فاجعه دعوایی بین دامیان و همسرش ایزابلا در گرفت، دامیان هنوز هم به ایزابلا مشکوک بود و وقتی بیاعتنایی همسرش را دید، در حالی که از شدت عصبانیت به خود میلرزید به آشپزخانه رفت، چاقویی برداشت و یکراست به سمت اتاقی که پدر همسرش در آنجا بود رفت. پیرمرد در اتاق مشغول تماشای تلویزیون بود که ناگهان با چهره برافروخته دامادش روبه رو شد، مرد جوان به پیرمرد حمله کرد و با ضربات چاقو او را از پا در آورد سپس سراسیمه به اتاقی رفت که بچههایش مشغول بازی بودند.
او به پسرش کاسپر که تازه می توانست راه برود ۱۳ ضربه با دوچاقوی مختلف وارد کرد و بعد به دخترش کینگا کا با دوستش مشغول بازی بود حمله کرد و ۱۶ ضربه چاقو به هر یک از دختر بچهها وارد کرد.
ایزابلا که از ترس در جایش میخکوب شده بود وقتی دید دامیان به سمت او حمله کرده است به سمت حمام دوید تا در آنجا پنهان شود. او در نا امیدی کامل تلاش میکرد تا با تلفن همراه خود شماره پلیس را بگیرد اما آنقدر ترسیده بود که به جای گرفتن شماره ۹۹۹ اشتباهی ۹۹۷ که فوریتهای پلیسی لهستان بود را میگرفت.
دامیان دستبردار نبود و همچنان به حملات خود ادامه داد تا سرانجام او نه تنها همسر خود را با چاقو به قتل رساند بلکه «دی لاهای» مهمان ایزابلا را هم با چاقو زخمی کرد.
دیلاهایف پس از زخمی شدن، خود را به بیرون از خانه رساند اما در نیمههای راه نقش زمین شد و همسایهها با دیدن این صحنه، پلیس را خبر کردند و به این ترتیب قاتل جوان دستگیر شد و قاضی پرونده برای هر یک از قتلها او را به ۳۰ سال زندان محکوم کرد.