گفتوگو با زنی که جز خودش ۴ نفر را قربانی کرد
اگر آن روز، آن دیدار اتفاق نمیافتاد، حالا هم من و هم شوهرم آزاد بودیم و به زندگیمان ادامه میدادیم. این جملهای است که سیما، زن جوان به زبان میآورد و از گذشتهاش ابراز پشیمانی میکند. سیما و شوهرش متهم هستند با همدستی مردی جوان، دو نفر را به قتل رساندهاند.
انتقامگیری انگیزه اصلی آنها برای قتل بوده است. پلیس وقتی به این زوج شک کرد که متوجه شد یکی از این دو جوان با سیما رابطه داشتهاست. این زن که در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدهاست، جزئیات قتلها و رابطهاش را با متهم دیگر پرونده توضیح میدهد.
متهم هستی در قتل دو مرد جوان شرکت داشتی. قبول داری؟
بله قبول دارم. البته قصدم کشتن آنها نبود. در واقع حامد میخواست از آنها انتقامگیری کند. او میگفت فرهاد – یکی از مقتولان – فیلمی از روابط او داشته و با پخش آن فیلم آبرویش را برده است و از من کمک خواست تا انتقام
بگیریم.
چطور با حامد آشنا شدی؟
شوهرم با او در یک کارگاه کار میکرد.
این طور بود که با هم آشنا شدیم و بعد رابطه ما بیشتر شد.
چه دلیلی داشت که تو به حامد کمک کنی. چرا او از کس دیگری کمک نخواست؟
دوست شوهرم بود. ما رابطه خوبی باهم داشتیم و این دوستی باعث شد تصمیم بگیرم به او کمک کنم.
این درست است که تو با حامد رابطه داشتی؟
بله رابطه داشتم.
شوهرت در جریان بود؟
شوهرم همه چیز را میدانست.
چرا با حامد رابطه داشتی؟
من از او پول میگرفتم، چون مشکل مالی داشتم.
در مورد قتلها بگو. چرا آن دو مرد جوان را به قتل رساندید؟
قبلا هم گفتم آنها قربانی انتقامگیری حامد شدند .
اما تو به حامد کمک کردی.
حامد به من گفت آنها فیلمی از رابطه ما را در روستا پخش کردهاند. البته در روستا کسی مرا نمیشناخت و در واقع این فیلم به قصد انتقامگیری از حامد پخش شده بود.
او ادعا کرد فرهاد این کار را کرده است و فکر میکرد من فیلم را به فرهاد دادم. البته من نمیدانم این فیلم چطور به دست فرهاد افتاده بود، اما وقتی دیدم حامد ناراحت شده است، تصمیم گرفتم کاری کنم که آبروی فرهاد هم برود.
چطور او را به خانه کشیدی؟
قرار بود من با فرهاد تماس بگیرم و او را به خانه دعوت کنم. بعد هم از او فیلم بگیرم و از فرهاد اخاذی کنیم و فیلم را هم در اختیار حامد قرار دهم. آن شب با فرهاد تماس گرفتم و او هم قبول کرد که به خانه من بیاید، اما یک اتفاق باعث شد که فرار کند.
این چه اتفاقی بود که همه چیز را خراب کرد؟
وقتی فرهاد در خانه بود، شوهرم
سر رسید.
خب پس بار اول فرهاد فرار کرد بار دوم چطور او را به خانه کشاندی؟
وقتی شوهرم آمد با حامد تلفنی صحبت کرد و پذیرفت که نقشه را عملی کنیم.
من پیشنهاد دادم یکبار دیگر با فرهاد تماس بگیرم و او را به خانه بکشانیم، اما قرار ما این بود که فقط او را بیهوش کنیم.
چطور توانستی اعتماد فرهاد را یک بار دیگر جلب کنی؟
با او تماس گرفتم و گفتم شوهرم رفته و برنمیگردد، کمی که با او حرف زدم قبول کرد که بیاید. وقتی آمد دوستش نیما – دومین مقتول – را هم همراه خودش
آورده بود.
چرا فرهاد نیما را هم با خودش آورده بود؟
نمیدانم شاید به این خاطر که میترسید به او دروغ گفته باشم و هنوز شوهرم در خانه باشد.
چطور شد که او را بیهوش کردید؟
با کمک شوهرم این کار را کردم.
وقتی داشتی آنها را بیهوش میکردی، مقاومتی نکردند؟
اول مقدار زیادی قرص خوابآور به آنها دادم. در شربت حل کردم و آنها بدون اینکه متوجه شوند خوردند. بعد که به خواب رفتند، شوهرم آمد و به آنها داروی بیهوشی تزریق کرد.
حامد در این میان چه نقشی داشت؟
او و شوهرم با هم این کار را کردند و من تماشا میکردم.
چطور شد که این دو مرد فوت کردند؟
اول فرهاد فوت کرد. یکدفعه دیدم بدنش سرد شد و دیگر نفس نکشید بعد هم حامد پیشنهاد داد که به آنها کراک تزریق کنیم. شوهرم هم قبول کرد آنها میگفتند اگر نیما بههوش بیاید ما را لو میدهد وقتی کراک تزریق کردند دیگر مطمئن شدیم که
هر دوی آنها مردهاند.
بالاخره از آنها فیلم گرفتید؟
بله، وقتی آنها بیهوش شدند شوهرم لباسهای فرهاد را درآورد و از او فیلم گرفت. بعد هم فیلم را به حامد داد.
دو جسد روی دست شما مانده بود. با آن اجساد چه کردید؟
ما سه روز با جسد زندگی کردیم، سه روز سخت را گذراندیم. دیگر نمیشد به این وضع ادامه داد. من خیلی ترسیده بودم بعد شوهرم تصمیم گرفت اجساد را از خانه بیرون ببرد.
چطور دو جسد را از خانه بیرون کشیدید که کسی متوجه نشد؟
اجساد را یکی یکی بیرون بردند اول جسد فرهاد را بیرون کشیدند.
چطور این کار را کردید؟
شوهرم با کمک حامد جسد را داخل کمدی چوبی گذاشت و آن را به بیابانهای اطراف بردند. بعد هم جسد را آتش زده بودند.
جسد دوم چطور از خانه خارج شد؟
یک روز بعد جسد نیما را لای ملحفهای بزرگ پیچیدند و او را هم به بیابان بردند و آنجا رها کردند. من در انتقال اجساد نقشی نداشتم.
وقتی داشتید این کارها را میکردید فکر نمیکردید شناسایی و دستگیر میشوید؟
ما اول فقط قصد داشتیم این دو نفر را بیهوش کنیم و به قصدمان برسیم، اما بعد ترسیدیم. زمانی که بدن فرهاد سرد شد فکر کردیم دیگر راهی نیست بجز اینکه آنها را
بکشیم.
نیما که با شما کاری نداشت، او فقط همراه فرهاد آمده بود. چرا با او این کار را کردید؟
شوهرم فکر میکرد اگر نیما زنده بماند ما را لو میدهد.
بعد از اینکه اجساد را منتقل کردید چه شد؟
تصمیم گرفتیم از هم فاصله بگیریم. قرار شد من و شوهرم به شهر دیگری برویم و حامد هم فکری به حال خودش بکند. این تنها راهی بود که به ذهنمان رسید.
پلیس چطور شما را دستگیر کرد؟
آنها ابتدا حامد را پیدا کرده بودند، البته نمیدانم چطور. از روی تماسهای فرهاد به من رسیده بودند و این طور بود که ما شناسایی و بازداشت
شدیم.
علاوه بر نیما و فرهاد که به دست شما کشته شدند هرسه شما باید در انتظار احکام سنگینی باشید. خودت را چقدر در این ماجرا مقصر میدانی؟
همه تقصیر با من نبود، اما خب قبول دارم نباید خیلی کارها را میکردم. مثلا اینکه نباید با حامد رابطه برقرار میکردم. باید شوهرم را وادار میکردم کار کند و خودم هم کمکش میکردم. من خیلی اشتباه کردم. به خاطر تنهایی شدیدی که داشتم به شوهرم خیلی وابسته بودم و هر کاری از من میخواست انجام میدادم.
هرچه او میگفت، قبول میکردم چون فکر میکردم اگر با او مخالفت کنم مرا رها میکند و میرود و تنها میشوم. این بزرگترین اشتباه من بود. نباید این کار را میکردم و نباید اجازه میدادم هرکاری خواست بامن بکند و وادارم کند از راههای اشتباه پول دربیاورم تا او
راحت باشد.
قبول داری با کارهایی که کردی نه تنها
دو جوان بیگناه را به کام مرگ فرستادی بلکه دو مرد دیگر و خودت هم در آستانه مجازات قصاص هستی؟
قبول دارم که در این ماجرا مقصر بودم اما همه تقصیر با من نبود. حامد و شوهرم هم هر دو مقصر بودند. من تاوان خطایی را که کردم پس خواهم داد، اما آنها مرا به این راه کشاندند.
آیندهات را چطور میبینی؟
قطعا آینده خوبی ندارم و خودم با دست خودم خرابش کردم. کاری کردم که در اوج جوانی و زمانی که میتوانستم آرامش را به زندگیام بیاورم همه چیز را خراب کنم.
میدانم حتی اگر اعدام نشوم، سالهای زیادی باید در زندان بمانم، این یعنی نابودی کامل و من با دستان خودم این کار را کردم.
مرجان لقایی/جام جم