اوایل اسفندماه سال ۹۰ بود که مرد جوانی با آشفتگی خود را به مأموران پلیس راهآهن تهران رساند و گفت: کارمند یک ارگان حساس هستم، ساعتی پیش برای گرفتن بلیت قطار به راهآهن آمدم، از آنجا که خیلی خسته بودم، روی صندلیهای سالن انتظار خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم ناگهان دیدم کیف دستیام به همراه لپتاپم که حاوی اطلاعات و ثبت اختراعات حساس و امنیتی بود، به سرقت رفته است.
چون اطلاعات داخل لپتاپم برایم مهم است، میخواهم با حساسیت بیشتری این پرونده پیگیری شود. با ادعاهای این مرد وحشتزده تیمی از پلیس کلانتری با دستور بازپرس غفاری از شعبه هشتم دادسرای بعثت مأموریت یافتند تا تحقیقاتی را برای دستگیری دزد کیفقاپ آغاز کنند.
هنوز ۲۴ ساعت از این ماجرا نگذشته بود که مرد جوان به نزد مأموران رفت و گفت: از آنجا که شماره موبایلم داخل کیفم بود، دزد با من تماس گرفت و گفت: اگر اموالم را میخواهم باید به حسابش ۶۰۰ هزارتومان پول واریز کنم.
من نیز چون یکسری اطلاعات محرمانه داخل لپتاپ بود، درخواستش را پذیرفتم و در سه نوبت پول را برایش کارت به کارت کردم قرار بر این بود کیفم را با لپتاپ برایم پست کند، چند روزی منتظر ماندم اما خبری از دزد نشد.
در این مرحله بازپرس غفاری خواست تا شماره حساب دزد فراری تحت بررسی قرار گیرد.
در جریان بررسیها مشخص شد که صاحب کارت عابر بانکی که پول به حسابش واریز شده متعلق به یک زن است.
این زن که فرشته نام دارد، وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، گفت: من یک زن تنها هستم، مدتی پیش خیلی اتفاقی با مردی به نام خسرو که ۲۵ ساله است آشنا شدم، وی میگفت خواننده است و خیلی زود به من پیشنهاد ازدواج داد. از آنجا که در زندگی نخست شکست خورده بودم و هیچ سرپناهی برای زندگی نداشتم و از طرفی دنبال یک مونس و همدم بودم، غافل از اینکه وی چه توطئهای در سر دارد، پذیرفتم و براحتی توانست با حیله و نیرنگ مرا فریب دهد. هنوز ۱۰ روز از آشناییمان نگذشته بود که گفت شماره کارت عابر بانکم را به وی بدهم تا به حسابم پول واریز کند.
ابتدا خجالت کشیدم و گفتم نیازی به پول ندارم خلاصه وی گفت که تحمل ندارد ببیند من در زندگی سختی میکشم. چند روز بعد آمد و کارتم را گرفت تا پول را از عابربانک دریافت کند.
وقتی کارت را گرفت و رفت هرچقدر منتظر برگشت وی بودم، خبری نشد به ناچار به تلفن همراهش که اعتباری است، زنگ زدم. خاموش یا از دسترس خارج بود، ۲ هفتهای گذشت تا این که فهمیدم این خواستگار از اعتماد من سوءاستفاده کرده و مرا فریب داده است. وی حتی یک ماه یارانه مرا که به حسابم ریخته بودند، از حسابم برداشت کرده بود. وقتی مطمئن شدم فریب خوردهام کارتم را مسدود کردم.
با ادعاهای این زن تنها رسیدگیها وارد مرحله تازهتری شد و مأموران خود را در برابر یک دزد حرفهای دیدند. در حالی که تلاش برای دستگیری خسرو ادامه داشت، زنان تنها و دختران جوان زیادی به شعبه ۸ بازپرسی دادسرای بعثت مراجعه کردند و گفتند به شیوه مشابهی از سوی خواستگار فریبکار دار و ندارشان سرقت شده است و در جریان تحقیقات از طعمهها مشخص شد که حتی در بیشتر موارد مرد تبهکار برای بازگرداندن اموال طعمههایش دست به اخاذی از آنان زده است.
سرانجام مأموران پلیس در ۲۴ تیرماه سال جاری دریافتند که خسرو به خاطر سرقت یک پراید در زندان کرج به سر میبرد.
خواستگار فریبکار در بازجوییها گفت: برای فریب زنان تنها و دختران جوان زیاد سختی نمیکشیدم و به راحتی آنان را با بیان این که خواننده هستم گول میزدم. از آنجا که ازدواج کرده بودم و قادر به تأمین مخارج زندگیام نبودم به ناچار تصمیم به سرقت گرفتم ابتدا داخل اتوبوس و خیابانها زنان تنها و دختران جوان را شناسایی میکردم و به تعقیبشان میپرداختم.
سپس در یک فرصت مناسب با آنان طرح دوستی میریختم و به بهانه ازدواج اعتماد آنها را نسبت به خودم جلب میکردم و در فرصت مناسب پولهایشان را میدزدیدم و در بعضی از سرقتها با طعمههایم تماس می گرفتم و حتی اخاذی نیز میکردم. این مرد در ادامه افزود: بیشتر اموالی که سرقت میکردم لپتاپ، گوشی تلفن همراه و پول بود.
این مرد که با چرب زبانی و حیله و نیرنگ توانسته بود از ۵۰ زن تنها و دختر دمبخت دست به سرقت بزند در ادامه اعترافاتش گفت اموال دزدی را به یک آشنا به نام رضا فروخته است.
ایران