ریحانه کوچولو دیگر دلش شکلات نمیخواهد عروسک هم نمیخواهد او دلش میخواهد تا چشمانی را که روزگار بر روی او و مادرش بسته است را دوباره برگرداند.
مالش جای زخمها دیگر سرگرمیش شده و از مادر میخواهد شب تا صبح تنش را بخاراند، شاید خوابش ببرد.
خرداد سال ۹۰ بود که زن جوانی با فریاد خود را به حیاط خانه رساند. از شیونهای او همسایهها به خانه ریختند ولی کسی حواسش به ریحانه و گریههای او نبود.
کسی باور نمیکرد،کودکی که در آغوش مادر در حال شیر خوردن بوده هم قربانی قهر پدر و اسیدپاشی او شده است.
تمام سر و صورت مادر سیاه شده بود و دنیا پیش چشمانش تار . آن شب همه گریه ریحانه را به حساب گریههای کودکانه گذاشتند.
سمیه باور نمیکرد که تهدیدهای شوهر روزی عملی شود و به جای طلاق صورتش را از او بگیرد.
اما ماجرا به آمنه ختم نشد و پس از لیلا و دختر کوچولویش در همدان، سمیه مهری و ریحانه ۳ ساله اش و دیگرانی هم به این فهرست اضافه شدند. به گفته یکی از پزشکان تا کنون ۴۵ زنی که قربانی اسیدپاشی شدهاند تحت عمل جراحی چشم قرار گرفتهاند.
حالا دیگر چارقد آبی همدم صورت این زن ۳۰ ساله شده و از رنگهای زندگی جز سایه چیزی را درک نمیکند.
پزشکان میگویند برای بهبودی نسبی و ترمیم صورت نیاز به ۱۰۰ عمل جراحی دارد.
در این مدت مادر و پدر همواره همراه سمیه و ریحانه کوچولو بودهاند.
مادر از سال گذشته بیش از ۲۰ مرتبه راه تهران تا روستای همت آباد بم را رفته و آمده و رد پای خستگی از زمانه در صورتش موج میزند.
اما پزشکان بیمارستان فارابی امیدوارند که با انجام چند عمل، بینایی را به سمیه بازگردانند.
اما یکی از چشمان ریحانه کوچولو کاملاً از بین رفته و طی چند ساعت جراحی برایش مژه مصنوعی گذاشتند. اما چشمان مادر هنوز کورسویی برای دیدن دارند و با پیوند قرنیه امیدی برای بازگشت روشنایی به زندگیش وجود دارد.
سمیه و ریحانه حالا حالاها باید بیایند و بروند و رنج ساعتها بیهوشی و جراحی را به جان بخرند تا شاید بخشی از زیبایی و سلامت از دست رفته شان را بازیابند، اما اسید پاشی هر از گاهی قربانی دیگری را وارد بازی زمانهمیکند.
گزارش از فاطمه بیات