با ترور عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار توسط شهید سید حسین امامی در ۱۳ آبان ۱۳۲۸، نهضت ضداستعماری جان تازه ای گرفت و سرانجام پس از یک سلسله تحولات، انتخابات مجلس شانزدهم تجدید و هشت نفر کاندیدای مردم ازجمله آیت الله کاشانی که در تبعید به سر می برد در ردیف اول تا هشتم قرار گرفتند و محمد مصدق رهبر جبهه ملی هم نماینده اول مجلس شورای ملی شد. در بیستم خرداد ۱۳۲۹ آیت الله کاشانی در میان استقبال پرشکوه مردم از تبعید در لبنان وارد تهران می شود.
در پی اعدام انقلابی هژیر، رژیم حکومت نظامی اعلام و در همان شب ۴۷ نفر ازجمله خلیل طهماسبی را دستگیر میکند.
او یک نجار بود که در میان دوستانش به «استاد» شهرت داشت و حتی نواب صفوی هم او را با همین نام صدا میکرد.
استاد خلیل پس از چهار روز از دستگیری آزاد می شود. در این مقطع، دولت ساعد شکست خورده و کابینه حسنعلی منصور به مجلس معرفی و او نیز پس از سه ماه مجبور به استعفا می گردد.
عصر روز پنجم تیرماه ۱۳۲۹، سپهبد حاجیعلی رزم آرا از سوی شاه به نخست وزیری منصوب می شود اما از همان ابتدا معلوم بود که او به عنوان شخصی تمام عیار نظامی و سرکوبگر به منظور رفع موانع در برابر قرارداد الحاقی (نفت) و تحمیل آن به مجلس برگزیده شده است.
پافشاری و اصرار مکرر او در طی یک سال و حمایت قاطع انگلیس از او و مقاومت مثلث جبهه ملی، آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام در برابر رزمآرا به جایی می رسد که انگلیس طرح ۵۰-۵۰ را در چارچوب قرارداد الحاقی پیشنهاد می کند.
رزم آرا که مجلس را در مقابل خود می بیند، با کسب اجازه از شاه انحلال مجلس را خواستار می شود اما شاه با انحلال مجلس که به منزله برداشتن مانع از سر راه رزم آرا بود مخالفت میکند.
تضاد شاه و رزم آرا و دربار بسیار حائز اهمیت است. این اختلاف تا حدودی به نفع نیروهای ملی و مذهبی بود.
خطر کودتا توسط رزم آرا و عواقب بعدی آن به شدت نیروهای ملی و مذهبی را متاثر کرده و جبهه ملی سخت نگران این موضوع شود. برای همین جبهه ملی مساله کودتا را به اطلاع مرحوم نواب صفوی که در آن زمان در تهران مخفی بود می رساند و طی دو جلسه ملاقاتی که بین سران جبهه ملی و مرحوم نواب صورت می گیرد، رزم آرا به عنوان خطر اصلی در برابر نهضت ملی شدن نفت مطرح شده و فدائیان اسلام نیز برای آخرین بار از وکلا و اعضای جبهه ملی پیمان میگیرد که در اولین فرصت، طبق قانون اساسی به اجرای قوانین و احکام اسلام بپردازند.
بعد از این دو جلسه، جلسه مشترکی بین آیت الله کاشانی و نواب صفوی برگزار و در این جلسه بود که آیت الله کاشانی میگوید چند نفر باید از بین بروند که رزم آرا از بقیه خطرناک تر و مقدم تر است. بدینسان فتوای سیاسی و شرعی اعدام انقلابی رزم آرا صادر می شود.
فدائیان اسلام در روز جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۲۹ میتینگی در مسجد شاه برگزار و سید عبدالحسین واحدی طی ۲ ساعت سخنرانی به تشریح شرایط سیاسی و دینی آن مقطع می پردازد.
وی در سخنرانی خود، با حمله به سیاست های روس، آمریکا و انگلیس در ایران به دولت اخطار میدهد که اگر بیش از این در برابر طرح ملی شدن نفت خلل ایجاد شود، از انتقام فرزندان اسلام مصون نخواهند ماند. اما دولت بدون اعتنا به همه مخالفت ها همچنان سیاست گذشته خود را پیگیری می کرد.
محمد مهدی عبدخدایی درخصوص ماجرای میتینگ آن روز فدائیان اسلام در مسجد شاه می گوید: «من از تیترهای روزنامه «نبرد ملت» خوشم میآمد که خطاب به رزم آرا مینوشت: «تیمسار! بعد از این به باروت پناه میبریم.» یا عکسی منتشر کرده بود که ملت با پتک به سر رئیس دولت میزدند. تا اینکه یک روز در روزنامه خواندم که فدائیان اسلام در عصر جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۲۹ در مسجد شاه میتینگی دارند که عقاید و افکارشان را آنجا خواهند گفت.
این برای من جالب بود. من صبحهای جمعه به حمام میرفتم. بعد از ظهر جمعه، به دیدن خالهام میرفتم و شبها هم در کارخانه میخوابیدم.
آن روز عصر جمعه به مسجد شاه رفتم. جمعیت زیادی در مسجد بود. نوعی «باباشملیسم» هم بود که کلانتریها از آنها برای برهم زدن گردهماییهای مخالفین دولت استفاده میکردند.
در آن میتینگ، چهره سید عبدالحسین واحدی برایم آشنا بود که آنجا سخنرانی کرد. قبل از او کرباسچیان مدیر روزنامه نبرد ملت صحبت کرد. واحدی در صحبتهایش که دو ساعت طول کشید، به دخالت بچه مسلمانها در غائله آذربایجان و پس از آن داستان نفت اشاره کرد.
در ابتدای صحبتهایش تا آمد بسم الله بگوید، یکی گفت «حق پدر مادر صلوات فرست را بیامرزد.» دوباره تا آمد خطبه بخواند، یکی دیگر گفت «لال نمیری صلوات فرست.»
یک مرتبه واحدی از پشت تریبون گفت این صلواتها، از قماش همان قرآنهاست که به دستور عمروعاص بر سر نیزهها رفت. و از بچههای فدائیان اسلام خواست هر کس صلوات فرستاد بگیرند، بیندازند در حوض مسجد.
ما دیدیم مردم هفت، هشت نفر از کلاه مخملیهای باباشمل را گرفتند در حوض انداختند. اینها مثل موش آب کشیده از حوض بیرون آمدند و رفتند و فضا آرام شد.
این صحبت وحشتناک بود. یک مرتبه گفت: «رزم آرا! برو برو والا روانهات میکنیم. مهلتت تمام شده است.»
بعدها من فهمیدم پشت این میتینگ، جلساتی بین جبهه ملی و آیت الله کاشانی با فدائیان اسلام برگزار شده و تصمیم به حذف رزم آرا گرفته شده بود.»
فدائیان اسلام برای اجرای ماموریت، دنبال فرصتی می گشتند که این فرصت با برگزاری مجلس ترحیم آیت الله فیض از سوی دولت، فراهم میشود.
روز پانزدهم اسفند، اطلاعیه ای مبنی بر دعوت و شرکت مردم در مجلس یاد شده در روزنامه اطلاعات منتشر و اعلام میگردد که اگر حادثه خاصی رخ ندهد، شرکت نخست وزیر در این مجلس قطعی است.
رهبر فدائیان اسلام به محض اطلاع از این موضوع، خلیل طهماسبی را که از آمادگی روحی و روانی بسیار بالایی برخوردار بود احضار و شرایط ایجاد شده، برای وی تشریح می گردد.
طهماسبی، خود دراین باره میگوید: «موقعی که من میخواستم بروم پی این کار، با کاشانی ملاقات کرده وبه او قضیه راگفتم، آن هم گفت برو ولی اسم مرا نبر.”
صبح روز چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، استاد خلیل پس از نماز صبح، با یک قبضه هفت تیر که از مرحوم نواب گرفته بود، مسلح شده و به سوی مسجد شاه روانه میشود.
ساعت حدود ۳۰/۱۰ دقیقه بود که اتومبیل حامل سپهبد رزم آرا مقابل مسجد شاه توقف کرد و نخست وزیر از اتومبیل خارج و وارد صحن مسجد شد.
استاد خلیل در حیاط مسجد و نزدیکی های حوض در صف استقبال از رزم آرا منتظر میشود. رزم آرا از میان دو صف به طرف شبستان مسجد حرکت می کرد. هنگامی که از کنار خلیل عبور می کند خلیل چپ دست، دست به اسلحه برد تا آن را از پهلوی راست خارج کند اما لوله اسلحه گیر کرد. به هر ترتیب آن را خارج ساخته و به سرعت صف را شکافته و در دو قدمی پشت سر رزم آرا قرار می گیرد. اولین گلوله را به مغز رزم آرا شلیک و تیرهای دوم و سوم را نیز به ترتیب به کتف و شکم او شلیک کرد.
ابتدای بازار ایستاده و با صدای بلند تکبیر می گوید و شعار می دهد: «زنده باد اسلام» در این هنگام پاسبان ها او را محاصره کرده و سرتیپ دانشپور لوله اسلحه خود را در مقابل سینه خلیل قرار می دهد و او را به کلانتری برده و در یکی از اتاق های کلانتری تحت مراقبت شدید قرار میدهند.
عبدخدایی که خود در روز ترور رزمآرا در مسجد شاه حضور داشته، می گوید: «رزمآرا هنگام ورود به مسجد، کلاه شاپوی توسی و پالتو سرمهای تنش بود و یک دستش هم در جیبش بود. موقع رد شدن به همه نگاه میکرد، لحظهای چشمانش بر چشمان من افتاد، خیلی چشمان تیزی داشت، نگاهش بعد از۶۰ سال هنوز در ذهن من مانده است.
وارد حیاط مسجد که شد من صدای سه گلوله شنیدم. پس از شنیدن صدای شلیک، عدهای کف زدند، گفتند «براوو، براوو، براوو.» عدهای هم الله اکبر گفتند.
پاسبانها ریختند مردم را متفرق کنند، مردم فرار کردند. من هم هنگام فرار کفشهایم جا ماند. رفتم در ناصر خسرو کفش چسبونک ارزان قیمت خریدم. در بازارچه مروی، قهوهخانه بزرگی بود، دیزی با نان را پنج قران و ده شاهی میداد. من با یکی از دستفروشها شریک شدم برویم دیزی بخوریم به هوای اینکه از رادیوی قهوهخانه خبر را گوش کنیم. ساعت دو بعد از ظهر رادیو را باز کرد که در خبرها گفت «امروز تیمسار رزم آرا نخست وزیر بوسیله شخصی بنام عبدالله موحد رستگار با ۳ گلوله از پای درآمد، تا نخست وزیر را به بیمارستان برسانند،جان به جان آفرین تسلیم کرد.» مردم در قهوهخانه کف زدند. آنجا بود که فهمیدیم رزم آرا کشته شده است.
شبها گاهی میرفتم خیابان ارامنه کنار یک مغازه بقالی که رادیو داشت، مینشستم.آن شب هم رفتم، ساعت ۸ شب رادیو را روشن کرد که اخبار اعلام کرد اسم قاتل خلیل طهماسبیان (بجای طهماسبی) است. از قاتل پرسیدند چرا اسمت را عبدالله موحد رستگار گفتی، گفته بنده خدا هستم، یکتاپرستم، با رفتن در بستر شهادت رستگار شدم.
همان جا رادیو اعلام کرد سهام شرکت بریتیش پترولیوم انگلیسی که سهامدار اصلی شرکت نفت ایران و انگلیس بود، ۱۰ درصد در تمام بازارهای سهام تنزل کرد و همه خبرگزاریها مخابره کردند قشریون مذهبی بخاطر ملی شدن صنعت نفت رزم آرا را کشتند. صبح پنجشنبه روزنامه نبرد ملت که تقریبا سخنگوی فدائیان اسلام بود، تیتر زد «رزم آرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار میشوند.» این تیتر را کرباسچیان، مدیر روزنامه زده بود.
روزنامه دو قران بود، تا ساعت ده به ۲ تومان رسید؛ ۳ هم بار چاپ شد. شنبه صبح ابراهیم کریم آبادی، مدیر روزنامه اصناف عکسی چاپ کرد که در آن نواب صفوی دستش را روی سر سید حسین امامی و خلیل طهماسبی گذاشته بود و نوشت: «این دو مرد حق، تربیت شده این مرد حقاند.» و اعلامیه نواب صفوی را با این تیتر چاپ کرده بود که «اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی ایران، شاه و دولت» و زیرش نوشته بود: «حضرت استاد خلیل طهماسبی معروف به عبدالله موحد رستگار، طبق فرمان خدا، رزم آرا را از میان برداشت. چنانچه دربار در عرض یک هفته از این سرباز برومند اسلام، حضرت خلیل طهماسبی عذرخواهی نکرده و آزاد ننماید، دربار را کن فیکون خواهیم کرد.»
استاد خلیل در اتاق سرهنگ بهرامی (رییس آگاهی) سرش را بر روی دسته مبل قرار داد و ابتدا از گفتن هر گونه اطلاعاتی خودداری میکرد چون هنوز مطمئن نبود که رزمآرا کشته شده باشد.
وقتی که خلیل از مرگ نخست وزیر مطمئن شد، با صراحت اقرارمی کند که «آگاهانه تشخیص داده است که رزم آرا خائن است واو را به قصد خدمت به مملکت به قتل رسانده است.»
بازتاب اعدام انقلابی رزم آرا در محافل سیاسی کشور، تاثیر عمیقی در تشدید مبارزات مردم و تقویت روحیه آنان بر جای گذاشت. فردای آن روز، تصمیم کمیسیون نفت مبنی بر ملی شدن صنعت نفت، در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و برای تایید نهایی به مجلس سنا فرستاده شد و سرانجام پس از سیزده روز از اعدام انقلابی رزم آرا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ مجلس سنا هم آن را به تصویب رساند و نفت ملی شد.
استاد خلیل طهماسبی، ۲۰ ماه در زندان دادگستری میماند تا اینکه در سال ۱۳۳۱ پس از سقوط کابینه قوام، با تغییر شرایط زمان و به منظور عوام فریبی، مجلس شورای ملی با تصویب ماده واحدهای او را به عنوان قهرمان ملی معرفی و عفو میکند.
با تصویب این لایحه بود که خلیل طهماسبی در ۲۴ آبان سال ۱۳۳۱ از زندان آزاد و جهت ادامه مبارزه به فدائیان اسلام می پیوندد.
آنها اینگونه القا می کردند که ترور رزم آرا ناشی از اتفاقنظر سیاست خارجی بین دولت آمریکا و انگلستان بود. ظاهر اجرایش به فدائیان اسلام واگذار شد، اما طراحی دقیق و عملی ترور توسط عوامل دربار انجام شد. کارگردانی ترور هم توسط اسدالله علم وزیر کار آن زمان صورت گرفت که خود و خانوادهاش پل ارتباطی انگلستان در ایران بودند.
آنها میگفتن که شلیک تیر توسط خلیل طهماسبی موجب قتل رزم آرا نشده است. البته او تیری انداخته بود ولی آن تیر به رزمآرا لطمه نزد و او ترور رزم آرا را که به دست یک گروهبان ارتش انجام گرفته بود! به خودش نسبت داد.
حتی بعد از اینکه مجلس دوره هفدهم، عفو خلیل طهماسبی را تصویب کرد، بازپرس احضاریهای برای نواب صفوی فرستاد مبنی بر اینکه درست است که مجلس قاتل را عفو کرده، اما تحریککنندگان را عفو نکرده است. چون شما جزو محرکین قتل رزم آرا هستید، به عنوان محرک قتل به دادگستری احضار میشوید.
حتی سال ۳۴ (قبل از شهادت نواب صفوی) او را با دکتر مصدق رودررو کردند که مصدق دستهایش را روی گوشش گذاشت و گفت من این مرد را نمیشناسم. حتی عفو خلیل طهماسبی را دوباره به مجلس هجدهم بردند و در این مجلس عفو را لغو کردند؛ فلذا آزموده (دادستان ارتش) محرکین قتل رزم آرا را مورد تعقیب قرار داد،از جمله دکتر مصدق و حسین مکی را. آنها آیت الله کاشانی و دکتر بقایی را هم در این رابطه دستگیر کردند. نواب صفوی همه اینها را در پرونده گفته و این پرونده موجود است. تمام این افسانهها بعد از انقلاب بوجود آمد برای اینکه باستانگراها، مصدق را سمبل ملی شدن نفت قرار دهند.
تا قبل از انقلاب هیچ کس شک نداشت که فدائیان اسلام رزم آرا را از بین بردند. حتی مرحوم مهدی عراقی در خاطراتش میگوید ما در جلسهای با جبهه ملی که تصمیم گرفته شد رزم آرا ترور شود، به مرحوم خلیل طهماسبی «حضرت» گفتیم.
ببینید قتلهای سیاسی با قتلهای شخصی فرق میکند. در دنیا هر گروهی که مسئولیت قتلهای سیاسی را بر عهده میگیرد، پیامدهایش را هم قبول میکندو در آن روز، تنها گروهی که مسئولیت قتل رزم آرا را پذیرفت، فدائیان اسلام بود.»