چند سالی است که سریالهای ترکیهای در جدول پخش شبکههای تلویزیونی قرار میگیرند؛ سریالهایی که به سرعت مخاطب عام خود را پیدا کردهاند. این سریالها مفاهیم به ظاهر دینی و اخلاقی را مطرح میکنند. در نگاه کلی، روشنفکری حاصل عامیگری در دین است. روشنفکری به معنی مصطلح آن، یعنی «غربزدگی همراه با توهم علمگرایی»، وقتی به وجود میآید که بخشی از جامعه که درک صحیحی از مبانی دینی ندارند و معرفت دینی را از سرچشمهٔ اصلی و به درستی و کفایت دریافت نکردهاند، در مقابل معرفت غیردینی و فلسفهٔ غربی قرار میگیرند.
چند سالی است که سریالهای ترکیهای در جدول پخش شبکههای تلویزیونی قرار میگیرند؛ سریالهایی که به سرعت مخاطب عام خود را پیدا کردهاند. این سریالها مفاهیم به ظاهر دینی و اخلاقی را مطرح میکنند. در نگاه کلی، روشنفکری حاصل عامیگری در دین است. روشنفکری به معنی مصطلح آن، یعنی «غربزدگی همراه با توهم علمگرایی»، وقتی به وجود میآید که بخشی از جامعه که درک صحیحی از مبانی دینی ندارند و معرفت دینی را از سرچشمهٔ اصلی و به درستی و کفایت دریافت نکردهاند، در مقابل معرفت غیردینی و فلسفهٔ غربی قرار میگیرند. این افراد به لحاظ فهم از دین، در میان اهل دین، عوام و بیسواد هستند و از لحاظ فهم اندیشهٔ غربی نیز، در مقایسهٔ با اندیشمندان غربی، بیسواد و عامی به شمار میآیند.
البته این عوام بودن نسبی است و نسبت در اینجا میزان ادعایی که این افراد دارند و طبقهٔ علمی آنهاست؛ یعنی روشنفکری و عوامی یک بازیگر با سایر بازیگران مقایسه میشود و عوامی یک مدعی فلسفه و دینپژوهی، مانند عبدالکریم سروش، با فیلسوفان و دینپژوهان همسطح خودش. در میان مردم کمسواد نیز روشنفکری و گرایش به اندیشهٔ غربی اندازه و مختصات خودش را دارد.
بخشی از مردم عادی نیز که آموزههای عام دینی را به اندازهٔ کافی و به درستی دریافت نکردهاند، وقتی در مقابل آموزههای اندیشهٔ غربی قرار میگیرند، بر اساس خلأهایی که در آموختههایشان وجود دارد، جذب آن میشوند. این افراد همانهایی هستند که شاید بارها در اتوبوس و مترو آنها را در حال تکرار کردن حرفهای روشنفکران سطح بالاتر دیده باشیم.
این افراد نه جذب انجمنهای فراماسونی شدهاند، نه جاسوس سفارت انگلیس هستند و نه آنچه ممکن است دربارهٔ روشنفکران سطح بالاتر صدق کند. آنها حتی به حرفهایی که میزنند نیز اعتقاد ندارند. در واقع آنها افرادی هستند که در معرض آموزش عمومی جامعهٔ اسلامی قرار نگرفتهاند. نه آموزش و پرورش ما توانسته است با اندک کتابهای شعاری خودش مبانی دینی و نیازهای فطری را به این افراد آموزش بدهد و نه رسانههای عمومی مثل رادیو و تلویزیون.
بخشی از مردم عادی نیز که آموزههای عام دینی را به اندازهٔ کافی و به درستی دریافت نکردهاند، وقتی در مقابل آموزههای اندیشهٔ غربی قرار میگیرند، بر اساس خلأهایی که در آموختههایشان وجود دارد، جذب آن میشوند.
این افراد یا مسجد نرفتهاند و پای منبر علمای دینی ننشستهاند یا اینکه به علتهای بسیاری که در این نوشته فرصت پرداختن به آنها نیست، در مساجد و محافل مذهبی نیز جواب سؤالهای فطری خود را نگرفتهاند. دقیقاً این افراد هستند که وجودشان برای وضعیت اخلاقی و اخلاق اسلامی در جامعه خطری بزرگ محسوب میشود. این افراد هستند که بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی را رقم میزنند و نمود ظاهری جامعه را این افراد تشکیل میدهند، چرا که هم اکثریت هستند و هم به سرعت تحت تأثیر قرار میگیرند و البته چیزی که در اینجا مد نظر ماست این است که این افراد مهمترین جامعهٔ هدف رسانهٔ ملی را تشکیل میدهند.
رسانهٔ ملی و سریالهای ترکیهای
چند سالی است که سریالهای ترکیهای به صورت چراغ خاموش در جدول پخش شبکههای تلویزیونی قرار میگیرند؛ سریالهایی که به سرعت مخاطب عام خود را پیدا کردهاند و تا آنجا پیش رفتهاند که روی سریالها و حتی فیلمهای سینمایی تولید داخل تأثیر گذاشتهاند. این سریالها مفاهیم به ظاهر دینی و اخلاقی را مطرح میکنند و به واسطه مفاهیم سطحی، این سریالها اغلب در مناسبتهای مذهبی مانند ماه محرم و ماه مبارک رمضان پخش میشوند. ظاهراً مسئولین رسانهٔ ملی به واسطهٔ همین مفاهیم این سریالها را دینی میدانند، چرا که از حلال و حرام و حقالناس و مال یتیم و… سخن به میان میآورند.
اتفاقاً اینها از مفاهیم بسیار مهم دینی است که در قرآن کریم نیز از آنها سخن به میان آمده است. اگر نخواهیم به نحوهٔ پردازش نادرست آنها بپردازیم و فرض را بر این بگیریم که همهٔ پیام این سریالها درست است، باز یک نکته باقی میماند و آن اینکه به تصویر کشیدن جامعهای که همهٔ ارزشهای اخلاقی اسلام در آن مهم است و عدم رعایت آنها موجب قهر الهی میشود و فقط حجاب و مسئلهٔ محرم و نامحرم در آن مستثناست، چه نتیجهای در ذهن مخاطب ایرانی دارد؟ آیا جز بیاعتبار شدن مفهوم حجاب نتیجهای دارد؟
یکی از علتهای گسترش بدحجابی در میان قشر کمسوادتر الگو گرفتن از افراد بدحجاب است؛ از هنرپیشهها گرفته تا چهرههای علمی و ورزشی، از مسلمانان بیحجاب گرفته تا غیرمسلمانانی که به نیکی و کار خیر مشهورند. وقتی از این قشر از مردم میپرسید که چرا فلان زن بدحجاب را الگو قرار میدهید، اغلب در جواب این جمله را میگویند: «فلانی حجاب ندارد، ولی دلش پاک است.» این دقیقاً پاشنهٔ آشیلی است که غرب در جهت سکولارسازی جوامع اسلامی آن را هدف قرار میدهد؛ یعنی جلب توجه مردم به افرادی که حجاب ندارند، ولی سایر سجایای اخلاقی را به صورت پررنگ دارند.
این جمله یک جواب عامیانه نیست، بلکه نماد یک استراتژی و نوعی پُز روشنفکری عامیانه است که ریشه در برنامهریزیهای استعمار دارد. گواه این ادعا قصهها، اشعار و مقالاتی است که در اواخر مشروطه و اوایل حکومت پهلوی در روزنامهها و مجلات به چاپ میرسیدند که در آنها سعی میشد افراد بدون حجاب را دارای عفت معرفی کنند یا چادر و حجاب را در عفت بیتأثیر بدانند. این بخشی از پروژهٔ سکولاریسم در ایران بود که در حوزههای مختلف پیگیری میشد.
در حوزهٔ شعر یکی از مهمترین نمونهها در این زمینه، اشعاری است که ایرج میرزا در نکوهش حجاب میسراید و افراد محجب را فاسد معرفی میکند. این نوع برخورد با حجاب در سینمای آن دوران نیز وجود دارد. در این نوع از سکولارسازی، معمولاً سعی میشود الگوهایی از افراد بدحجاب در جامعه معرفی شود که به اصول اخلاقی مانند راستگویی، مردمداری، عدم تجاوز به حقوق دیگران (معادل حرام و حلال در فرهنگ دینی) و… پایبند هستند و همواره به همسر قانونی خود وفادارند، ولی اعتقادی به الگوهای پوششی و رفتاری اسلام ندارند.
میبایست تحقیقی در بین خانوادههای مذهبی انجام شود و میزان استقبال این خانوادهها از سریالهای ترکیهای و تأثیرات فکری این سریالها در میان این خانوادهها به طور کیفی سنجیده شود. چنین تحقیقی اگر صرفاً آماری باشد، مطمئناً حاکی از استقبال بسیار بالای طیف سنتی و مذهبی جامعه خواهد بود، اما اگر تأثیرات منفی این استقبال سنجیده شود، بدون شک آسیبی که این سریالها به باورهای مردم وارد میکنند بسیار بیشتر از سریالهای شبکههای ماهوارهای است؛ چرا که اکثریت مردم ایران که مردمی دینمحور و تربیتیافته بر اساس باورهای دینی هستند، هیچ نقطهٔ مشترکی بین خود و برنامههای سرشار از ابتذال شبکههای ماهوارهای پیدا نمیکنند و حتی اگر در اثر برخی سیاستهای نادرست و جذابیتهای جنسی به دیدن برخی برنامهها روی بیاورند، تأثیر عمیقی بر آنان نخواهد داشت و حداقل همهٔ مؤلفههایی که این شبکهها ترویج میدهند به طور کامل در اکثریت مخاطبان ایرانی بروز نخواهد کرد.
گواه این ادعا برنامهای است که یکی از شبکههای ماهوارهای (pmc) پخش میکرد و خانوادهها را تشویق میکرد تا فیلمهای عروسی خود را برای پخش به این شبکه بفرستند. هرچند انگیزهٔ کسب جایزه و دیده شدن و شهرت باعث میشد عروس و دامادهای جوان به این امر تن در دهند، اما در خود فیلم بخش قابل توجهی از خانوادهها با حجاب ظاهر میشدند. البته نمیشود منکر تأثیر این شبکهها بر همهٔ جامعهٔ ایران شد، چرا که بسیاری از خانوادهها، با توجه به اینکه پشتوانهٔ فکری، فرهنگی و دینی درستی ندارند، به سرعت تحت تأثیر فرهنگ بیگانه قرار میگیرند، اما قشر مذهبی به هیچ وجه جامعهٔ هدف این شبکهها نیست. در مقابل، این قشر بزرگ به طور کامل گرایش به شبکههای رسانهٔ ملی دارند و تحت تأثیر این شبکهها هستند.
میبایست تحقیقی در بین خانوادههای مذهبی انجام شود و میزان استقبال این خانوادهها از سریالهای ترکیهای و تأثیرات فکری این سریالها در میان این خانوادهها به طور کیفی سنجیده شود. اگر تأثیرات منفی این استقبال سنجیده شود، بدون شک آسیبی که این سریالها به باورهای مردم وارد میکنند بسیار بیشتر از سریالهای شبکههای ماهوارهای است.
مخاطب مسلمان ایرانی بین خود و شخصیتهای سریالهای ترکیهای، سوری و مصری که در بیست سال گذشته از شبکههای رسانهٔ ملی پخش شدهاند نسبتهای زیادی میبیند. نامها، رسوم، قواعد، تعاملات بین افراد و حتینژاد مشترک باعث میشود که مخاطب مسلمان ایرانی خود را در آیینهٔ این سریال ببیند، به راحتی با شخصیتها همذاتپنداری نماید، آنها را باور کند و دنبال مابهازای بیرونی آنها باشد.
سریالهای سوریهای که در سالهای گذشته پخش میشدند بیشتر موضوعات اجتماعی داشتند و چندان به مسائل اعتقادی نمیپرداختند. سریالهای مصری هم بیشتر اجتماعی یا عاشقانه بودند، اما سریالهایی که اخیراً از کشور ترکیه خریداری شدهاند و در مناسبتهای مذهبی بیشتر پخش میشوند تم مذهبیـاخلاقی دارند. وقتی مخاطب ایرانی شخصیتهایی را میبیند که تمام ارزشهای اخلاقی را منهای حجاب رعایت میکنند، امر بر او مشتبه میشود که حجاب چندان حکم مهمی نیست. از طرف دیگر، افراد محجبی را که در جامعه میبیند با شخصیتهای بسیار اخلاقی این سریالها مقایسه میکند و میبیند که اگر حجاب را از مقایسهٔ خود حذف کند، شخصیتهای سریالها از آنان که در اطراف خود میبیند بسیار ارزشیتر و مسلمانتر هستند. پس ناخودآگاه حجاب را از مؤلفههای انسان مسلمان حذف میکند یا اینکه دیگر چندان اهمیتی برای آن قائل نمیشود.
باید پرسید علت قرار دادن این سریالها در باکس پخش، آن هم در مناسبتهای مذهبی، چیست؟ آیا مسئولین رسانهٔ ملی فکر میکنند هر نوع حرف زدن از حلال و حرام میتواند یک اثر هنری را تبدیل به اثر دینی کند؟ آیا این دوستان از خودشان پرسیدهاند که مختصات سریالهای مذهبی و مناسبتی چه چیزی باید باشد؟ متأسفانه به واسطهٔ تولید و پخش چندین سالهٔ سریالهای مذهبی ضعیف، که تنها رابطهشان با دین این بود که به طور مثال یک داستان طنز در ماه رمضان اتفاق میافتاد یا آخر یک درام خانوادگی یک نفر خواب امام حسین (علیه السلام) را میدید و متحول میشد، استاندارد سریالها و برنامههای مناسبتی به قدری پایین آمده است که شعار مذهبی دادن به عنصر لاینفک آنها تبدیل شده است.
تنها ربط سریالهای اخیر سر دادن شعارهای مذهبی است؛ شعارهایی که کل سریال را در حد برنامههای شعاری و بیمحتوا پایین میآورد و این آثار شعاری، به جای جلب نظر بیننده به محتوا، توجه او را به حاشیهها میراند؛ حاشیههایی مثل نحوهٔ لباس پوشیدن، سبک زندگی و… علت این شعاری بودن دقیقاً عدم شناخت سازندگان ترکیهای فیلم با تفکر دینی است؛ فیلمسازانی که محصول سیستمهای رسانهای سکولار ترکیه هستند و سالهاست که با ریشههای فرهنگی خود بیگانهاند.
آنها حتی رسمالخط خود را تغییر دادهاند و اندک ارتباط خود را با متون اسلامی از دست دادهاند. ارتباط این جماعت با مفاهیم دینی به واسطه کتبی است که نظام سکولار ترکیه ترجمه کرده و طبق خواست خود، آن را تغییر داده است؛ یعنی هر آنچه از دین که مخالفتی با سکولاریسم ندارد در این کتابها باقی مانده است و هر آنچه سکولاریسم را برنمیتابد حذف شده است. این فیلمساز در بهترین حالت فردی است که در دورهٔ اخیر اسلامگرایی، با اندک بضاعت خود خواسته است فیلم دینی بسازد، اما با توجه به اینکه اسلامگرایی اخیر در ترکیه نمود پررنگی در موضوع حجاب دارد، این تلقی اخیر دور از ذهن به نظر میرسد.
این سریالها، سرشار از مفاهیمی چون حلال و حرام، راست و دروغ، وفای به عهد، امانتداری و… است. این مفاهیم، دینی و مشترک بین همهٔ ادیان است و در اسلام و قرآن کریم نیز بر آنها تأکید شده است؛ اما نحوهٔ پردازش این مفاهیم در سریال کاملاً دنیوی و اینجهانی است.
محتوای سریالهای ترکیهای چیست؟
این سریالها، چنان که گفته شد، سرشار از مفاهیمی چون حلال و حرام، راست و دروغ، وفای به عهد، امانتداری و… است. این مفاهیم، دینی و مشترک بین همهٔ ادیان است و در اسلام و قرآن کریم نیز بر آنها تأکید شده است؛ اما نحوهٔ پردازش این مفاهیم در سریال کاملاً دنیوی و اینجهانی است. درست است در مکتب اسلام هم این اعتقاد وجود دارد که برخی در دینا و قبل از مرگ با نتیجهٔ اعمال خود روبهرو میشوند، اما این بخشی از عقوبت الهی است و شرایطی دارد که شامل همهٔ گناهها و همهٔ افراد نمیشود؛ در حالی که در سریالهای اشارهشده، همهٔ گناهها در همین دنیا عقوبت میشوند. از لحاظ مبانی دینی، نمیشود این امر را منکر شد، ولی وقتی نگاه عام داشته باشیم و نتایج درازمدت پخش چنین سریالهایی را بررسی کنیم، با تفکری ویرانگر روبهرو میشویم که پشت این سریالهاست؛ یعنی اینجهانی کردن بهشت و جهنم. در واقع به جز اندک مواردی، اکثر قسمتها و موضوعات این سریالها عقوبتهای اینجهانی است.
خرافات بخش بزرگی از سکولاریسم است
تفکر اینجهانی، که به دنبال نفی دین است، سعی دارد ارتباط دنیا با آخرت و ماده با عالم معنا را قطع کند؛ اما از آنجا که برای برخی از رخدادها و وقایع عالم امکان جوابی زمینی ندارد، به ناچار دست به دامن خرافات میشود. این خرافهگرایی در سطوح متفاوت افراد سکولار، از متفکرین بزرگ تا عوام، مشاهده میشود. گرایش به فالگیری از نوع مدرن آن، یعنی فال قهوه، در میان افراد سکولار و مدرن جامعه اگر بیشتر از عوام سنتی نباشد، کمتر نیست و گرایش به عرفانهای زمینی، خدایان بیسواد و… از شرق دور تا مهد تمدن غربی و از اشو تا کابلا و… محصول تفکر اینجهانی است.
سریالهایی که سعی در اینجهانی کردن مفاهیم دینی دارند به ناچار دست به دامن خرافات میشوند. سریالهای ترکیهای اخیر را نیز اگر با دقت بررسی کنیم، میبینیم به ترویج خرافاتی مانند خوابنما شدن و… میپردازند. وقتی فیلمساز میخواهد همهٔ عواقب گناه را در همین دنیا به تصویر بکشد، ناچار به طراحی وقایع و باورهای ابداعی بدون ریشه دست میزند و به ناچار به دام خرافه میخزد. بعضی وقتها مرز بین خرافات و مفاهیم دینی خیلی کم و باریک است. متأسفانه عدم دقت مسئولین به این نکات ریز باعث میشود سریالهای فوق به نام دین به ترویج خرافهگرایی بپردازند.
هرچند در زمانهای که کتابهای سرشار از خرافه مثل اشو و کارلوس کاستاندا و… به راحتی و با مجوز وزارت ارشاد چاپ و روانهٔ بازار میشود، شاید انتظار زیادی باشد که مسئولین صداوسیما به این نکات ریز توجه وافی و کافی داشته باشند، اما حداقل میتوانند به اصطلاح، سری را که درد نمیکند دستمال نبندند و همان سریالهای خارجی غیردینی معمول را پخش کنند و به بهانهٔ دین به ترویج خرافه نپردازند.
در این سالها که تمام هجمهٔ رسانهای دشمن به سمت باورهای دینی به خصوص حجاب جوانان ایرانی متمرکز شده است، متأسفانه موضوع حجاب در رسانهٔ ملی با غفلت مواجه شده است. به نظر میرسد یک مرکز راهبردی و یک اندیشهٔ دقیق و نکتهسنج میبایست بر همهٔ برنامههای رسانهٔ ملی در موضوع حجاب احاطه و نظارت داشته باشد. چه برنامههای نمایشی و چه برنامههای دیگر اعم از اخبار و مستندهای داخلی و خارجی، ممکن است القائات پنهانی را در تلقی جامعهٔ ایرانی از حجاب در پی داشته باشند که بدون توجه به ابعاد مختلف آن از منظر روانشناسی، مردمشناسی و… فهم و پیشگیری از آن ناممکن است. استفاده از متخصصین و صاحبان فکر و تجربه در این امر بیشک لازم و ضروری است.
خبرگزاری دانشجو