1

عملیاتی برای فتح منطقه ای مهم

  • کد خبر : 69535
  • ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۵

در دوران جنگ ۸ ساله تحمیلی بسیاری از عملیات ها علی رقم هوای سرد و استخوان سوز در زمستان و به ویژه در اسفند ماه انجام می شد.

به گزارش افق از جمله عملیات هایی که در زمستان انجام شد، می توان به عملیات( اما مهدی عج) غرب سوسنگرد در سال ۱۳۵۹ اشاره کرد.

برخی از وقایع این عملیات را از زیان یکی از رزمندگانی که در این عملیات حضور داشته است، می خوانید ؛

در آغاز تجاوز رژیم بعث عراق و در آن ایام که ما با بچه‌ها در مرغداری مستقر بودیم ،انتظار فرا رسیدن لحظه مناسب را برای انجام یک عملیات حساب شده می‌کشیدیم تا اینکه در اسفندماه ۱۳۵۹ متوجه شدیم که چند تن از بچه‌ها از جمله شهید عزیزی (در غرب سوسنگرد شهید شد) و تعدادی دیگر از برادران، یک گردان تقویت شده دشمن را در نظر گرفته‌اند ،گردانی که در غرب سوسنگرد حدود ۲۱ دستگاه تانک ،۹ نفربر پی‌ام‌پی و تعدادی خودرو مستقر کرده بود.

با برادران هماهنگ کردیم تا برای عملیات ،نیروهای مارا منظور کنند.

روز ۲۵ اسفند ۱۳۵۹، نیروها را سوار ماشین کردیم و بر اساس طرحی که داشتیم،برای حمله به نیروهای دشمن در غرب سوسنگرد،به سمت آن منطقه رفتیم.

نیروهای ما از شهرهای مسجد سلیمان،تهران و شیراز بودند که در مجموع حدود ۱۷۰ نفر می‌شدند و قرار بود با هماهنگی به خط دشمن بزنند.یک پل بشکه ای روی رودخانه سوسنگرد زدیم که فقط یک جیپ می‌توانست عبور کند و ما توپ ۱۰۶ و موشک تاو را هم عبور دادیم و نیز جیپی را که دوشکا بر آن سوار بود.یک پل تخته ای هم در سمت راست پل منهدم شده سوسنگرد،توسط بچه های جهاد زده شده و در فاصله ۵۰۰ متری در سمت چپ هم ،یک پل بشکه ای برقرار شده بود. زیرا پل شهر که روی رودخانه در مدخل شهر بود توسط توپخانه دشمن منهدم شده و فروریخته بود و پل ارتباطی وجود نداشت.

ما بچه‌ها را نزدیک سوسنگرد آرایش دادیم و صحبت‌هایی برایشان کردیم.سپس گروه بندی و تیم بندی انجام شد و قرار شد دو تیم ۱۵ نفری از سمت راست که کانال بود و به سمت دشمن می‌رفت ،وارد بشوند. مسئولیت یکی از این گروه‌ها به عهده (شهید صابونی) و مسئولیت گروه دیگر به عهده (برادر محمود کاظمی) بود.

دو گروه دیگر باید سمت چپ عمل می‌کرد که خودمان به اتفاق (سیامک بمان) ،(حسن قاصد زاده)، (پرویز رمضانی )از جمله افراد این دو گروه بودیم.

در واقع ۳۰ نفر از سمت راست و ۳۰ نفر از سمت چپ عمل کننده بودیم به اضافه جیپ ۱۰۶ و دوشکا و تاوهایی که آماده کرده بودیم.

با هماهنگی انجام شده ،قرار بود بچه های ما به عنوان نیروی پیاده پشت سر بچه های شیراز حرکت کنید و هجوم ببرندونیز می‌بایست دوشکا و ۱۰۶ ما از کنار رودخانه آتش کنند.

ساعت ۶:۳۰ صبح روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ ،بچه‌ها از داخل کانال آماده بودند و در ساعت ۷ صبح ،آتش کاتیوشاها و خمپاره و توپخانه ارتش و سپاه ما آغاز شد.

با آتش تهیه ارتش و خمپاره های سپاه ،رأس ساعت ۷:۴۵ ،بچه‌ها به مواضع دشمن حمله بردند. نظر به اینکه بچه‌ها می‌دانستند که عراقی‌ها شب‌ها را به بیداری و لهو لعاب می‌پردازند و این موقع صبح احتمالاً خواب هستند،مشاهده شد که هیچ‌کدام از نیروهای دشمن روی خاکریز نبودند که احتمال بدهند این آتشی که ریخته می‌شود ،زمینه ساز حمله ای از سوی ما است.کما اینکه وقتی بچه‌ها روی سر آن‌ها رسیدند،بعضی از آن‌ها با لباس زیر و راحتی بودند و در اوج غافلگیری و وحشت دست‌ها را به علامت تسلیم بالا برده بودند.

ایثارگران روی مین می رفتند

دشمن در آن زمان به آن صورت میدان مین نداشت. فقط گوشه سمت راست و چپ ،کمی مین وجود داشت. اولین ایثارگری که شیوه روی مین رفتن را با فداکاری خودش یاد داد ،شهید((علی خانزادی)) بود که در سمت راست جاده، خودش را جلوی بچه‌ها روی مین انداخت و بقیه پشت سرش راه افتادند و هجوم بردند.البته جون او از نیروهای اطلاعات و عملیات بود،می‌دانست آنجا مین هست.

تانک‌های و پی.ام.پی های دشمن به خاکریزها چسبیده بودند و آرایش نامنظمی داشتند. بچه‌ها آن‌ها را با نارنجک دستی یا با آرپی‌جی منهدم می‌کردند.خود من نیز با یک آرپی‌جی از حدود ۱۰ متری به یک پی.ام.پی شلیک کردم. آن موقع نمی‌دانستم که پی. ام. پی پس از اصابت گلوله، سریعاً منفجر می‌شود و آتش مهیبی از آن بلند می‌شود. درب عقب پی. ام .پی باز بود و درون آن پر از موشک‌های پی. ام . پی بود. گلوله ای زدم، مستقیم به داخل پی. ام. پی رفت ،یک مرتبه متوجه شدم که جلوی چشم‌هایم آتش مهیبی برپا شده و من به زمین افتادم.تکه های آهنین آن در هوا بود و اگر هرکدام به من می‌خورد ،خدا می‌داند چه می‌شدم! بعد به سراغ تانک‌های دیگر رفتم. همه ما شاد و هیجان زده،ناخودآگاه به این سو و آن سو می‌دویدیم و فریاد تکبیر به آسمان بلند بود.

تسلیحات دشمن را منهدم کردیم

بعضی‌ها می‌گفتند که این نفربرها را سالم برگردانیم که گفتم نمی‌شود، هیچ راهی برای بردن این‌ها نداریم ،چون پل ارتباطی نداریم. پس هر چه دیدید،منهدم کنید. بعد چند نفر را مأمور کردیم تا هر چه تیربار گرینف و آرپی‌جی دیدند جمع کنند.

پشت خاکریز و روبه مواضع عراق ،چند نفر از بچه های شیراز بودند که مرا نشناختند و به من ایست دادند. شناسایی دادم و بعد گفتم مواضع عراقی‌ها را سالم نگذارید و همه امکاناتشان را از بین ببرید. آن‌ها هم چنین کردند و ساعتی بعد ،منطقه را آتش فراگرفته بود و دود سیاهی فضا را پوشانده بود. فقط یک آمبولانس را که می‌توانستیم به عقب بیاوریم،سالم گذاشتیم.

یکی از تانک‌ها را که منفجر کردیم،دیدیم از زیر آن ،از داخل سنگری ،هفت هشت نفر دست‌هایشان را بالا آوردند و آمدند بیرون. فهمیدیم که داخل سنگرهای این چنین ،عراقی هم ممکن است وجود داشته باشد و با کمی بازرسی بیشتر حدود شصت و چهار اسیر گرفتیم و به عقب آوردیم.

ساعت نزدیک ۵/۱۲ یا یک ظهر بود . یکی از برادرانمان به نام عزیزی بعد از عملیات،به وسیله ترکش توپ شهید شدند. ما آنجا مانده بودیم چون به دلیل تجربه می‌دانستیم که دشمن زود وارد عمل نمی‌شود زیرا منطقه دشت باز است و ما از دور می‌توانیم آن‌ها را ببینیم و از محل دور شویم.لذا ماندیم و تمام سنگرها را منهدم کردیم. بعد بچه‌ها اجساد عراقی‌ها را آوردند و به ردیف روی جاده گذاشتند.حدود ۳۵ جسد بود که در مسیر جاده پل سابله و دهلاویه که به طرف دشمن می‌رفت ،گذاشته شد.علت این کار این بود که وقتی دشمن می‌آید ،این صحنه را می‌بیند و روحیه‌اش تضعیف می‌شود و دیگر با جرئت و جسارت نمی‌جنگد.

بعد همه ما برگشتیم و وارد شهر شدیم و همه از این پیروزی خوشحال بودیم .

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=69535

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]