در دولتهای آقایان خاتمی و هاشمی هم فشاراقتصادی به مردم زیاد بود اما در سال پایانی افزایش حجم تورمی در هیچ دولتی اینچنین نبوده است و کاهش ارزش پول ملی هرگز در این ابعاد وسیع وجود نداشته است. حتی در دوران جنگ و دفاع مقدس
عضو احزاب «موتلفه اسلامی»، «جامعه اسلامی مهندسین»، «جامعه اسلامی ورزشکاران» و «جامعه اسلامی دانشگاهیان»، مهمان کافه خبر بود.
نسرین وزیری: حسن غفورری فرد نماینده سابق تهران در سخنان خود با احتیاط به نقد دولت میپرداخت. او که میگوید اصولگرایان همچنان احمدینژاد را یک چهره اصولگرا میدانند از سختیهای تحریمها در عصر حاضر سخن می گوید و در جایی آن را بیسابقه میخواند و در جای دیگری از سخنانش متذکر میشود که در شرایط جنگی، کشور با وجود تحریمها و نرخ پایین نفت، به خوبی اداره میشد. وی در بخشی از سخنانش گفت: «در دولتهای آقایان خاتمی و هاشمی هم فشاراقتصادی به مردم زیاد بود اما در سال پایانی افزایش حجم تورمی در هیچ دولتی اینچنین نبوده است و کاهش ارزش پول ملی هرگز در این ابعاد وسیع وجود نداشته است. حتی در دوران جنگ و دفاع مقدس».
او که استاندر دولت بنی صدر، وزیر دولت شهید رجایی و میرحسین موسوی و معاون هاشمی رفسنجانی بوده، علی رغم انتقاداتش به دولت های گذشته به نیکی و با احترام از روسای دولت های سازندگی و اصلاحات یاد می کرد.
نماینده ادوار مختلف مجلس که مفصلا توضیح داد چرا معتقد است که سوال از رئیس جمهور نتیجه بخش نیست، از اینکه دولتمردان پس از جلسات مشترک با مجلسیان، تعهداتشان را به فراموشی میسپارند نیز گلایه کرد و در پاسخ به اینکه «آیا همیشه برای حل مشکلات باید دست به دامان رهبری شد؟» گفت: شرایط را برخی به گونهای پیش برده اند که ما مجبوریم در کوچکترین کارها از رهبری استفاده کنیم و از ایشان هزینه نماییم.
این فعال سیاسی با تاکید بر اینکه «روی پیشانی کسی که ننوشتهاند، ضد ولایت فقیه!» متذکر شد: آنها که بر خلاف دستور رهبر معظم انقلاب، ایجاد تنش میکنند، ضد ولایت فقیه هستند.
مشروح گفتوگوی مفصل ۳۶ سواله خبرآنلاین با این سیاستمدار که یک چهره علمی و ورزشی نیز هست در ادامه می آید:
در مصاحبهای گفته بودید که با طرح سوال از رئیسجمهور مخالف هستید. نهایتا هم با سخنان مقام معظم رهبری، سوال از رئیس جمهور منتفی شد. شما که تجربه یک بار برگزاری چنین سوالی را دارید، چرا با آن مخالف بودید؟
من نگفتم که اساسا با طرح سوال از رئیسجمهور مخالفم. آنچه من گفتم این بود که سوال از رئیس جمهور را طبق قانون اساسی از اختیارات مجلس میدانم ولی در شرایط کنونی با آن موافق نیستم. البته برای این نظرم دلایل مختلفی دارم از جمله اینکه الان اخر دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد است و علاوه بر آنکه شائبه سیاسی کاری در آن ممکن است به ذهن برسد، نتیجه آن نیز هرچه باشد، نمیتواند در بقیه دوران (هفت هشت ماه آینده) برای مملکت مفید باشد. یکی دیگر از دلایلم هم سخنرانی مقام معظم رهبری در خراسان شمالی بود. ایشان قبل از اینکه به صراحت بگویند این سوال انجام نشود، در سخنرانی خود در خراسان شمالی فرمودند همه باید تلاش کنند که فضا را تغییر بدهند و ایجا تنش در فضای عمومی کشور، خیانت به مملکت است. به نظر من این تندترین تعبیری بود که ایشان به کار بردند و باید حتما به آن توجه شود.
برگزاری سوال از رئیسجمهور و پاسخ به آن، قطعا در فضای عمومی کشور ایجاد تنش میکرد. سوال از وزرا و استیضاح وزرا هم چنین خاصیتی دارد چه برسد به سوال از رئیسجمهور. بر این اساس من معتقد بودم که این کار مخالف صریح فرمایشات رهبری است.
دلیل دیگرم هم این بود که اصولا از این سوالات نتیجه عملی برای جامعه گرفته نمیشود. همین سوال قبلی که از آقای احمدینژاد پرسیده شد، جز اینکه تنشهایی در کشور ایجاد کرد و اعتراضهای شدیدی شد و بسیاری از رسانههای داخلی و خارجی عنوان کردند که رئیسجمهور شان مجلس را رعایت نکردند، حاصل دیگری نداشت. طولانی شدن پروسه سوال از رئیسجمهور، از ارائه آن به هیات رئیسه گرفته تا اعلام وصول و پس گرفتن امضا و افزایش تعداد امضاها و …نیز تنش آفرین است.
افزایش روز به روز تحریمهای خارجی علیه ایران و اینکه اوباما هم بلافاصله پس ازانتخابات آمریکا به دنبال اجماع جهانی علیه ایران است، هم از دیگر دلایل مخالفت من با طرح سوال از رئیسجمهور بود. وضع اقتصاد کشور هم نگران کننده است و همه نگران وضعیت ارز و دلار و کاهش ارزش پول ملی هستند. افزایش نرخ دلار را هم که میدانید چه بلایی بر سر پول ملی ما و اقتصاد کشور آورده است.
در چنین شرایطی همه همت و تلاش ما باید بر این باشد که امید آمریکا در ایجاد اخلال در کشور ما نقش بر آب شود. بویژه آنکه یکی از بزرگترین جنایات آمریکا، ایجاد اخلال در نظام اقتصادی کشورهاست. آنها قبلا همین کار را در شیلی کردند. چند سال پیش CIA رسما اعلام کرد که با اخلال در اقتصاد شیلی باعث سرنگونی حکومت مردمی ژنرال آلنده شدهاند.
این را هم نباید نادیده گرفت که تحریمهای الان از زمان جنگ هم شدیدتر است و هیچ وقت طی سی سال گذشته در این سطح نبوده است. حضور آمریکا در شرق و غرب و شمال و جنوب کشور ما، همچون محاصره ای است که حتی در دوران اوج جنگ هم اینگونه نبوده است. از این رو رعایت برخی نکات و مصلحت سنجیهای بیشتر، الان لازم تر از زمان جنگ است.
حال که در پایان دولت آقای احمدینژاد بار دیگر طرح سوال از رئیس جمهور در دستور کار نمایندگان قرار گرفت، برخی بر این باور بودند که اوج گیری انتقادات به روسای جمهور در آخرین سال دولتشان، امری مرسوم است. در کامنتهایی هم که کاربران خبرآنلاین میگذارند و از شما هم سوال شده است، آمده بود که چه بسا این کار به دلیل آن باشد که اصولگرایان برای اعلام برائت از برخی مسائل و مشکلاتی که در این دولت بوجود آمده، در حال فاصله گرفتن از آقای احمدینژاد هستند. چنین تصوری چقدر صحیح است؟
اصولگراها این را از امام (ره) و مقام معظم رهبری آموختهاند که از هر دولتی تا زمانی که بر سر کار باشند، حمایت کنند.
حتی دولت بنیصدر! اصولگراها از تمامی دولتهای پس از انقلاب حمایت کردهاند. حتی دولت بنیصدر هم تا زمانی که رئیس دولت بود، مورد حمایت اصولگرایان بود. من به یاد دارم که در دولت آقای بنیصدر، استاندار خراسان بودم. او میخواست به خراسان بیاید و من گفتم که به استقبالش نمیروم. ولی آیتالله مهدویکنی که وزیر کشور بودند به من فرمودند که بنیصدر رئیس جمهور است و باید به استقبالش بروی و ادای احترام بکنی. تا اینکه مجلس عدم کفایت سیاسی او را بررسی کرد.
در زمان آقای هاشمی هم همین منوال بود و در مجلس پنجم هم که بودیم با آقای خاتمی همکاری کردیم. مقام معظم رهبری هم بارها فرمودند که هر کس رئیسجمهور شود چون رای و حمایت مردم را دارد ما از او حمایت میکنیم. همین الان هم اکثریت اصولگرایان از آقای احمدینژاد حمایت می کنند و هنوز هم او را رئیسجمهور اصولگرا میدانیم. انتقاداتی هم که از ایشان و دولتشان میشود دلیل عدم حمایت از او نیست. انتقاد طبق فرموده حضرت امام (ره) وظیفه همه است. منتهی تخریب نباید در کار باشد.
بگذارید یک خاطره شخصی هم برایتان بگویم. ۲۷ بهمن ۵۷ یعنی پنج روز پس از پیروزی انقلاب که دولت موقت آقای بازرگان بر سر کار بود، خدمت امام رفتیم. یک دیدار خصوصی با حضور ۵-۶ استاد دانشگاه که در مدرسه رفاه برگزار شد و بعدها بخشی از سخنان امام(ره) در آن دیدار از رادیو پخش شد. من در آن دیدار گفتم که این دولتی که شما به عنوان «دولت انقلاب اسلامی» معرفی فرمودهاید، از نظر ما نه انقلابی است و نه اسلامی. چون میدانم که برخی مسئولین درجه یک این دولت نماز هم نمیخوانند، پس این دولت اسلامی نیست! من به خود مهندس بازرگان هم گفتم که فلان آقا که عضو کابینه شماست نماز نمیخواند.
از نظر انقلابی هم برخی از اعضای آن دولت میگفتند که شما چرا ضد انقلابها را اعدام میکنید؟ اگر حکومت برگردد، اینها ما را اعدام میکنند! با این استدلال به امام گفتم که این دولت انقلابی هم نیست. اما چون شما این دولت را معرفی فرمودید، ما موظف به اطاعت از شما و دولت هستیم. سپس از امام(ه) پرسیدم که ما اگر انتقادی از دولت داشتیم، باید انتقادمان را بگوییم؟ یا سکوت کنیم، یا کار دولت را ولو مورد انتقادمان بود، توجیه کنیم؟ بویژه اینکه ما آن زمان به امیرانتظام خیلی انتقاد داشتیم.
امام در پاسخ فرمودند که « انتقاد وظیفه همه است» یعنی ایشان در عین حمایتی که از دولت موقت میکردند، گفتند که وظیفه همه است که انتقاد کنند.
پس انتقاد از دولت در زمینه مسائل اقتصادی در مورد بازار ارز و سکه و … در عین حمایت اصولگرایان از دولت آقای احمدینژاد، هیچ ایرادی ندارد.این را هم نباید نادیده گرفت که در هفت سال اول دولت آقای احمدینژاد تقریبا قیمت دلار تغییر نکرد، اما الان یک باره شاهد چنین تغییر زیادی هستیم و قیمت ارز در کمتر از شش ماه سه برابر شده است!
اصولگرایان همین الان هم علیرغم تمامی انتقاداتی که به دولت دهم دارند، دولت آقای احمدینژاد را دولت قانونی میدانند و از او حمایت میکنند. البته معمولا در سال آخر هر دولتی حجم انتقادات از آن زیاد میشود. یک علتش هم این است که در سال آخر همه انتقادات جمع شده است! البته شرایط الان به گونه ای متفاوت از دولتهای گذشته است. در دولتهای قبل هیچ گاه فشار تورم لجام گسیخته تا این حد نبوده است. در دولتهای آقایان خاتمی و هاشمی هم فشاراقتصادی به مردم زیاد بود اما در سال پایانی افزایش حجم تورمی در هیچ دولتی اینچنین نبوده است و کاهش ارزش پول ملی هرگز در این ابعاد وسیع وجود نداشته است. حتی در دوران جنگ و دفاع مقدس.
البته فشارهای خارجی را هم نباید نادیده گرفت. اگرچه قیمت نفت بیش از زمان جنگ است اما فروش نفت ما گویا کمتر از زمان جنگ شده است. تحریمها هم بعضا از زمان جنگ بیشتر شده است.
درباره اینکه سهم تحریمها و سوء مدیریتها در وضعیت اقتصادی کنونی کشور چیست، اختلاف نظرهایی هست. شما سهم هر یک از این دو عارضه را چقدر میدانید؟
بی شک هم تحریمها و هم سوء مدیریتها یا ضعف مدیریتها در وضعیت موجود تاثیر داشته است. اما برای اینکه بگویم سهم هر یک چقدر بوده است، نیازمند آمار و اطلاعات دقیق است. نمیتوان در یک جمله به چنین سوالی پاسخ داد. شاید سهم هر یک از اینها ۵۰-۵۰ باشد اما به نظر من بار زیاد تغییر قیمت ارز و دلار بر عهده دولت بوده است و نه فشار خارجی. باید ببینیم که فروش نفت چقدر بوده است؟ بخشی از گرانی نرخ ارز به دلیل کاهش فروش نفت بوده است. باید ببینیم که در نتیجه تحریمها چقدر نفت فروختهایم و کارهای دیپلماتیکی که در سطح جهانی داشتهایم، چقدر موفق بوده و حضور قوی در بازارهای جهانی حضور داشتهایم؟ مضاف بر اینکه تحریم ها در انتقال پول حاصل از فروش نفت به داخل کشور هم تاثیر دارد. تازه وقتی به داخل کشور منتقل شد، باید ببینیم که چطور توزیع میشود و بانک مرکزی چگونه ارز را به بازار تزریق میکند؟ یکی از دلایل افزایش نرخ ارز در ماههای اخیر این بود که بانک مرکزی دو هفتهای ارز توزیع نکرد و تورم لجام گسیختهای ایجاد کرد. اینکه چه زمانی و به چه میزانی ارز در بازار توزیع شود، بسته به مدیریت دولت است. از این لحاظ میتوان گفت که دولت در گرانیهای اخیر دخیل بوده است.
شما هم به مشکلات اقصادی موجود صحه می گذارید. سوال از رئیس جمهور نیز دقیقا به همین دلیل است. آقای مطهری در مناظره تلویزیونیای که داشتند گفتند که از آقای کوثری پرسیدهاند که آیا با این وضع تورم رویتان میشود بین مردم راه بروید؟ بعد هم اذعان کردند که خودشان هم دیگر نمیتوانند جوابگوی مردم باشند.
این سوال را کاربرانتان هم از من پرسیده بودند. الحمدلله من هم در همین مملکت زندگی میکنم. در خیابانهای همین شهر هم قدم میزنم و با مردم و دانشجویان و ورزشکاران هم که از فعالترین قشرهای کشور هستند، ارتباط دارم و فشارها را میفهمم و با سوالات مردم هم مواجه هستم. بحث این است که آیا مخالفت با سوال از رئیسجمهور، به معنی این است که هیچ انتقادی به رئیسجمهور وارد نیست؟ من در پاسخ میگویم که نه اینطور نیست و این حق قانونی و به رسمیت شناخته مجلس و یک واقعیت است.
نسبت به مدیریت دولت بخصوص درباره بازار ارز و سکه و دلار هم صحبت های زیادی در جامعه هست و مردم انتقادات زیادی دارند. هفته نامه «شما» ارگان حزب موتلفه هم در شماره اخیر خود نوشت که «برخی میگویند همین که دولت حرف نزند هم بازار کنترل میشود». پس این انتقادها هست که دیگر از دولت نمیخواهند، مدیریت کنند و معتقدند دولت اگر هیچ نگوید و اقدامی نکند، هم بهتر از وضع موجود است! چون برخی مصاحبههای مسئولان دولتی است که تنشهایی در بازار ایجاد میکند. بنابراین انتقاد به مدیریت دولت بخصوص در زمینه ارز و عدم کنترل قیمتها، حقیقی است و ما هم آن را انکار نمیکنیم.
فرض کنید که از رئیسجمهور سوال هم میکردند. رئیس جمهور هم مثل قبل به مجلس بیاید و به شوخی هم پاسخ بدهد که «نزدیک عید است، با هم برویم صفا کنیم!». متقابلا هم ناظران بیرونی بگویند که شان مجلس رعایت نشد و مجلس به توپ بسته شد! دور قبل نتیجهای از طرح سوال از رئیسجمهور گرفته نشد. الان هم اگرچه آییننامه داخلی مجلس اصلاح شده و آمده است که پس از پاسخ رئیسجمهور باید نسبت به قانع کننده بودن آن رای گیری شود، اما باز هم نتیجه چندانی حاصل نمیشد. اینکه رئیسجمهور پاسخی بدهد یا ندهد، پاسخش قانع کننده باشد یا نباشد، در وضع مملکت تغییری ایجاد نمیکند. مشکل اقتصادی کشور با سوال از رئیسجمهور حل نمیشد. همانطور که مقام معظم رهبری هم درباره نامه نگاریهای روسای قوا فرمودند، نباید با این نوع افشاگریها در کشور تنش ایجاد کرد.
یعنی شما معتقدید که طرح سوال از رئیس جمهوی هیچ فایدهای نداشته؟
نه نداشته! شما بگویید چه نتیجه مثبتی داشته؟
همین که تابوی سوال از رئیس جمهور شکسته شد و رئیس جمهور دریافت که درقبال عملکرد خود باید به مجلس پاسخگو باشد.
خب این را که همه میدانستند! این موضوع در قانون اساسی آمده است.
ولی هیچ وقت اجرایی نشده بود.
ما به بالاتر از سوال از رئیس جمهور عمل کرده بودیم. مگر ما در مجلس اول رای به عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور رئیس جمهور نداده بودیم؟! آن هم رئیس جمهوری که با رای بسیار بالایی انتخاب شده بود و امام پس از انتخاب بنیصدر گفت که رئیس جمهور بر قلبهای ما حکومت میکند. وقتی میشود رئیس جمهور را با رای مجلس خلع کرد، پس حتما میتوان از او سوال هم کرد. چون که ۱۰۰ آمد، ۹۰ هم پیش ماست. پس اینگونه نیست که بگوییم تابویی در کار بوده است. خیر. این مساله در قانون اساسی وجود داشته است و همه میدانستند. ولی اجرایی نشده بود.
ولی سوال از رئیس جمهور سبب شد که آقای احمدینژاد در معرض افکار عمومی قرار بگیرد.
مگر مردم تا پیش از این سوال با اندیشههای رئیس جمهور آشنا نبودند؟ رئیس جمهور این همه سخنرانی دارد و این همه سفر استانی میرود. پس همه مردم با اندیشهها و نوع گفتار، دیالوگ یا گفتمان ایشان آشنایی دارند. بنا براین طرح سوال از رئیس جمهور هیچ نتیجه مثبتی نداشت. اما پیامدهای منفی بسیاری داشت. از جمله اینکه یکسال و اندی تنش در روابط دولت و مجلس وجود داشت. مدام کسانی این طرح را امضا می کردند و یا پس میگرفتند که معلوم نبود به چه علت این کار صورت گرفته؟ آیا لابی شده؟ آیا تغییری ایجاد شده؟وعدهای داده شده یا … بعدش هم که رئیس جمهور آمد و مجلس را به سخره گرفت و همه گفتند که اظهارات وی جایگاه مجلس را تضعیف کرد. حتی برای من پیامکی آمد که در آن نوشته بود آقای احمدینژاد گفته است، مجلس را اینگونه به توپ می بندند نه آنطور که زمان محمدعلی شاه بستند! تقریبا تمام نمایندگان چه اصلاح طلب و چه اصولگرا، به اظهارات رئیس جمهور اعتراض کردند و با خروج آقای احمدینژاد از صحن علنی، ولولهای در مجلس رخ داد. نمایندگان از ادبیات رئیس جمهور ناراحت بودند و اینکه رئیس یک قوه بگوید «برویم با هم صفا کنیم!» را توهین به مجلس میدانستند. یا اینکه بفرماید با فشار یک دگمه فوق لیسانس میگیرید، یقینا نه تنها توهینی به مجلس که توهین به نظام علی کشور است. نتیجهای هم نهایتا از پاسخ های ایشان گرفته نشد. در حالیکه استیضاح یا بررسی عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور یک نتیجهای دارد، دست کم یک رای گیریای در آنها میشود. اما در طرح سوال از رئیس جمهور چنین چیزی دیده نشده بود. به همین دلیل هم آییننامه داخلی مجلس را اصلاح کردند تا مشخص شود که اکثریت مجلس از پاسخهای رئیس جمهور قانع شدهاند یا نه؟
فرض کنید شرایط کشور کاملا عادی است و از رئیس جمهور سوال میکنید. حتما ادبیات او همان ادبیات قبل است. اینکه ادبیات رئیسجمهور باعث تضعیف جایگاه وی بشود، خوب است؟ یعنی خوب است که ما کاری بکنیم که جایگاه رئیس جمهور تضعیف شود؟ هزینه و فایده این کار را در نظر بگیرید. به نظر من فایده طرح سوال از رئیسجمهور، در مقابل ایجاد هزینههای آن بسیار ناچیز است.
فکر نمیکنم که تنها راه حل مسائل موجود، سوال از رئیس جمهور باشد. قطعا راه حلهای دیگری هم هست. مثلا ببینید زمانی که رئیس جمهور میخواست از هر راهی کسب درآمد کند تا فاز دوم طرح هدفمندی یارانهها را اجرایی کند، مجلس قانونی تصویب کرد که از ما به تفاوت نرخ ارز نمیتوان برای این کار کسب درآمد کرد. بعد هم جلوی اجرای فاز دوم این طرح را گرفت. پس راههایی برای مواجهه با رفتارهای دولت وجود دارد. به نظر من اگر در شرایط موجود فاز دوم هدفمندی یارانهها اجرایی میشد و بار دیگر قیمت حاملهای انرژی افزایش مییافت؛ قطعا یک فاجعه اقتصادی در کشور بوجود میآمد. مجلس با درایت خود جلوی این فاجعه را گرفت. اگر از این درآمدها، یارانه دوبارهای به مردم پرداخت میشد؛ قطعا این شبهه بوجود میآمد که دولت در آستانه انتخابات، میخواهد بین مردم پول پخش کند. به این ترتیب انتخابات زیر سوال میرفت. اما خوشبختانه مجلس جلوی آن را گرفت.
به نظرتان حال که سوال از رئیس جمهور انجام نمی شود، پس چطور باید مشکل اقتصادی کشور را حل کرد؟
می شود در جلسات مشترک دولت و مجلس این مشکل را حل کرد. البته اگر واقعا انگیزهای برای حل این مساله باشد، حتما در چنین جلساتی راه حلی پیدا میشود. فشار روی مردم ۱۰۰ درصد وجود دارد و نگرانی و ناراحتی بین اقشار مختلف مردم، دانشجویان و ورزشکاران و هیاتهای مذهبی هست. اما راه حل این مشکلات سوال از رئیسجمهور نیست و یا حداقل، این کار تنها راه حل نیست. ما رویمان میشود که بگوییم این مشکلات هست و در این جامعه هم رفت و آمد و زندگی میکنیم و به مردم میگوییم که این موارد وجود دارد. اما شاید بیش از ۵۰ درصد مشکلات اقتصادی موجود را با مدیریت صحیح و کمک مردم و واگذاری امور به مردم بتوان رفع کرد.
قبل از جدی شدن طرح سوال از رئیسجمهور نشست مشترکی میان دولت و مجلس برگزار شد و نمایندگان از رئیس مجلس گرفته تا رئیس کمیسیون برنامه و بودجه ابراز امیدواری کردند که با عملیاتی شدن تصمیمات این نشست، مشکلات حل شود. اما امیدواریها کم کم رنگ تذکر و هشدار به دولت را گرفت که چرا این نتایج را عملیاتی نمیکند؟ با این وصف فکر نمیکنید نسخه شما جوابگو نیست؟ خداوکیلی دولت چقدر به این جلسات پایبند است که امیدوار باشیم مشکل گرانی از رهگذر چنین جلساتی حل می شود؟
حرف شما درست است. تنها جلسات مشترک نیست که جوابگوی مشکلات خواهد بود. باید واقعا قصد و تصمیم و اراده جدی برای حل مشکلات باشد و گرنه صرف برگزاری جلسات مشکلی را حل نمیکند. در مجالس هفتم و هشتم و حتی در مجلس پنجم و زمان آقای هاشمی، چندین بار جلسات مشترک یکی دو ماه یک باری میان مجلس و دولت برگزار شد. در دولت آقای احمدینژادهم قرار بود هر ماه چنین جلساتی برگزار شود اما متاسفانه انجام نشد و اغلب به تصمیمات گرفته شده احترام گذاشته نشد. در این دولت بیش از قبل شاهد بیتوجهی دولت به تصمیمات مشترک با مجلس هستیم.
اگر قصد حقیقی برای رفع مشکلات باشد ونه اینکه هر کس گناه را از گردن خود باز کند و به گردن دیگری بیاندازد و روال رفع مسئولیت نباشد، برای حل مشکلات تصمیمات جدی و اقدامات جدیتر شود، مساله حل خواهد شد. ما شرایط سختتر از این را هم گذراندهایم. کما اینکه با نفت ۷-۸ دلاری و بدون زیر ساختهای لازم برقی و گازی مملکت اداره شده است. خیلی هم خوب اداره میشد. الان شرایط بسیار مساعدتر از آن زمان است. چون بسیاری از زیرساختهای اصلی آماده شده است. به نظرمن اداره مملکت در حال حاضر بسیار سادهتر است.
الان یکی و دو نسل از مدیران قوی کشور تربیت شده اند و مدیران ما دیگر تازهکار و صفر کیلومتر نیستند. من یادم هست که در دانشگاه بودم که آقای هاشمی مرا خواست و گفت همین الان برو استاندار شو! یک روز هم سابقه کار اجرایی نداشتم. ان زمان حتی هواپیما برای سفر به خراسان نبود و من با قطار به محل خدمتم رفتم. الان دو نسل مدیران با تجربه و کارآمد داریم.
در آن زمان دانشگاههای ما نیمه تعطیل بود اما الان حدود چهار میلیون دانشجو و بیش از این فارغ التحصیل دانشگاهی و نیروهای متخصص داریم. اگر الان نیروهای انسانی متخصص، مدیریت صحیح شوند، شزایط بسیار بسیار بهتری خواهیم داشت.
پس به نظر شما، نیت لازم برای حل مشکلات وجود ندارد؟
بله. عزم جدی برای رسیدن به یک راه حل مشترک و پیگیری آن را ندیدم. آقایان مینشینند دور یکدیگر و قول و قرار می گذارند اما بعد از جلسه همه قولهایشان یادشان میرود.
نعوذبالله مگر میتوان گفت که دولت قصد حل مشکلات مردم را ندارد؟ مگر رئیس دولت خود را نوکر مردم معرفی نمیکند، پس چگونه است عزم جدی برای حل مشکل مردم ندارند؟
بله خب! حرف با عمل خیلی فرق دارد. آقای احمدینژاد اخیرا در یک جلسهای گفته است که از زمانی که خودم را شناختم، من حتی یک روز هم برای خودم کار نکردم و از زمان دبیرستان تا حالا همیشه برای مملکت کار کردهام. من در این گفته ایشان تشکیک نمی کنم، اما ممکن است کسی با فکر و اندیشه خودش کاری را انجام دهد، صداقت و سلامت هم داشته باشد ولی از فکر و اندیشه دیگران و خرد جمعی و عقلانیت موجود در جامعه و مجامع تصمیم گیری مثل مجلس بهره برداری نکند، یقینا نتیجه خیلی درخشانی نخواهد گرفت.
شاید علتش این است که ایشان بیش از آنکه به عقل و خرد جمعی متعهد باشند به اندیشه و راه حلهای خودشان امیدوارند تا تصمیمات مشترک در جلسات مختلف هیات دولت و جلسات مشترک با مجلس.
این نوع مدیریت، همزمان با تحریمها و تهدیدهای خارجی، که به گفته شما شدیدتر از گذشته است، چقدر هم راستا است؟ فکر نمیکنید چنین مدیریتی به برنامهها تبلیغاتی آنها کمک شایانی میکند تا فضای داخلی ما را نابسامان جلوه دهند؟
یقینا تنها امید استکبار جهانی و دشمنان ما برای فشار به ایران، همین تنشهای داخلی است. هم امام(ره) و هم مقام معظم رهبری بارها گفتهاند تا زمانی که در داخل کشور با همدیگر یکپارچه و متحد هستیم؛ به فرموده امام، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این تا زمانی است که تصمیمات در داخل کشور، جمعی باشد و همه به خرد جمعی احترام بگذارند. اما اگر اینگونه نباشد، آنها دچار طمع میشوند.
اساسا هر جامعهای اگر در درون دچار مشکل نشود از بیرون هم دچار شکست نمیشود. هرگاه جامعهای در داخل دچار دوگانگی و تشتت شود، از بیرون هم ضربه پذیر خواهد شد. برای همین بود که امام (ره) به مقام معظم رهبری و آیت الله هاشمی رفسنجانی فرمودند تا شما با هم هستید، من خیالم از انقلاب راحت است. تا اندیشههای داخل چارچوب انقلاب اسلامی و محکمات انقلاب با هم هستند، دولتهای خارجی نمیتوانند مشکلی برای ما ایجاد کنند.
در یکی از مناظرههای نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، رامنی به اوباما گفت چرا سال ۸۸ به فتنه در ایران کمک نکردید تا جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید؟ آن موقع که فتنه، تشتت و تشنج و دو دستگی در داخل کشور ایجاد میشود، اوج امیدواری گروههای خارجی و اپوزیسیون است.
شما گفتید که سوال از رئیس جمهور راه حل نیست یا تنها راه حل نیست. از سوی دیگر نیتی هم برای اجرای تصمیمات جلسات مشترک دولت و مجلس نیست. پس برای حل مشکلات کشور چه باید کرد؟ آیا باید همواره دست به دامان رهبری شد؟
جایگاه رهبری معظم برای همین است که گرههای انقلاب را باز کنند. در زمان امام هم اینگونه بود. هم امام و هم رهبری طی ۲۰ سال گذشته با سرپنجه تدبیر خود مشکل گشای اصلی مسائل کشور بودند.
ایشان همواره رهنمودهای لازم را دادهاند کما اینکه برای اولین بار هیات حل اختلاف را هم به ریاست آیت الله هاشمی شاهرودی تعیین کردن وگفتند اختلافات به داخل جامعه کشیده نشوند. چون مردم گرفتاریهای معیشتی دارند و نباید نگران روابط دولت و مجلس هم بشوند. گاهی تنها راه حل موجود، عمل به سخنان رهبری است. هرچند که گاهی تنها در تکریم سخنان ایشان، مبالغه میشود اما در مقام عمل، هیچ! حال آنکه در زمان پیغمبر وقتی یک آیه نازل میشد، مردم نه تظاهرات می کردند نه شعار می دادند،بلکه می رفتند و عمل می کردند. الان هم به جای شعار و سخنرانی و تشکیل جلسه و کنفرانس و سمینار و گردهمایی و همایش و … باید در جهت عملی به رهنمودهای مقام معظم رهبری اقدام کرد تا مشکلات به مرور حل شود.
ما هم باید اینگونه با رهنمودهای رهبری برخورد کنیم. نه اینکه کلی مقاله و نامه بنویسیم و بعد عمل نکنیم! وقتی ایشان میگویند تنش ایجاد کردن در جامعه خیانت است؛ یعنی دیگر نباید رفتاری داشت که تنشزا باشد. از این روشنتر هم میتوان چیزی گفت؟ ضد انقلاب یا ضد ولایت فقیه بودن یعنی چی؟ روی پیشانی کسی که ننوشتهاند، ضد ولایت فقیه! هر کسی که به فرمایشات ایشان عمل نکند، ضد ولایت فقیه است. مثلا وقتی ایشان میگویند که ایجاد تنش، خیانت است؛ یعنی هر کسی که باز هم تنش ایجاد کند، ضد ولایت فقیه است.
اینکه با سرانگشت تدبیر رهبری مسائل حل شود، حرف شایستهای است. اما آیا درست که برای هر چیزی از چینش اعضای کابینه گرفته تا تعیین معاون اول و عزل وزیر اطلاعات و حتی اجرای قانون و … نهایتا کنترل بازار ارز و طلا، بارها و بارها از جایگاه ایشان هزینه شود؟
من معتقدم که ساختار نظام حکومتی و قانون اساسی ما به گونهای است که رهبری در امور کلان نقش دارند نه اینکه برای کارهای روزمره از جمله همین گرانی ارز و طلا وارد شوند. اگر سه قوه به وظایف اصلی خود عمل کنند و در چارچوب قوانین پیش روند و در کار یکدیگر دخالت نکنند، اصلا نیازی به دخالت رهبری در مسائل جزء مملکتی نیست. ما معتقدیم که رهبرمان، ولی امر مسلمین جهان است. ما معتقدیم انقلابمان اسلامی و جهانی است. از این رو رهبر ما باید به مسائل جهانی بپردازند. الان مهمترین زمان برای این کار است. با توجه به اینکه طی یکی دو سال گذشته موج بیداری اسلامی در منطقه بپاخواسته است، در یمن و مصر و لیبی و اردن، لبنان و سوریه و بحرین اتفاقات مهمی افتاده است. نقش رهبری در این مسائل بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود تا کنترل ارز و دلار و مسائلی از این دست.
اما الان شرایط را برخی به گونهای پیش برده اند که ما مجبوریم در کوچکترین کارها از رهبری استفاده کنیم و از ایشان هزینه نماییم. در حالیکه باید از این ظرفیت بزرگ در کارهای عظیم جهانی استفاده نکنیم. اما ذهن رهبری را تا حد زیادی مشغول موضوعاتی جزئی می کنیم که می شد راحت تر آن ها را رفع کرد.
شما عضو حزب موتلفه اسلامی هستید که وعده حضور نامزد مستقل را در انتخابات ریاست جمهوری آتی داده بود. مشخص شد که این نامزد چه کسی است؟
نشنیدم که بگویند نامزد مستقل خواهیم داشت! بلکه گفته اند کاندیدا خواهیم داشت. روش حزب موتلفه اسلامی همیشه این بوده است که با گروه های دیگر اصولگرا به وحدت نظر برسد. اگر به وحدت برسیم، بهترین راه حل است. ولی اینگونه هم نیست که اگر به توافق نرسیم، ما هم رها کنیم و کاری انجام ندهیم. بهترین حالت این است که اصولگرایان با کاندیدای واحد وارد انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بشوند اما اگر اصولگراها به وحدت نرسند و اصولگراها با سه یا چهار نامزد به عرصه بیایند، موتلفه اسلامی هم یک نفر را از میان آنها یا خارج از آنها انتخاب و از او حمایت خواهد کرد و با تمام توان وارد عمل می شود.
این را هم بگویم که ما هنوز در حزب موتلفه اسلامی، وارد بحث مصادیق نشدیم و اینکه شرایط زمانی و مکانی چه اقتضائاتی دارد و رئیس جمهور بعدی چه ویژگی هایی باید داشته باشد را بررسی می کنیم. ما معتقدیم که بزرگترین مشکل کنونی جامعه ما مشکل اقتصادی است و رئیس جمهور آینده باید اقتصاد فهم باشد. البته منظورم این نیست که لزوما اقتصاددان یا دکترای اقتصاد باشد، بلکه با اقتصاد آشنایی داشته باشد.
پیش بینی شما از اردوکشی اصولگرایان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری بعد چیست؟ آیا به اجماع بر سر یک نامزد واحد خواهند رسید؟
نه فکر نمی کنم. احتمال حضور اصولگرایان با یک کاندیدای مشخص واحد، خیلی ضعیف است. دلیلش هم روشن است. چون در حال حاضر بسیاری از چهره های اصولگرا از همین حالا و حتی زودتر از این وارد عرصه شده و مشغول فعالیت هستند و بعید است کنار روند.
مثلا چه کسانی؟
من می دانم که آقای محسن رضایی مدت ها است که فعالیت خود را آغاز کرده است. آقای قالیباف و پورمحمدی هم همینطور. بعید است که این افراد خود به خود بیایند و با هم ائتلاف کنند. یکبار اسامی نامزدهای احتمالی را یادداشت می کردم به بیست و چند اسم از اصولگراها و اصلاح طلب ها رسیدم. بعید است که اصلاح طلبان و اصولگرایان هر کدام بر سر یک نامزد واحد به اجماع برسند. بنابراین با چندین نامزد در انتخابات آتی روبرو خواهیم بود.
به جز سه نفری که نام بردید، اصولگرایان چه نامزدهای محتمل دیگری خواهند داشت؟
حدود ۲۰ نامزد اصولگرا در حال حاضر مطرح هستند. مثلا آقای علی اکبر ولایتی، سعید جلیلی، حدادعادل، متکی. من کم و بیش با نامزدهای مطرح اصولگرایان صحبت کرده ام و به من گفته اند که کم و بیش در اندیشه نامزد شدن هستند. از طیف آقای احمدی نژاد هم آقایان مشایی، الهام، شیخ الاسلام، نیکزاد، صالحی، رحیمی، عزیزی و حاجی بابایی مطرح هستند. آقایان ناطق نوری و حسن روحانی هم از سوی دیگران مطرح می شوند. در میان اصلاح طلبان هم آقایان عارف، جهانگیری و نجفی مطرح هستند. برخی از آنها هم به شدت مشغول فعالیت هستند.
خود شما که سابقه نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری را دارید، چطور؟ کاربران ما از شما پرسیده بودند که نامزد انتخابات ریاست جمهوری می شوید؟
در سیاست، هر کسی نوبتی دارد! من به اندازه کافی در عرصه بودهام و در حد توان خدمت کردهام. الان نوبت نسل جوان و سوم پس از انقلاب است. من از سال ۴۲ در عرصه بوده ام و دو بار هم نامزد انتخابت ریاست جمهوری شده ام. دیگر کافی است.
در میان نامزدهای احتمال مورد حمایت دولت از آقایان مشایی و رحیمی نام بردید. برخی معتقدند که این افراد توان عبور از فیلتر شورای نگهبان را ندارند. نظر شما چیست؟
تصمیم گیری در این باره با شورای نگهبان است و نمی توانم قضاوت کنم که تایید صلاحیت می شوند یا نه. اما بر اساس آنچه در قانون اساسی آمده، رئیس جمهور باید از رجال سیاسی یا مذهبی باشد. کسانی که در سطح معاون رئیس جمهور، وزرا و نمایندگان مجلس باشند، مصداق رجل سیاسی هستند. آقای مشایی، اگر چه به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی معاون رئیس جمهور بود اما وقتی او را به عنوان معاون اول معرفی شد؛ حضرت آقا با ایشان مخالفت کردند. به همین دلیل رئیس جمهور او را به عنوان مسئول دفتر خود منسوب کرد که می بینید عملا نقش او در تصمیم گیری ها پررنگ تر از معاون اول است! بر اساس متن قانون می توان مشایی را رجل سیاسی تصور کرد. البته مدیر، مدبر و ولایی بودن هم از دیگر شروط نامزدی ریاست جمهوری است. ممکن است برخی بگویند که او ایرادهایی دارد. آقای مشایی هم می تواند بگوید هر کسی هر ایراد و پرونده ای از من در قوه قضاییه دارد بیاید و اعلام کند. ظاهرا هیچ پرونده ای هم وجود ندارد. بنابراین احتمال مطرح شدن نامزدی مشایی و تایید صلاحیتش هم هست. آقای احمدی نژاد هم که با همه وجود از آقای مشایی حمایت می کند و حتی اعلام کرده بود که افتخار می کند معاون اول مشایی در دولت او باشد. اما اگر مشایی تایید صلاحیت نشود، او پشت سر نیروی دومی قرار می گیرد که از سوی دولت برای انتخابات مطرح خواهد شد. یعنی از الهام، صالحی، نیکزاد یا شیخ الاسلام حمایت خواهد کرد و آقای رئیس جمهور و مشایی می کوشند تا به هر نحو ممکن (البته از طرق قانونی) تاثیر مثبت در آرای این فرد دوم داشته باشد. به نظرم مشایی اگر کاندیدا بشود، در انتخابات ریاست جمهوری تاثیر گذار خواهد بود. چه تایید صلاحیت بشود و چه نشود.
آقای رحیمی چطور؟
اولا معلوم نیست که او کاندیدا باشد و به نظر می رسد تاکید آقای رئیس جمهور بر نامزدی آقای مشایی باشد. تا کنون از خود آقای رحیمی هم نشنیده ایم که تمایلی به نامزدی داشته باشد.
خب از آقای مشایی هم تا کنون نشنیده ایم که متمایل به نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری باشد!
چرا من به طور غیر مستقیم این را از ایشان شنیده ام. شنیده ام که او علاقمند است و کارهای انتخاباتی اش را هم شروع کرده و حتی مشغول فوق لیسانس گرفتن است تا اگر قانون انتخابات تغییر کرد، بتواند نامزد شود.
در مورد نامزدهای اصلاح طلبان چه نظری دارید؟ اگرچه آقای خاتمی تا کنون صراحتا موضعی درباره نامزدی در انتخابات نداشته اند اما برخی گروه های اصلاح طلب از ایشان دعوت کرده اند. از سوی دیگر آقای ابطحی با قطعیت گفته اند که خاتمی نامزد نمی شود. شما زمینه حضورو نامزدی ایشان را چطور می بینید؟
می دانم آقای خاتمی این نگرانی را دارد که اگر به عرصه بیاید و نامزد شود، تایید صلاحیت نشود. نمی دانم که تایید صلاحیت بشود یا نشود اما فکر می کنم که به دلیل همین نگرانی خودش نامزد نمی شود. در انتخابات دور قبل هم که این مشکلات نبود و مسائل سال ۸۸ رخ نداده بود، پس از اعلام نامزدی کوتاه مدتی، به هر دلیلی احساس کرد که به صلاح نیست ادامه دهد و کناره گیری کرد. الان هم فکر نمی کنم که خاتمی خودش به عرصه بیاید. اما این احتمال هست که کسی با حمایت آقای خاتمی و توسط آقای خاتمی اجماع بین اصلاح طلبان بوجود بیاید تا از این نامزد حمایت کنند.
چنین نامزدی چه کسی خواهد بود؟
نمی دانم شاید آقای عارف یا دیگر چهره های مطرح اصلاح طلبان.
اگر اصلاح طلبان بتوانند اجماع کنند شانس پیروزی آنها در مقابل اصولگراها چقدر است؟
اگر اصولگرایان در مورد یک نامزد واحد به وحدت برسند، در هر شرایطی پیروز خواهند شد. اما اگر اصولگرایان با چند نامزد مثل آقایان قالیباف، حدادعادل و پورمحمدی و مشایی بیایند و آرای آنها شکسته شود و اصلاح طلبان روی یک نامزد مثل آقای عارف اجماع کنند، احتمال دارد که انتخابات به دور دوم برسد. اما نتیجه انتخابات مجلس نشان داد که اصولگرایان اقبال خوبی دارند و حتی اگر انتخابات ریاست جمهوری به مرحله دوم هم برسد، باز هم اصولگراها پیروز خواهند شد.
هم شما و هم چند نفر از دیگر اصولگرایان از آقای عارف و نامزدی ایشان سخن می گویید در حالی که برخی اصلاح طلبان ایشان را در مقایسه با آقای خاتمی، نامزد تراز اول این طیف نمی دانند. واقعا شانس رای آوری ایشان را حتی اگر مورد اجماع اصلاح طلبان باشد، چقدر می دانید؟
همانطور که گفتم احتمالا انتخابات به دور دوم می رسد اما قطعا در آن دور از نامزد اصولگرا شکست خواهد خورد. من قبل از انتخابات مجلس نهم هم پیش بینی کرده بودم که اکثریت ترکیب مجلس با اصولگراها خواهد بود. دیدید که بیش از ۲۰۰ کرسی هم به نامزدهای اصولگرا رسید. الان هم با قطعیت می گویم که رئیس جمهور دور بعد اصولگرا خواهد بود. چه در دور اول و چه در دور دوم.
با چنین پیش بینی هایی، اصلاح طلبان با چه انگیزه ای باید در انتخابات شرکت کنند؟
البته این نظرمن است و طبیعی است یک فرد اصولگرا از موفقیت گروه خود مطمئن باشد ولی طرف دیگر هم طبیعتا همین اعتقادات و امیدها وجود دارد. به عنوان مثال آقای مجید انصاری هم پیش بینی کرده است که اصلاح طلبان قطعا رای خواهد آورد. آقای علیخانی هم گفته اند که اصلاح طلبان ۵۰ میلیون رای دارند. پس اصولگراها نباید انگیزه نامزدی در انتخابات را داشته باشند؟ این ها زمینه های انتخابات است. در آمریکا هم همین گونه است. مگر جمهوری خواهان دو دوره بر دموکرات ها پیروز نشده اند؟ پس دموکرات ها دیگر نباید در انتخابات نامزد شوند؟ انتخابات یک مسابقه است. نفس حضور در انتخابات به قول علما، موضوعیت دارد؛ ولو اینکه رای نیاورند. در انتخابات مجلس نهم هم همه می دانستند که اصولگراها بیشترین کرسی ها را کسب می کنند، اما در عین حال برخی اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کردند و بخشی از آن ها هم رای آوردند.
شما آقای هاشمی رفسنجانی را در انتخابات دور بعد در چه اردوگاهی می بینید؟
آقای هاشمی همواره تلاش کرده اند که فراجناحی باشند اما هیچگاه از اصولگراها جدا نبوده اند. هنوز هم اکثریت اصولگراها او را در این اردوگاه و در خط رهبری می دانند. زمانی که معاون ایشان بودم، از خودشان شنیدم که می گفت : من اگر بدانم ته دل رهبری چیست، به آن عمل خواهم کرد و منتظر نمی مانم که به من دستور بدهند. من معتقدم که آقای هاشمی رفسنجانی حتما در خط رهبری هستند و حتما به مصالح نظام می اندیشند و یقینا اردوگاه اصولگراها را ترک نخواهند کرد.
احتمال نامزدی ایشان را می دهید؟
نه فکر نمی کنم که آیتالله هاشمی رفسنجانی نامزد شود. احتمال نامزدی ایشان صفر است. طرح اصلاحی ای هم که در مجلس در دست بررسی است، در صورت تصویب نهایی با توجه به سقف سنی ۷۵ سالی که در خود دارد، مانع از نامزدی آقای هاشمی خواهد شد. دور قبل هم آقای هاشمی تمایلی به نامزدی نداشتند. من به همراه تعدای از نمایندگان مجلس به دیدار ایشان رفتیم و با ایشان صحبت کردیم اما گفتند که تمایلی به نامزدی ندارند. اما احتمال دارد که از نامزد دیگری حمایت کنند. یکی از نامزدهای اصولگرا که مقبولیت عامه دارد. ظاهرا ایشان علاقمند به نامزدی آقای ناطق نوری هستند و این را به ایشان هم گفته اند. البته قطعا در این باره با رهبری معظم انقلاب مشورت هم خواهند کرد. اگر آقای ناطق با حمایت آقای هاشمی وارد عرصه شوند؛ احتمال اجماع میان اصولگرایان هم وجود دارد. قطعا بخشی از اصولگراها نیز از آقای ناطق نوری حمایت خواهند کرد. چون ایشان مقبولیت زیادی بین اصولگرایان دارند و جامعتین نیز احتمالا از ایشان حمایت خواهد کرد. نامزدی ایشان شرایط خوبی را برای ایجاد وحدت میان اصولگرایان ایجاد می کند.
اما برخی معتقدند که آقای ناطق نوری خیلی تمایلی به نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ندارند. شما احتمال حضور ایشان را چقدر می دانید؟
احتمال نامزدی ایشان هم نزدیک به صفر است. ایشان هم مثل من معتقدند که نوبت حضورشان در عرصه سیاست تمام شده و از این پس باید به عنوان مشاور در این عرصه باشند. مگر آنکه شرایطی خاص به وجود بیاید. مثلا اینکه ایشان بفهمند که مقام معظم رهبری دلشان می خواهد که او کاندیدا شود. البته مقام معظم رهبری قطعا و یقینا دخالتی در امر انتخابات نخواهند داشت.
احتمال نامزدی ایشان خیلی بالاتر از صفر است و حتی جزء همان چند نفر بالای لیست هستند که احتمال نامزدیشان وجود دارد. اما احتمال رای آوریشان خیلی زیاد نیست. چون به قول معروف نه اصولگرایان سنتی خیلی از او حمایت خواهند کرد و نه اصولگرایان انقلابیتر و جوانتر! در حالیکه اصولگرایان سنتی آقای ناطق نوری را قبول دارند.
برخی تز حضور کاندیدای مورد اجماع دو طرف اصلاح طلب و اصولگرا را می دهند.
به نظرم اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست. اینقدر بین دو طرف فاصله انداخته شده که اصلا چنین چیزی محال است! وقتی اصلاح طلبان را نزدیک به بهایی ها و اسرائیل خواندند که از عربستان هم کمک مالی دریافت می کنند، دیگر کسی از اصولگرایان جرات نزدیکی به آنها را ندارد! من در هیچ شرایطی این احتمال را نمیدهم که اصولگرایان و اصلاح طلبان در مورد یک نامزد واحد به اتفاق نظر برسند.
راه برون رفت از چنین فضایی چیست؟ اصلاح طلبان درون نظام و اصولگرایان معتدل نقاط مشترک زیادی دارند و هر دو هم منتقد دولت کنونی هستند. فکر نمی کنید برای گذر از شرایط کنونی و فشاری که به مردم وارد می شود، باید از چنین فضای بی اعتمادی ای به نیروهای درون نظام خارج شویم؟
همانطور که گفتم فاصله بین دو طیف خیلی زیاد شده است. نسبت های زیادی به آقای خاتمی داده شده است. از ارتباطش با اسرائیل، کمونیست ها و بهایی گرفته تا پول گرفتن از عربستان و آتش زدن قرآن، پرچم ایران و امام حسین و حتی پاره کردن عکس امام! من نمی دانم کسانی که چنین تهمت هایی زده اند چطور می خواهند در پیشگاه خدا جوابگو باشند. مگر می شود که ایشان قرآن آتش بزند؟ واقعا آقای خاتمی با بهایی ها ساخت و پاخت داشته است؟ ممکن است بین اصلاح طلبان، پنج نفر یا ۱۰ نفر چنین ارتباطی داشته باشند، اما نباید این موارد را به همه آنها تعمیم داد. یکی از راه های دشمن برای اختلاف افکنی این است که برخی افرادش را در یک گروه و برخی دیگر را در گروه مقابل نفوذ می دهد تا این دو گروه را با هم به دعوا بیاندازند!
تا این مسائل مشخص نشود و کسانی که مرتکب جنایاتی مثل آتش زدن قرآن یا اهانت به عزاداری حضرت سیدالشهدا شدند، مشخص نشوند و تا اصلاح طلبان رسما و به طور شفاف این کارها را محکوم نکنند و از آنها تبری نجویند، هیچ امکانی برای نزدیک شدن دو طیف وجود ندارد. به نظر اینجانب کوتاهترین و آسانترین راه برای اصلاح طلبان محکومیت فتنه عاشورای سال ۸۸ و تبری از کسانی است که این فاجعه را ایجاد کردهاند میباشد.
ولی برخی از این مسائل از جمله پول گرفتن آقای خاتمی از عربستان از تریبونهای مختلف حتی نماز جمعه هم مطرح شد.
بله. من حتی شنیدهام که پس از آن پادشاه عربستان هم گفته بود که مدارک این پول دادنها را به آنها هم بدهیم!