در محضر بزرگان فرصتی است برای آموختن نکاتی که در هیچ کتابی یافت نمیشود و در واقع راه میانبری است به سوی خوبیها و درستیها که تقدیم به همه کاربران عزیز میگردد.
گفتند اول یک رژه در شهر می رویم و بعدش اعزام. از ترس پدر و مادرم رژه نرفتم و پشت یک عکس بزرگ پنهان شدم.
موقع حرکت هم پرده ماشین را کشیدم تا آن ها متوجه من نشوند.
بعدا که از جبهه تماس گرفتم پدرم گفت: خاک بر سرت! برات آجیل و میوه آورده بودیم که ببری جبهه!
جام