محمدرضا کایینی روزنامه نگار و کارشناس مسائل تاریخی است. وی دربارۀ روشنفکری در ایران پژوهشهایی انجام داده و به این نتیجه رسیده که دامن زدن به خشونت در سراسر تاریخ مشروطه و پس از آن، به روشهای متفاوت، یکی از ویژگیهای آشکار جریان روشنفکری است. به نظر ایشان این ویژگی خشونتآمیز تا به امروز نیز ادامه یافته است.
کایینی با تعریف روشنفکری به این شکل که «روشنفکر کسی است که از وضعیت جامعۀ خویش درکی واقعبینانه دارد و در چهارچوب اندیشه و فرهنگ بومی، درصدد رفع معضلات آن است»، معتقد است اگر راهحلهای روشنفکر با هویت ملی سرزمین او نسبتی نداشته باشد، لاجرم بیاثر و ناکارآمد خواهد بود.
جناب آقای کایینی پیدایش جریان روشنفکری در ایران را چقدر اصیل میدانید؟
اگر یکی از پایههای اصلی اصالت را صداقت تلقی کنیم، باید بگویم که نخستین تلاشهای روشنفکری در ایران، با شعار ملی «تأسیس عدالتخانه» به «برقراری مشروطه» منجر شد. زمینههای اندیشۀ تأسیس عدالتخانه در ایران به دلیل مظالم شاهان قاجار از سالها قبل فراهم شده بود. شواهدی در دست هست که افزون بر ایران، در نجف هم علمایی همچون آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، قبل از اینکه مطالبه تأسیس عدالتخانه در ایران مطرح شود، با برگزاری جلسههایی در پی محدود کردن مظالم و استبداد قاجار بودند.
پس از اوجگیری خودکامگیهای حکومت و در رویدادهایی مانند مهاجرت صغری و کبری، آنچه آشکارا از زبان رهبران روحانی مردم شنیده میشد، شعار تأسیس عدالتخانه بود. با مرور آثار نظریهپردازان تأسیس عدالتخانه درمییابیم که دغدغۀ این افراد، اولاً تقلیل قدرت تصمیمگیری حکومت و ثانیاً تشکیل مجمعی از نمایندگان طبقات و اصناف کشور برای قانونمند کردن اقدامات این نهاد و ارزیابی توانمندی صنفهای گوناگون در پرداخت مالیاتها و جلوگیری از تعدی و ظلم مؤدیان مالیاتی، و سرانجام تبدیل کردن تصمیمگیری فردی در حکومت به تصمیمگیری جمعی و انتقال قدرت به نمایندگان طبقات است.
در طرح پیشنهادی برای این مجمع، صنفهای تاجر، نانوا، بقال، بزاز و حتی شاهزادهها دیده میشد. تنها قشری که از این تقسیمبندی مستثنی شد قشر خانها بود که پس از مشروطۀ اول، بعضی از نظریهپردازان اذعان کردند که این تصمیم، اشتباه بوده و خوانین هم باید در این مجلس مشارکت میکردند.اگرچه اندیشۀ تأسیس عدالتخانه هیچگاه جامۀ عمل به خود نپوشید، آثار خود را در تحولات سیاسی بعدی بر جای گذاشت؛ برای نمونه مجلس اول مجلسی صنفی و طبقاتی، و حتی تقیزاده، نمایندۀ صنف تجار بود.
به هر حال در روزهای منتهی به صدور فرمان مشروطه از طرف شاه، با بالا گرفتن تب مبارزه با استبداد در کشور، روشنفکران از این فرصت، که زمینههای پیدایش آن را رهبران روحانی مردم آماده کرده بودند، بهره گرفتند و به جای تأسیس عدالتخانه، همۀ همّ خود را بر پایهگذاری مشروطه گذاشتند. از زمانی که عنوان مشروطه بر سر زبانها افتاد و رهبری فکری و نظری نهضت به دست روشنفکران و رهبری اجتماعی آن، یعنی بخشی از علما و روحانیانی که هنوز به محتوای این عنوان پی نبرده بودند ــ البته با احترام صوری و غیرواقعی روشنفکران به آنها ــ افتاد، پدیدۀ روشنفکری در ایران فرصتی یافت برای حضور در صحنۀ اجتماعی کشور و روشنفکران کوشیدند خواستۀ اصیل و اولیۀ مردم برای تأسیس عدالتخانه را تحریف کنند.
این رهبری دوگانه سبب شد شناخت هدف واقعی روشنفکران برای عدهای مشکل شود و مشروطۀ اول ــ که از زمان صدور فرمان آن به دست مظفرالدین شاه تا فتح تهران توسط مشروطهخواهان ادامه یافت ــ با تلاش جماعت روشنفکر و سوار شدن آنها بر موج فزایندۀ عدالتخواهی مردم به سمت و سوی دیگری هدایت گردد.
آنان در این فرصت به رشد خود ادامه دادند، بهگونهایکه از آغاز مشروطۀ دوم، دیگر به همکاری و تعامل با روحانیان نیازی نداشتند؛ بنابراین برای زهرچشم گرفتن از کسانی که مخالف اهداف آنها بودند در مرحلۀ نخست، شیخ فضلالله نوری را به دار آویختند؛ مدتی بعد سید عبدالله بهبهانی به دست عوامل حزب دموکرات ترور شد و آخوند خراسانی را نیز، که برای بررسی اوضاع و دریافتن علل و عوامل انحراف مشروطه، راهی ایران شده بود، در میانۀ راه از بین بردند و در عمل مشروطه را به نظامی کاملاً سکولار تبدیل کردند.
مهمترین رهاوردهای پیدایش روشنفکری در ایران کداماند؟
این موضوع به بحث مستقلی نیاز دارد، اما باید گفت دامن زدن به خشونت در سراسر تاریخ مشروطه و پس از آن، به روشهای متفاوت، یکی از ویژگیهای آشکار این جریان است. اساساً مطرح کردن عنوان مشروطه، بدون فراهم آمدن زمینههای عملی و لوازم منطقی آن، به خودی خود، سبب هرج و مرج و ناامنی در سراسر کشور شد. وقتی قرار شد حکومت مشروطه باشد، شاه و عوامل او در سراسر کشور، مسلوبالاختیار شدند و مشروطهخواهان که برای ادارۀ کشور، اندیشۀ جامع و کاملی نداشتند، در عمل سبب شدند مملکت را خشونت و ظلم مضاعف حکام محلی و همچنین تجاوز و تعدی یاغیان فرا گیرد.
اتفاقاً یکی از انتقادهای جدی مشروعهخواهان به مدافعان مشروطه، افزون بر تعرض آنان به حریم معتقدات دینی مردم و عبور از خطوط قرمز آن، این بود که برقراری مشروطه در ایران، بدون فراهم کردن پیشنیازهای آن در سراسر کشور و بدون توجه به سیر تاریخی و علل موفقیت آن در سایر کشورها، در واقع، نهادن نان در سفرۀ خوانین، راهزنان و قطاعالطریق بود.
این جنبه از انتقادهای مشروعهخواهان کاملاً واقعبینانه و بر اساس اوضاع عینی آن روزگار بود؛ به همین دلیل است که احتشامالسلطنه، آخرین رئیس مجلس اول، بعدها در خاطرات خود نوشت: «اگر محمدعلیشاه مجلس را به توپ نمیبست، مردم عاصی از شهرآشوبی و هرج و مرج در سراسر کشور، خود، اساس مشروطه را از بین میبردند. بسیاری بر این اعتقادند که اگر محمدعلیشاه موفق میشد مشروطهخواهان تبریز را که از ظلم و تعدی موجود در شهر خودشان به تنگ آمده و با این انگیزه از تبریز راهی تهران شده بودند، سرکوب کند، جریان مشروطهخواهی، به این سادگیها قابل اعاده نبود».
خشونتافروزی روشنفکران، فقط به طرح بیزمینۀ عنوان مشروطه منحصر نمیشود، بلکه آنها از همان آغاز پیدایش این جریان، با تبلیغات گستردۀ خود، هویت اعتقادی و فرهنگی مردم را هدف گرفتند. مرور آثار افرادی همچون میرزا ملکمخان، میزا آقاخان کرمانی، فتحعلی آخوندزاده و…، کاملاً نشان میدهد که این جماعت، بهرغم شعار مردمسالاری، هیچ ارزشی برای اعتقادات دیرین و دیرپای مردم قائل نبودند.
آنان بدون توجه به زمینههای پیدایش رنسانس در اروپا، در پی آن بودند که به هر ضرب و زوری شده است در ایران رنسانس به پا کنند و به این نکتۀ بدیهی توجه نمیکردند که اگر زمینههای چنین رخدادی در ایران فراهم بود، نیازی نبود که آنها خود را برای پیدایش آن، تا این حد به زحمت بیندازند و این رویداد بهخودی خود اتفاق میافتاد؛ پس قاعدتاً عاملی سبب شد آنچه در پایان قرون وسطی در اروپا روی داد، در اینجا اتفاق نیفتد و آن عامل، چیزی نبود جز تفاوت نوع دین و دینداری مردم این سامان و آمادگی عالمان دینی برای پاسخگویی به هر شبههای که دربارۀ معتقدات مردم مطرح میشد. در کل ماهیت دین رایج در ایران و پویایی موجود در آن، بهویژه در فقه شیعهاش، زمینههای رخ دادن رویدادی مانند رنسانس را در ایران بهکلی منتفی کرده است.
اساساً روشنفکر ایرانی هیچ وقت به فرهنگ بومی این سرزمین نگاهی همدلانه و همراه با تعامل نینداخت. این جماعت بیشتر عادت داشته است در برج عاج خویش بنشینند و برای مردم فرمان صادر کند که باید به فلان موضوع معتقد، و از بهمان موضوع، متنفر و بیزار باشند تا به سعادت برسند و اگر این کار را کردند، پیشرفته و اگر نکردند، عقبمانده هستند. از نظر این جماعت، خرد جمعی هر جامعه، فقط با گردن نهادن به اوامر و نواهی ایشان، معنا مییابد.
این گونه رفتارها به طور قطع سبب عکسالعمل طرف مقابل خواهد شد. مردمی که طی نسلها و با رویکردی معرفتاندیشانه، به مبانی فرهنگی خود پایبند بودهاند، به این سادگی اجازه نخواهند داد که عدهای هویت آنان را لگدکوب کنند. به همین دلیل است که روشنفکری از دوران مشروطه به بعد همواره به خشونت دامن زدهاند؛ مواردی چون ترور مرحوم شیخ فضلالله نوری به دست کریم دواتگر و سپس اعدام او توسط کسانی که داعیهدار مشروطه و تجدد در ایران بودند، خود آغازکنندۀ خشونت بوده است.
درک جریان روشنفکری از اوضاع اجتماعی ایران را تا چه حد واقعبینانه ارزیابی میکنید؟
پیش نیاز درک واقعبینانه از اوضاع اجتماعی، برخورداری از بینش و اندیشه و پیشرو بودن در حرکتهای اجتماعی است؛ این در حالی است که در رویدادهای تاریخی بعد از مشروطه، درک مردم بهمراتب واقعبینانهتر و درستتر، و حرکت آنها مناسبتر از روشنفکران بوده است و روشنفکران اغلب پشت سر مردم حرکت کردهاند و معمولاً پس از هر رویدادی، بیآنکه عملکرد خود را آسیبشناسی، و علل عقبماندن خود را از مردم بررسی کنند، ادعا نمودهاند که ما این رویداد را از مدتها قبل پیشبینی کرده بودیم! و علل آن هم فلان و بهمان است.
مشکل اساسی این گروه، اتکای بیش از حد به اندیشۀ ترجمهای، غفلت از وضعیت تاریخی و فرهنگی جامعۀ ایرانی و به سر بردن در فضای فکری انتزاعی است. این شیوۀ اندیشه سبب شد اینان از همان آغاز بر مشروطۀ حداکثری در مقابل مشروطۀ حداقلی ــ که همان اندیشۀ تأسیس عدالتخواهانه بود ــ پافشاری کنند؛ البته آنها از آن زمان تا کنون، که بیش از صد سال از آن میگذرد، هیچ وقت به این هدف نرسیدهاند.
اساساً در جوامعی همچون جامعۀ ایران و در کل جوامع اسلامی، که مردم با فرهنگ و معتقدات خودشان، پیوند عمیق و دیرینه و البته معرفتشناسانه دارند، هیچگاه مشروطۀ مطلق برپا نخواهد شد. حتی در آن گروه از کشورهای اسلامی، که به ظاهر و بر کاغذ، اندیشۀ مشروطهخواهی در حکم ارزشی مطلق پذیرفته شده، انگیزۀ دینی و خودباوری دینداران سبب شده در بسیاری از موارد، ارادۀ مردم بر آنچه شکل قانونی به خود گرفته است مستولی شود. امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی، نظام لائیک و سکولار دچار بحرانهای جدی شده است. آخرین خبری که در این باره شنیده میشود ارادۀ جدی مردم ترکیه در تحدید گام به گام قانون اساسی لائیک در آن کشور است.
جماعت روشنفکر، با آنکه گرایش فزایندۀ بشر امروز به معنویت و اندیشۀ دینی و بهویژه در بحران قرار گرفتن لائیسم و سکولاریسم را در کشورهای اسلامی مشاهده میکند، میکوشد نسخههای اجراشده در کشورهای اروپایی را که بهتدریج در آنجا به آرشیو سپرده میشوند در ایران اجرا کند؛ غافل از اینکه این رفتار هیچ گونه نسبتی با زمانآگاهی و درک اوضاع واقعی جامعۀ ایران ندارد.
دربارۀ تعریف جامع و مانع پدیدۀ روشنفکری بحثهای بسیاری شده است. شما از دیدگاه خود این پدیده را چگونه تعریف میکنید؟
باید گفت که ذهنیت منفی ما دربارۀ کارکرد جریان روشنفکری در ایران، نباید بر تعریف آن تأثیر گذارد؛ زیرا روشنفکری نیز مانند موضوعهای دیگر باید در کنار همۀ سوءتعبیرها، بهدرستی معنا شود. بر این اساس میتوان گفت: «روشنفکر کسی است که از اوضاع جامعۀ خویش درکی واقعبینانه دارد و در چهارچوب اندیشه و فرهنگ بومی، درصدد رفع معضلات آن است». راهحلهای هر روشنفکری، اگر با هویت ملی سرزمین او نسبتی نداشته باشد، بدون شک بیاثر و ناکارآمد خواهد بود. از حق نباید گذشت که در تاریخ معاصر از این گونه روشنفکران نیز داشتهایم که برای بررسی کارنامۀ آنها به فرصتی دیگر نیاز است.
گفتوگو با محمدرضا کایینی
منبع: ماهنامه زمانه شماره۶