همین موضوع بهانه ای شد تا بی بی سی فارسی با مطرح کردن این پرسش که “چرا این دیپلمات سابق توجه لیبرال هایی همچون جولین آسانژ را به خود جلب میکند؟” به بررسی برخی اقدامات این سیاستمدار کهنه کار آمریکایی که در یک خانواده یهودی در المان متولد شده است، بپردازد. بی بی سی نوشت:
اواخر سال ۲۰۱۱ – هنری کیسینجر وزیر سابق امور خارجه ایالات متحده، با لباس آهار زده و دکمه سردست، در حال تشریح سیاست خارجی در اندیشکده شورای آتلانتیک است.
او میگوید: “من از نوستالژی در حال شکلگیری برای دوران جنگ سرد شگفت زده شدهام.” جمعیت داخل سالن میخندند و سپس با دقت به توضیحات او درباره چالش هایی که در آن دوره با آنها مواجه بوده است گوش میدهند.
معمولاً از کیسینجر اینقدر استقبال نمیشود. درواقع باید گفت در جاهای دیگر از او متنفرند: تا جایی که مؤسس ویکی لیکس، جولین آسانژ، تصمیم گرفته است که او را در مرکز توجهها قرار دهد.
جولین آسانژ پایگاه دادهای از مکاتبات وزارت امور خارجه را جمع آوری کرده است که در دهه ۱۹۷۰ به امضای کیسینجر رسیدهاند: همان دوره پرتردیدی که او در سخنرانی خود در واشنگتن به آن پرداخته بود.
این اسناد طبقه بندی شده نبوده و در آرشیوهای ملی موجود بودند. محققان ویکی لیکس هم از همین طریق به آنها دست یافتهاند.
این پایگاه داده که به “کتابخانه عمومی دیپلماسی ایالات متحده” معروف شده است، به شکلی کاربرپسند سازماندهی شده است. طراحی آن طوری است که نه تنها تاریخدانان و متخصصان، که مردم عادی هم میتوانند به راحتی از آن استفاده کنند.
آقای آسانژ در بیانه مطبوعاتی خود میگوید: “نمیتوان به انسجام دولت ایالات متحده در بازگویی تاریخ روابطش با جهان اعتماد کرد.”
شش سال پس از تاسیس ویکی لیکس، جولین آسانژ و سازمانش تحت فشار قرار دارند. او در سفارت اکوادور در لندن، جایی که فعلاً در آن زندگی میکند، بر روی این پایگاه داده کار کرده است.
او تفهیم اتهام نشده است، ولی دو زن میگویند که مورد سو استفاده جنسی از سوی او قرار گرفتهاند. او این موضوع را رد میکند، ولی مقامات سوئدی قصد بازجویی از او را دارند. در همین حال ویکی لیکس با مشکلات مالی سختی روبرو شده است.
شاید کمکی از دست کیسینجر برآید، البته نه با اهدا پول که به نظر خیلی بعید میرسد؛ بلکه با فراهم آوردن فرصت تبلیغاتی برای آقای آسانژ.
ریچارد نیکسون، کیسینجر را، پس از اولین سفر او به چین در سال ۱۹۷۱، “مرد مرموز این روزگار” نامید. در این سفر کیسینجر ملاقات محرمانه ای با نخست وزیر “چو ان لای” داشت که مسیر روابط دوستانه تر میان چین و ایالات متحده را هموار کرد.
با این حال کیسینجر به اعمال مخوفی نیز متهم شده است و دهه ها افکار لیبرال ها را به خود مشغول کرده است. شاید به همین دلیل جولین آسانژ تصمیم گرفته است تا او را در مرکز پروژه جدید خود قرار دهد.
دیوید گرینبرگ، نویسنده کتاب “سایه نیکسون: تاریخ یک تصویر”، میگوید: “مثل این است که بگوییم ‘من ورق کیسینجر را بازی میکنم و همه لیبرال ها طرف من را خواهند گرفت’.”
منتقدان لیبرال واقعاً از کرده های کیسینجر منزجرند. آنها به این موضوع اشاره میکنند که پس از بمباران مخفیانه کامبوج به دست ایالات متحده در سال ۱۹۷۰، کیسینجر تلاش کرد تا با نصب تجهیزات شنود در خانههای روزنامه نگاران، از نشت اطلاعات درباره فعالیتهای دولت جلوگیری کند.
منتقدان همچنین میگویند که کیسینجر از مشوقان براندازی رئیس جمهور سوسیالیست شیلی، سالوادور آلنده، در سال ۱۹۷۳ بوده است. کیسینجر گفته است که ایالات متحده این کودتا را رهبری نکرده است. با این حال مردم هنوز بر سر اینکه در آن سال چه اتفاقی افتاد بحث میکنند. گفتههای کیسینجر درباره شیلی، در بهترین حالت، تحریک آمیز بودند.
او گفته بود: “من نمیفهمم که چرا ما باید بایستیم و کمونیستی شدن یک کشور به خاطر بی مسئولیتی مردمش را تماشا کنیم.” والتر آیزاکسن، نویسنده زندگینامه کیسینجر میگوید که او شوخی کرده است.
کریستوفر هیچنز، روزنامهنگاری که در سال ۲۰۱۱ درگذشت، گفتههای او را دست کم نگرفت و او را یک “جنایتکار جنگی” نامید.
کریستوفر هیچنز پر سر و صدا ترین منتقد کیسینجر بود، ولی تنها منتقد او نبود.
در طول سالیان، به خاطر نقش کیسینجر در استراق سمع شهروندان آمریکایی و اظهاراتش درباره شیلی، بسیار به او پرداخته شده است.
او مورد انتقاد افراد بسیاری بوده است: از قاضی اسپانیایی بالتازار گارزون، که حالا رئیس تیم حقوقی آقای آسانژ است، تا کریس پتن، رئیس بی بی سی تراست که کتاب کیسینجر درباره چین را بازبینی کرده است، تا گروه کمدی مونتی پایتون که “نقشه های ماکیاولیستی” او را به تمسخر گرفتند.
کیسینجر عذرخواهی کرده است. او مینویسد: “اگر شرایط دوباره تکرار میشد، من این کارها را نمیکردم.”
با این حال او برخی اتهامات شخصی بر علیه خودش را نیز به شدت رد کرده است. به عنوان مثال، هنگامی که سیمور هرش روزنامهنگار گفت که او، در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری در سال ۱۹۶۸، اقدام به فعالیتهای مخفیانه کرده است، کیسینجر این گفتهها را “دروغی کثیف” نامید.
تاریخدانان میگویند که کیسینجر به خاطر نقشش در سیاست خارجی و همچنین خصوصیات شخصی اش، شخصیتی تفرقه برانگیز است.
آقای گرینبرگ میگوید: “یک جنبه دکتر استرنجلاوی دارد. برخوردش با جنگ و صلح به همان شکل بی عاطفه و حسابگرانه است. هوش زیادی دارد، ولی بدون هیچ پایه اخلاقی.”
او میگوید: “او از این نقش ابهام آمیز خوشش میآید. انگار که از افشا شدن اسرارش لذت کنایه آمیزی میبرد.”
به گفته گری بس از دانشگاه پرینستون و نویسنده کتاب “تلگراف خون: نیکسون، کیسینجر و نسل کشی فراموش شده”، کیسینجر گزارشهای ملاقات های رسمی را “پاکسازی” میکرده است.
او میگوید: “او به منشی هایش میگفته که برخی چیزها را ننویسند، برای همین مدارک ما ناقص است.”
با این حال مشخص نیست که پایگاه داده ویکی لیکس چقدر از این اسرار را فاش خواهد کرد.
کارشناسان بایگانی معتقدند که این مخزن چیز مهمی نیست. آنها پیش از این هم این مدارک را که در یک وبسایت گروه مطالعاتی “آرشیو امنیت ملی” جمع آوری شدهاند، دیده اند.
تامس بلنتن، رئیس این گروه، میگوید که این مدارک را به سختی و در نتیجه “هزاران جستجوی اینترنتی” بدست آوردهاند.
با این حال آقای آسانژ با کارزار رسانه ای خود، عده بیشتری از مردم را از وجود این اسناد آگاه کرده است. کار مهم دیگری که محققان ویکی لیکس کردهاند سازماندهی این مدارک (بیش از ۱.۷ میلیون سند دیپلماتیک) در یک پایگاه داده با قابلیت جستجوی آسان است.
آقای بس میگوید: “اگر افراد زیادی به این مدارک نگاه کنند، ممکن است چیزهایی پیدا شود که از دید دانشگاهیان پنهان بوده است. ما جایزالخطا هستیم.”
روزنامهنگاران از این اسناد برای نوشتن گزارش های خبری درباره سیاست هند، رهبران اروپا و موضوعات دیگر، استفاده کردهاند.
به عنوان مثال یک تلگراف در فوریه سال ۱۹۷۵ درباره رهبر جدید حزب محافظه کار بریتانیا، مارگارت تاچر، میگوید که او “هوشی سریع، هرچند نه چندان عمیق، دارد و سخت تلاش میکند تا در سخت ترین کارها خبره شود”.
یک تلگراف دیگر در اکتبر سال ۱۹۷۳ میگوید که خبرنگاران واشنگتن پست در پی ایراد اتهاماتی هستند مبنی بر تلاش هاوارد هانت (از محکومان رسوایی واترگیت) و دیگران برای ترور عمر توریخوس رهبر پاناما.
مقالهای که به آن اشاره شده است، ادامه مقالهای است درباره احتمال یک طرح ترور در نشریه نیوزویک. نویسنده این تلگراف یک سفیر را تشویق میکند تا “شخصاً با توریخوس صحبت کند”، چرا که “در گذشته او تکذیبیه های دولت ایالات متحده را به سختی باور کرده است.”
کیسینجر در طول دهه ۱۹۷۰ درباره فعالیتهایش سکوت در پیش گرفت. با این حال از آن زمان به این سو، او با لذت درباره نقشی که روزگاری در صحنه جهانی بازی میکرد سخنرانی میکند.
در شورای آتلانتیک، او درباره شغلی صحبت میکند که شما را مجبور به “ترکیب کردن دنیای قدرت و دنیای اخلاقیات” میکند. او میگوید که در چنین موقعیتی شما باید بدانید که چگونه “مهم را از فوری تفکیک کنید.”
در فیلمها، مقاماتی که با بحران های امنیت ملی مواجهند همیشه در پای تلفن و درحال زیر و رو کردن کاغذها هستند. به گفته کیسینجر، در زندگی واقعی چنین لحظاتی “شدیداً و عمیقاً ساکت” هستند.
تجربههای دست اول کیسینجر از این لحظات کلیدی در طول جنگ سرد، او را به مایه شگفتی افراد در هر سوی طیف سیاسی تبدیل کرده است.
افراد زیادی به نوشتههای کیسینجر در کتابخانه عمومی دیپلماسی ایالات متحده نگاهی دقیق خواهند داشت و ممکن است که یافته های آنان در نحوه ترسیم چهره او در آینده مؤثر باشد.
جام