روزالیند فرانکلین و محققان زن دیگری که در کشف شکافت هستهای، ساخت بمب اتم و شناسایی کروموزومهای جنسی پیشرو بودهاند، تنها به دلیل زن بودن از دریافت جایزه نوبل و اعتبار علمی آن محروم شدهاند.
زمانی که نشنال جئوگرافیک در فروردینماه امسال نامه فرانسیس کریک (برنده جایزه نوبل سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱) به پسر ۱۲ سالهاش را منتشر کرد که در آن به توصیف DNA پرداخته بود، کامنتهای متعددی دریافت کرد که در مورد تبعیض جنسی و نادیده گرفتهشدن یکی از همکاران او نوشته شده بودند. کریک در سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱ همراه با جیمز واتسون و موریس ویلکینز به دلیل کشف ساختار دی.ان.ای برنده جایزه نوبل شده بود؛ اما کسی از روزالیند فرانکلین، زنی که تحقیقات او باعث کشف ساختار نهایی شده بود، نامی نبرد. در ادامه میبینیم فرانکلین تنها زنی نبود که به دلیل تبعیض جنسی از دریافت جایزه نوبل محروم شد.
تلاشهای روزالیند فرانکلین، زیستفیزیکدان انگلیسی که نقش بسزایی در کشف ساختار دی.ان.ای داشت، به سادگی هنگام اعلام برندگان جایزه نوبل نادیده گرفته شد. روث لوین سیم، استاد بازنشسته شیمی City College ساکرمنتو مینویسد: «فرانکلین تنها زنی نبود که در دنیای مردانه پژوهش نادیده گرفته شد؛ اما بیعدالتی در مورد او سروصدای زیادی به پا کرد».
آن لینکلن، جامعهشناس دانشگاه ساوثمتودیست در تگزاس که دارد در مورد تبعیض جنسی در محیطهای علمی مطالعه میکند، میگوید: «زنها چندین قرن است که به عنوان اعضای افتخاری هیأت علمی کار میکنند و اعتباری که تلاشهای آنها کسب میکند به پای همسران یا همکاران مرد آنها نوشته میشود. از نام این زنان در مقالات علمی و کتابهای مرجع خبری نیست».
لورا هوپز از دانشکده پونوما در کالیفرنیا میگوید: «زنان پژوهشگر امروزه معتقدند که اوضاع بهتر شده و در محیطهای علمی پذیرفتهشدهتر هستند؛ البته تا زمانی که با واقعیت زشت تبعیض برخورد نکرده باشند. حقیقت این است که تبعیض جنسی کمرنگتر شده؛ اما هنوز از بین نرفته است».
در ادامه داستان ۶ محقق دیگر را میبینید که بهرغم اینکه تحقیقات آنها پیشرو و بنیادین بوده، نامی از آنها نشنیدهاید؛ تنها به این دلیل که زن بودهاند. به موارد نادیدهگرفتهشدن زنان و تلاشهای آنها در محیطهای علمی مردسالار اثر ماتیلدا میگویند.
جاسلین بل برنل
بل برنل در سال ۱۹۴۳/۱۳۲۲ در ایرلند شمالی به دنیا آمد و ۲۴ سال بعد زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد ستارهشناسی رادیویی در کمبریج انگلستان بود، پالسارها (تباخترها) را کشف کرد.
تپاخترها بقایای ستارگان عظیمی هستند که به ابرنواختر تبدیل میشوند. آنها طی زمان به ستارگانی بسیارچگال تبدیل خواهند شد. بل برنل موفق شد با بررسی سیگنالهای ارسال شده توسط چرخش این سیارات که در بیش از ۴٫۸ کیلومتر کاغذ به وسیله تلسکوپ رادیویی که خودش نیز در ایجاد آن همکاری کرده بود، ثبت شده بود به وجود تپاخترها پی ببرد.
یافتههای او موضوع جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۷۴/۱۳۵۳ بود که از سوی آکادمی علوم سوئد به آنتونی هویش که سرپرست بل برنل بود و مارتین رایل، یکی دیگر از ستارهشناسان رادیویی دانشگاه کمبریج اهدا شد!
این رفتار ناعادلانه موجی از همدردی را برای بل برنل ایجاد کرد؛ اما خود او در مصاحبه با نشنال جئوگرافیک میگوید: «آن زمان مردم فکر میکردند در محیطهای علمی همیشه یک مرد هست که فکر میکند و گروهی از دستیاران را که تنها وظیفه اجرای دستورات او را به عهده دارند، هدایت خواهد کرد».
بل برنل معتقد است بهرغم همدردی با او و اینکه دیگران میدانستند در کشف تپاخترها پیشرو بوده، هنوز هم دارد طعم تبعیض جنسیتی را میچشد. او میگوید: «به من کمتر مشاغل تحقیقاتی پیشنهاد میشد. بسیاری از موقعیتهایی که به عنوان یک متخصص اخترفیزیک داشتم در حوزه آموزش، کارهای اجرایی و مدیریتی بود. ایجاد تعادل میان کار و خانواده هم بسیارسخت بود و بخشی از آن به این برمیگشت که مرخصی زایمان به مادران داده نمیشد».
او تمام این سالها تلاش کرده برای زنان در محیطهای آکادمیک شرایط بهتری را فراهم کند. بل برنل میگوید دانشگاههایی هستند که شرایط بهتری را برای پژوهشگران زن فراهم میکنند؛ اما تمام سیستم آموزش و پژوهش باید شیوه متعادلتری را در پیش بگیرد.
او اخیرا هدایت گروهی را در انجمن سلطنتی ادینبورگ به عهده گرفته که دارند روی شیوههای افزایش تعداد زنان محقق در شاخههای متعدد فناوری، مهندسی، علوم و ریاضی تلاش میکنند.
استر لدربرگ
استر لدربرگ در سال ۱۹۲۲/۱۳۰۱ به دنیا آمد تا پایهگذار تحقیقات آتی در زمینه وراثت ژنتیکی در باکتریها، ساماندهی بیان ژن و نوترکیبی باشد.
او به عنوان یک میکروبیولوژیست بیشتر برای کشف ویروسی که میتواند باکتریها را آلوده کند و باکتریوفاژ نامیده میشود، شناخته شده است. علاوه بر این خانم لدربرگ زمانی که همراه با همسرش جاشوآ لدربرگ روی باکتریها کار میکرد، موفق شد شیوه سادهای را برای انتقال آنها از یک پتریدیش به دیگری ابداع کند که هنوز مورد استفاده قرار میگیرد.
جاشوآ لدربرگ که در سال ۱۹۵۸/۱۳۳۷ همراه با جورج بیدل و ادوراد تاتوم جایزه نوبل پزشکی را به خود اختصاص داد، بخشی از موفقیت خود را مدیون این تکنیک تازه بود.
استنلی فالکوف، استاد بازنشسته میکروبیولوژی دانشگاه استنفورد مینویسد: «خانم لدربرگ به دلیل کشف باکتریوفاژ لاندا، فاکتور باروری و مخصوصا تکنیکی برای کپی کردن باکتریها در پلیتهای تازه شایسته بردن این جایزه بود»؛ اما میدانیم که آن را دریافت نکرد.
فالکوف که در استنفورد با خانم لدربرگ همکار بوده، در مراسم یادبود او در سال ۲۰۰۶/۱۳۸۵ میگوید: «او با چهرههای دیگر تبعیض نیز مواجه بود. لدربرگ میبایست برای اینکه به عنوان یک دانشیار پژوهشی کار کند، با سیستم مبارزه کند، در حالی که استادتمام بود. آن سالها سالهای سختی برای زنان پژوهشگر بودند».
Chien-Shiung Wu
او که متولد سال ۱۹۱۲/۱۲۹۱ در لیو هو، چین است، نهتنها در پروژه منهتن (که منجر به ساخت بمب اتمی شد) مشارکت داشته؛ بلکه باعث نقض یکی از قوانین پذیرفتهشده فیزیک در سالهای گذشته شده است. وو در دهه ۱۹۴۰/۱۳۲۰ برای همکاری با پروژه منهتن و هدایت تحقیقات در زمینه غنیسازی اورانیوم به استخدام دانشگاه کلمبیا درآمد. او پس از جنگ جهانی نیز در ایالات متحده ماند و به یکی از شناختهشدهترین فیزیکدانان تجربی زمان خود تبدیل شد.
در اواسط دهه ۱۹۵۰/۱۳۳۰، دو فیزیکدان نظری به نامهای تسونگ دائو لی و چن نینگ یانگ به سراغ وو رفتند تا از او برای نقض تقارن پاریته کمک بگیرند. آنها میخواستند تئوریای که حرکت آینهای ذرات را مطرح میکرد، رد کنند. وو با آزمایش واپاشی ذرات کبالت ۶۰ نشان داد که حرکت آینهای ذراتی که به سمت راست و چپ حرکت میکنند، صحت ندارد. او با این کار تئوریای را نقض کرد که برای ۳۰ سال پذیرفته شده بود.
این کشف انقلابی ارزش دریافت جایزه نوبل را داشت؛ البته برای لی و یانگ و باز هم تلاشهای یک محقق زن دیگر نادیده گرفته شد. نینا آبیرام که تاریخدان علم است، میگوید: «مردم دیدند که اهدای جوایز نوبل عادلانه نیست و البته گاهی هم میتواند نژادپرستی چاشنی آن شود».
وو در سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ بر اثر سکته قلبی در نیویورک درگذشت.
لیز میتنر
میتنر که متولد ۱۸۷۸/۱۲۵۷ در وین، اتریش بود، به عنوان یک فیزیکدان هستهای موفق شد شکافت هستهای را کشف و تشریح کند. نتیجه تلاش او مقدمه تولید بمب اتم را فراهم کرد؛ اما داستان زندگی او کلاف درهمپیچیدهای از تبعیض جنسیتی، سیاست و نژادپرستی بود.
میتنر پس از دریافت مدرک دکترای خود از دانشگاه وین به برلین آمد و همکاری با اوتو هان را شروع کرد. این دو رابطه کاری خود را برای بیش از ۳۰ سال حفظ کردند. پس از آنکه آلمان نازی در سال ۱۹۳۸/۱۳۱۷ اتریش را به خود الحاق کرد، میتنر که یهودی بود به استکهلم در سوئد رفت و طی مکاتبات و جلسات مخفیانه با هان کار روی فرضیه شکافت هستهای را ادامه داد.
آزمایشهای هان نشان میدادند باید شکافت هستهای حقیقت داشته باشد؛ اما او از تشریح آن عاجز بود. در نهایت این میتنر و خواهرزادهاش بودند که توانستند فرضیه را آماده کنند.
هان نتایج پژوهش خود را بدون اینکه نامی از میتنر ببرد، منتشر کرد؛ البته عدهای معتقدند که میتنر میدانست و درک میکرد که این پنهانکاری علمی به دلیل وجود نازیها در آلمان بوده است.
لوین سایم که زندگینامه میتنر را نوشته، میگوید: «نبودن نام او در این مقالات باعث شد سهمی در تئوری شکافت هستهای نداشته باشد».
نکته دیگر جنسیت میتنر بود. او همان سالها در نامه به دوستی نوشت: «زن بودن در سوئد، گناه بزرگی است». یکی از اعضای کمیته نوبل کاملا عامدانه تلاش کرد او را کنار بگذارد و در نهایت جایزه نوبل شیمی سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳ برای شکافت هستهای بهتنهایی به هان رسید.
سایم میگوید: «همکاران میتنر مانند نیلز بوهلر به خوبی میدانستند که او نقش مؤثری در کشف شکاف هستهای داشته؛ اما نبودن نام او در مقاله اولیه و عدم دریافت جایزه نوبل، باعث شد او کاملا نادیده گرفته شود».
میتنر در سال ۱۹۶۸/۱۳۴۹ در کمبریج، انگلستان درگذشت.
روزالیند فرانکلین
او که متولد سال ۱۹۲۰/ ۱۲۹۹در لندن بود با به کارگیری پرتو ایکس برای تصویربرداری از دی.ان.ای توانست زیستشناسی را متحول کند. سایم میگوید: «داستان فرانکلین یکی از شناختهشدهترین و شرمبارترین نمونههای نادیدهگرفتن یک پژوهشگر پیشرو به دلیل زن بودن است».
فرانکلین دکترای خود را از دانشگاه کمبریج دریافت کرد و پس از آن سه سال را در مؤسسهای در پاریس به یادگیری تکنیکهای شکست پرتو ایکس پرداخت که به او اجازه میداد ساختار بلورها را به کمک این پرتو بررسی کند.
او در سال ۱۹۵۱/۱۳۳۰ به انگلستان برگشت و در آزمایشگاه جان راندال وابسته به کالج کینگ در لندن به عنوان دستیار تحقیقاتی مشغول به کار شد. او به زودی با موریس ویلکینز برخورد کرد که داشت گروه خودش را برای کشف ساختار دی.ان.ای رهبری میکرد.
فرانکلین و ویلکینز در دو پروژه جداگانه روی دی.ان.ای کار میکردند. همزمان با آنها جیمز واتسون و فرانسیس کریک نیز در تلاش بودند ساختار این ماده ژنتیکی را شناسایی کنند. آنها با ویلکینز تماس گرفتند و او تصویری را که فرانکلین از دی.ان.ای تهیه کرده بود، بدون اینکه به او اطلاع بدهد به واتسون و کریک نشان داد.
این عکس که به عکس ۵۱ معروف است به واتسون، کریک و ویلکینز کمک کرد ساختار دی.ان.ای را شناسایی کرده و نتیجه را در مجموعه مقالاتی در نشریه نیچر منتشر کنند. فرانکلین هم با انتشار مقالهای مشابه به تشریح جزئیات بیشتری در مورد دی.ان.ای پرداخت.
تصویری که فرانکلین تهیه کرده بود، کلید اصلی حل معما بود؛ اما جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱ را برای ویلکینز، واتسون و کریک به ارمغان آورد. فرانکلین چهار سال پیش از دریافت این جایزه توسط این گروه در اثر ابتلا به سرطان تخمدان درگذشته بود.
نتی استیونس
استیونس که در سال ۱۸۶۱/۱۲۴۰ در ورمونت به دنیا آمد، اولین محققی بود که نشان داد جنسیت بیشتر از اینکه تابع شرایط محیطی یا عوامل دیگر باشد، تابع کروموزمها است. او پس از دریافت دکترای خود به تحقیق در مورد شیوههای تعیین جنسیت پرداخت.
او با تحقیق روی لارو میلورم نشان داد در جنس نر هر دو کروموزوم X و Y وجود دارند؛ اما در جنس ماده فقط میشود کروموزومهای جنسی X را مشاهده کرد.
ادموند ویلسون کمی دیرتر از استیونس این تحقیقات را شروع کرد؛ اما چون استیونس مانند بسیاری از محققان زن دیگر قربانی اثر ماتیلدا شد، در نهایت همه اعتبار این موفقیت به ویلسون و توماس هانت مورگن، متخصص ژنتیک برجسته آن زمان رسید.
مورگن اغلب به عنوان پژوهشگری شناخته میشود که شیوه تعیین جنسیت را کشف کرد؛ اما حقیقت این است که او از نتایج کار استیونس که طی مکاتبات خود با او به دست میآورد، برای نوشتن کتابش استفاده کرد، بیآنکه نامی از استیونس ببرد.
هوپر میگوید: «مورگن نهتنها دین خود به تلاشهای استیونس و دانش او را ادا نکرد؛ بلکه پس از مرگ استیونس در اثر ابتلا به سرطان سینه در سال ۱۹۱۲/۱۲۹۱ در مقالهای که در نشریه ساینس نوشت او را فاقد نگاه علمی گسترده به علوم دانست».