وحید جهان آرا در وبلاگ «عدل قیم» نوشت: صبح روز ۱۱ /۵/ ۱۳۹۰ برای کاری رفته بودم به مصلی امام خمینی(ره) داخل مصلی وقتی به جلوی درب شماره ۱۳ رسیدم به طور اتفاقی چشمم به حجم انبوهی از زباله خورد با خودم گفتم حالا که نمایشگاه قرآن شروع میشه این وضعیت برای بازدید کننده ها […]
وحید جهان آرا در وبلاگ «عدل قیم» نوشت:
صبح روز ۱۱ /۵/ ۱۳۹۰ برای کاری رفته بودم به مصلی امام خمینی(ره) داخل مصلی وقتی به جلوی درب شماره ۱۳ رسیدم به طور اتفاقی چشمم به حجم انبوهی از زباله خورد با خودم گفتم حالا که نمایشگاه قرآن شروع میشه این وضعیت برای بازدید کننده ها حتما خیلی زننده است همین جوری که تو فکر بودم داشتم به زباله ها نگاه می کردم، چشمم افتاد به چوب هایی که روشون یه چیزهایی به عربی نوشته بودند با خودم گفتم که احتمالا جمله هایی درباره استقبال و افتتاحیه و از این صحبت هاست باز دقیقتر شدم و رفتم جلوتر، آقا اونجا نبودید و ببینید دیدم تعدادی از آیه های قرآنی که اتفاقا درباره خود قرآن و نزول قرآن بود میون اون همه آشغال و زباله و کثافت که بوی تعفن هم اونجا رو گرفته بود، افتاده بود برای یک لحظه خشکم زد گفتم اینجا که کلیسای کوچولوی تری جونز (شیطان صفت) نیست که همچین کاری رو با آیه های قرآن کردند.
سریع چوب ها رو از زیر آشغال در آوردم گذاشتم یک طرف از نظافتچی هایی که اونجا بودن خواهش کردم یه کمکی بدن اونا رو مرتب کنیم که همون موقع مسئولشون اومد گفت این کار ما نیست ما خودمون کار داریم!!! افتادم دنبال یک مسئول تو مصلی هر چقدر از این یکی و اون یکی پرسیدم هیچکدوم نمیدونستند مسئول مصلی کیه تا اخر رفتم سراغ حراستی ها که آقا اینجا کجا میشه مسئول روابط عمومی رو دید که اون بنده خدا ها هم خودشون هم خبر نداشتند باز ازشون پرسیدم اگر حالا خدای ناکرده یک اتفاق ناجوری تو مصلی بیفته باید چیکار کرد، که طرف با یک لحن …گفت زنگ بزن به ۱۱۰؛ دیدم این جوری فایده نداره هر جوری که شد رفتم به هزار دردسر رییس حراستشونو که نمیخوام بگم تو چه وضعیتی و کجا دیدمش پیداش کردم به این بنده خدا شرح موضوع رو گفتم همونجا یارو خشکش زد گفتش کجا، ِکی چرا چه کسی گفتم اینا رو فراموش کن یک فکری برای حل این مشکل کنید. بنده خدا گفت گزارش موضوع رو تو کاغذ بنویس بده به ما، بعدشم گفتش شما ناراحت نشو من سریع این موضوع رو حلش میکنم این حل شدن موضوع آقا تا غروب آفتاب که میخواستم برگردم خونه دیدیم حل نشده باز رفتیم سراغ حراستی ها گفتیم آقا این موضوع چی شد گفتند ما تو پستیم و هیچ کاری نمیتونیم بکنیم و گزارش شو رد کردیم آقا اون روز گذشتشو ما فردا دوباره برگشتیم دیدیم وضعیت نه تنها بهتر نشده بلکه انباشت زباله و آیه های قرآنی هم بیشتر شده باز رفتیم پیش حراست گفتش کار فلان بخش گزارششو دادیم منم که عصبانی شده بودم گفتم آقا جمع آوری چی شد؛ گفتش کار ما نیست منم تا…