4

با همان گیوه ای که رأی آوردم به مجلس می روم!

  • کد خبر : 91090
  • ۰۷ تیر ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۶

چنان جاذبه و اخلاق شهید رویش اثر گذاشته بود که نتوانست تحمل کند؛ در لحظه ای سرنوشت ساز به فرزند استاد زنگ زد، گفت تا دقایقی دیگر ساواک برای دستگیری او به محل سکونتش می ریزد، فرار کنید…

شبکه ایران / شهید عباسعلی ناطق نوری، نماینده مردم نور و محمودآباد در دوره اول مجلس شورای اسلامی، از مبارزین برجسته انقلاب اسلامی و استاد قرآن و معارف اسلامی بود که شاگردان بسیاری را برای انقلاب اسلامی تربیت نمود.
به مناسبت هفتم تیر، سالروز شهادت این یار وفادار امام راحل و شهید بهشتی در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۶۰، چند خاطره جالب اما کوتاه از رفتار اسلامی عبرت آموز این شهید بزرگوار را تقدیم خوانندگان محترم می نماییم.
روزهای سخت!
بارها جوراب های بلند پشمی را تا بالای پای خود محکم می بست و می رفت، گویی راه دور و درازی در پیش است. به کسی نمی گفت کجا می رود، چکمه را می پوشید و به امید خدا …
خانواده نمی دانستند کجا می رود اما این روزهای سخت زمستانی، مسئولیت سختی بر دوش دارد…
بعدها خبر آمد نماینده متعهد و دلسوز نور و محمودآباد که شاید این روزها سیره او و یاران سفر کرده اش دیگر فقط خاطره ای شیرین باشند؛ در روزهای سخت زمستانی کوه های البرز، برای سرکشی به روستاهای محروم توابع شهرستان نور که برف سنگین راه آنها را مسدود کرده، پای پیاده، ماشین را در ارتفاعات رها کرده، دل به برف می زند…
حال بگذریم از برخی مسئولان که با ماشین های آخرین مدل حاضر نیستند سالی یک بار به روستایی سر بزنند!
شما به وظیفه خود عمل کردید!
روزهای درگیری نیروهای انقلابی با چریک های مسلح تجزیه طلب در جنگل های آمل بود.
با یکی از همراهان از راه هراز برای پیگیری امور مردم به نور می رفت…
نزدیکی های آمل نیروهای انقلابی در ایست و بازرسی ماشینش را متوقف کردند، سلاح کمری اش را که دیدند…
رفتار تندی با او و همراهش کرده بودند، سؤال و جواب، تفتیش خودرو و …
آرام و خونسرد هرچه می گفتند گوش می کرد، بی آنکه لب به اعتراض بگشاید؛ بالأخره روزهای حساسی بود و خطرات امنیتی بسیار…
جیبش را که گشتند، کارت شناسایی نماینده نور و محمودآباد در مجلس را یافتند، شرمنده شده بودند، عذرخواهی می کردند؛ با آرامش و بزرگواری از آنها تشکر کرد و بدون آنکه لب به گلایه بگشاید گفت شما به وظیفه خود عمل کردید…
جاذبه ای سرنوشت ساز…
فرهاد تازه به حلقه شاگردانش وارد شده بود. اغلب با او می رفت و می آمد. حتی شب ها به منزل استاد می رفت و می ماند و خود را از مبارزین جدی و شاگردان پای کار وانمود می کرد.
اما…
مشخص شد که از ابتدا مأمور ساواک برای شناسایی و گزارش دهی علیه او بوده که به حلقه یارانش نفوذ کرده و از بسیاری اطلاعات مبارزه خبردار شده است…
فرهاد خیانت کرده بود اما نمک گیر نیز شده بود.
چنان جاذبه و اخلاق شهید رویش اثر گذاشته بود که نتوانست تحمل کند؛ در لحظه ای سرنوشت ساز به فرزند استاد زنگ زد، گفت تا دقایقی دیگر ساواک برای دستگیری او به محل سکونتش می ریزد، فرار کنید…
با خبررسانی به موقع مأمور شاگردنما اما پشیمان، درست دقایقی قبل از ورود نیروهای ساواک، موفق به فرار شد و از حکم اعدام از پیش صادر شده رهایی یافت…
جعبه پرتقال را ببرید!
دیروقت بود، زنگ خانه به صدا درآمد.
چند نفری از نور آمده بودند با یک جعبه پرتقال!
پرسید کارتان چیست؟
گفتند این جعبه پرتقال را هدیه آورده ایم، البته فرزندمان هم در زندان است، می خواستیم لطف کنید بگویید آزادش کنند…
اخم هایش در هم رفت، گفت باشد پیگیری می کنم اگر بی گناه بود آزادش کنند وگرنه که هیچ، جعبه پرتقال را هم با خود برگردانید…
 با همان گیوه ای که رأی آوردم به مجلس می روم!
گیوه اش کهنه و از قیافه افتاده بود. پسرش صبح ها او را تا مجلس می رساند. هرچه اصرار می کرد که پدر جان شما نماینده شده ای زشت است با این گیوه های کهنه به صحن علنی بروی…
هرچه اصرار می کرد فایده نداشت، گوشش از این حرف ها پر بود؛ با قاطعیت همیشگی می گفت با همان گیوه ای که رأی آوردم به مجلس می روم!
یخچال عمومی!
خداوند به تازگی کودکی به او هدیه کرده بود، به مبارکی قدم نو رسیده و به اصرار خانواده، یک یخچال، چشم روشنی خریده بود.
خیلی از همسایه ها هنوز امکان خرید یک یخچال را هم آن روزها نداشتند.
از همسر صبورش تعهد گرفت در آن روزهای گرم تابستان هر روز به همه همسایه ها آب خنک و یخ برساند!
جالب اینجاست که پس از سی سال از شهادتش هنوز خانم خانه که بعد از آن، چندین بار در طول این سال ها یخچال خانه را عوض کرده، به عهد آن دوره خود با همسر شهیدش وفادار است و در روزهای گرم تابستان قالب های یخ را به مغازه داران محله که احیانا یخچال ندارند می رساند…
راستی این روزها و در سالروز شهادت آن شهید بزرگوار، همسر صبور و وفادارش که مادر شهید نیز می باشد، سخت بیمار است، دعایش کنید…
نگاهی به زندگینامه شهید ناطق نوری
شهید عباسعلی ناطق نوری در پنجم مرداد ماه ۱۳۴۱ در یکی از روستاهای توابع نور پا به عرصه گیتی گذاشت و در سال ۱۳۲۰ یعنــی سا لی که ایران دستخوش تجاوزات ابرقدرتهای شرق و غرب بود، وارد دبستان شد. تحصیلات ابتدائی را بسرعت گذراند ولی بعللی مجبور به ترک تحصیل گردید و به همین جهت به مکانیکی روی آورد و مدت مدیدی از عمــــــــر پرثمرش را در این کار گذراند . با وجود کار زیـاد و پر زحمت به فراگیری علم، ‌مخصوصا دروس مذهبی و تحقیق در معارف اسلامی پرداخت . با کوشش پی گیر و مـداوم بزودی توانست سخنران سرشناس و مدرس قرآن بشود . او آنچه را که از مطالعه و درس آموخته بود، با روشهای ســــــاده و عامیانه برای مردم و مخصوصا جوانان تشریح نموده و آنان را به مذهب و دروس اسلامی علاقه مند می نمود.
گرچه در اثر کار زیاد خسته می شد ولی برای جلب رضای پروردگار گاه در محله ای دور افتاده جلساتی تشکیل مـــی داد، تدریس می کرد و یا سخنرانی می نمود .
گاه در شبانه روز فقط ۳ ساعت استراحت می نمود و بقیـه را روز و شب به مطالعه و تدریس می گذراند و حتی با گروههای غیر اسلامی نیز بحث می کرد .
شهید ناطق نوری در گروههای اسلامی نظیر هیئت مؤتلفه اسلامی که زیر نظر استاد شهیـــــد مطهری، آیت الله خامنه ای و شهید مظلوم بهشتی اداره می شد، فعالیت می نمود . این شهید و برادرش در شبکه های ده نفری مبارزاتی مؤتلفه نقش مهمی داشت . بعد از قتل حسنعلی منصور که گروهی از هیئت مؤتلفه دستگیر شدنــــد، شهید عباسعلی ناطق با تشکیل جلسات به روشنگری پرداخت و با این وسیله پرده از روی جنایات پهلوی برداشـــــت و به همین سبب از همان سالها تحت تعقیب ساواک بود که از سخنرانی و جلساتش جلو گیری می نمودند و او مجبــور می شد ‌که با نام مستعار سخنرانی کند . عاقبت ساواک دستور دستگیری او را صادر کرد و تعقیب و گریز چندین ساله ادامه یافت. جوانانی را که تربیت کرده بود، هسته های گروهی بنام فدایی اسلام را تشکیل دادند که در ارتباط با روحانیت و بـــا همکاری گروه فجر اسلام به انتشار اعلامیه و فعالیتهای دیگر ضد رژیم شاهنشاهی می پرداختند.
در سال ۵۷ ، گروه از سوی ساواک شناسایی و به یکی از مخفیگاه ها و منزل شهید حمله شد و در این حمله عـده ای از این گروه همراه با فرزند شهید ناطق نوری دستگیر شدند که تا زمان بختیار در زندان رژیم بسر می بردنـد.
رژیم که از دستگیری او ناامید شده بود، دستور ترور او را داد، به این معنی که مأموران هر جا او را یافتند حـــــــق داشتند او را به قتل برسانند اما رژیم پهلوی تا روز پیروزی انقلاب موفق به دستگیری وی نشد.
روز ورود امام خمینی به میهن اسلامی در ۱۲ بهمن ۵۷، عضو کمیته استقبال از امام بود.
در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از شهرستان نور، کاندیدای نمایندگی مجلس شد و با ۶۷% آراء‌ مردم نور و محمودآباد بـه نمایندگی انتخاب و راهی مجلس شد .
سرانجام در این سنگر مبارزه، همراه دوستان و همفکران خود در هفتم تیر ماه بـــــا جمعی از بهترین یاران امت و امام به فیض شهادت نائل آمد و به لقاء‌ا لله شتافت.
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=91090

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]