قرارمان را در یک بعدازظهر گرم تابستان تنظیمکردیم. محبوبه تقویت اهل هنر است و در فیلمهای «ستارهای در دوردست»،«هیس دخترها فریاد نمیزنند»، «ملاقات» «مردههای بیکفن و دفن»بازی کرده است. گفتوگوی جام جم را با محبوبه تقویت و دخترش ملیکا شعبان، مادر و فرزند هنرمند بخوانید.
خانم تقویت! شما سالهاست بازی میکنید، اما به عنوان یک مادر چطور متوجه شدید دخترتان هم میتواند وارد این حرفه شود؟
ملیکا از کودکی قدرت خلاقیت و بداههگویی بالایی داشت. وقتی فیلم تماشا میکرد روی دیالوگهای بازیگران حساس بود و ایرادهای بازی آنها را از دیدگاه خودش بیان میکرد بعد هم خواست کلاس بازیگری برود. با پایان دورهاش از همان آموزشگاه او را برای فیلمی دعوت کردند و او نیز توانست خودش را خوب نشان بدهد.
همسرتان با کار شما و دخترتان مشکلی ندارد؟
به هیچ وجه. تازه میتوانم بگویم اگر تشویقها و حمایتهای ایشان نبود، موفق نمیشدیم.
او چقدر در پیشرفت حرفهای شما نقش داشته است؟
خیلی زیاد. همسرم و خانوادهاش اهل شعر و موسیقی هستند و با هنر آشنایند، البته همسرم به خاطر شغلی که دارد زیاد به سفر میرود ما بیشتر مواقع با هم در مورد کار من و نقشهای پیشنهادی صحبت میکنیم. جالب است بگویم ایشان معتقد است که نقشهای منفی بهتر دیده میشود و به اصطلاح جای کار بیشتری دارد.
با توجه به مشغله زیادتان چطور به کارهای خانه هم میرسید؟
به برنامهریزی بسیار اهمیت میدهم و سعی میکنم زمانهایی که خانه هستم تا جایی که امکان دارد انواع غذاها را درست کرده و در فریزر بگذارم (با خنده). روی نظافت خانه هم خیلی حساسم بویژه گرد و غبار، اما راستش از اتوکردن لباس بدم میآید. به هرحال میکوشم کار و حرفهام خللی در امور منزل به وجود نیاورد.
گفتید زیاد غذا درست میکنید، پس آشپزیتان خوب است؟
اگر تعریف از خود نباشد، عالی است. من اهل شیرازم و کلمپلوهای خوشمزهای درست میکنم. انواع خورشتها بویژه فسنجان و قورمهسبزی را نیز عالی میپزم.
یک خانواده خوشبخت از نظر شما چه ویژگیهایی دارد؟
در مرحله اول تفاهم و درک متقابل اعضای خانواده، بعد از آن آیندهنگری و برنامهریزی هدفمند و دیگر این که محبت و احترام نباید هرگز فراموش شود و هرکس بداند در خانه جایگاهش کجاست و چه باید بکند.
زیباترین هدیهای که از همسرتان گرفتهاید؟
یک گردنبند طلا بود که همسرم خودش آن را ساخته بود. حروف اول اسم من و خودش را هم درست کرده بود.
چه تفریحاتی دارید؟
کارم بهترین تفریح من است. مواقعی که سرکار نیستم احساس افسردگی میکنم. البته سفر کردن را نیز خیلی دوست دارم.
چه تعریفی از زندگی دارید؟
زندگی با همه سختیهایی که دارد میتواند زیبا باشد اگر خودمان بخواهیم و شکیبایی داشته باشیم.
بزرگترین دغدغه زندگی شما چیست؟
آینده دخترم. من تمام زندگیام را وقف او کردهام چون همه چیز من است. به همین دلیل است که پا به پای او میروم و پشت صحنه در کنارش هستم. با خودم عهد کردهام تا زمانی که ازدواج نکرده، لحظهای تنهایش نگذارم.
تاثیرپذیری دخترتان از شما بیشتر بوده یا پدرش؟
از هر دومان، اما چون بیشتر با من است، نقش تربیتی سنگینتری به عهده دارم و مسلما از من بیشتر اثر گرفته است. من نیز مانند همه مادرها نگرانیهایی برای فرزندم دارم، اما سعی میکنم با برنامهریزی و فکر در حد امکان آنها را برطرف کنم.
هر سال حجم درسهای ملیکا بیشتر میشود و باید با او بیشتر کار کنم البته برایش معلم خصوصی گرفتهایم و خودش نیز خیلی باهوش است و تلاش زیادی هم میکند. دیگر این که ملیکا در خانوادهای اخلاقمدار و مذهبی بزرگ شده و ذهنیت روشنی دارد اگر بچهای زودرنج و حساس باشد و آموزشهای لازم را از پدر و مادر نگرفته باشد آسیب میبیند و دچار مشکل میشود.
چه آرزویی برای دخترتان دارید؟
اول از همه سلامتی و خوشبختی او را از خداوند میخواهم و دوست دارم در آینده کارگردان بزرگی شود.
ملیکا شعبان دختر محبوبه تقویت
عاشق آبگوشتم با پیاز و نان سنگک
ملیکا شعبان ده ساله و امسال کلاس پنجم است. تاکنون در ۴۲ فیلم سینمایی و تلویزیونی بازی کرده و در مجموعههایی چون تاوان، تلنگر، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد و دختر من نیز حضور داشته است.
با اشتیاق میگویدکه یک فیلم کوتاه هم ساخته: «فیلم من درباره اسراف نکردن است، چون وقتی میبینم مردم تکههای نان و برنج را کنار سطلهای زباله میریزند خیلی ناراحت میشوم.» این حرفهای ملیکای ده ساله است. ضمنا برخلاف بیشتر بچههای هم سن و سالش، آبگوشت و پیاز غذای مورد علاقه اوست و اشکنه را هم خوب درست میکند. گفتوگوی ما با او را بخوانید.
ملیکا این روزها چه میکند؟
در فیلم «چند شاخه گل سرخ» و «رسوایی» بازی کردهام و در مجموعه «دختر من» نیز نقش اول را دارم که جمعهها ساعت چهار عصر از شبکه کودک پخش میشود که خیلی قشنگ و آموزنده است.
تو که بیشتر اوقات سر کار هستی بازیهای کودکانه هم میکنی؟
بله. با دوستانم، دخترخاله و پسرخالهام بازی میکنم؛ عروسکبازی و شطرنج بازی میکنم.
برخورد بچهها در مدرسه با تو چگونه است؟
مرا میشناسند. زنگ تفریح دورم جمع میشوند و میگویند ما را هم ببر بازیگر شویم، اما من میگویم بازیگری که الکی نیست، کار سختی است. نه این که فقط گریه و خنده کنیم باید با نقش ارتباط بگیریم و تمرین و مطالعه داشته باشیم. دوربین را بشناسیم، میزانسن و میمیک را بدانیم چیست و… بچهها دفترهایشان را به من میدهند تا از بازیگرها برایشان امضا بگیرم.
از رایانه چقدر استفاده میکنی؟ سایت و وبلاگ داری؟
از رایانه برای تحقیقات درسیام استفاده میکنم. گاهی هم بازی میکنم. وبلاگ و این چیزها هم ندارم.
بزرگترین آرزوی تو چیست؟
اول این که کارگردان شوم و یک ماشین بیام و ۶۴۰ هم بخرم.
از نقشهای سختی که بازی کردی بگو.
در فیلم «حس تماس» نقش یک دختر سرطانی را داشتم وقتی توی حس میرفتم بدنم درد میگرفت. برای این فیلم با بچههای مبتلا به این بیماری صحبت کردم تا به نقش نزدیک شوم. وقتی گریم میشدم و خودم را میدیدم وحشت میکردم. در سریال «تاوان» هم نقش دختری نابینا به نام گلی را داشتم که سخت بود، اما بخوبی از عهدهاش برآمدم.
چه جور نقشهایی را دوست داری؟
دلم میخواهد در فیلمهای طنز و وحشتناک بازی کنم.
چه کار میکنی تا به نقشات نزدیک شوی؟
اول متنها را میخوانم و حفظ میکنم و بعد تمرین میکنم. از میمیک صورت استفاده میکنم و با حس بازی میکنم. البته معتقدم بازی با بدن حساستر از گفتن دیالوگهاست. من تمام تلاشم را میکنم تا خوب بازی کنم.
چقدر با پدر و مادرت مشورت میکنی؟
برای قبول نقشها با مادرم مشورت میکنم. در همه کارهای دیگر مثل خرید کفش و لباس هم با آنها مشورت میکنم.
در اوقات فراغت چه میکنی؟
استخر میروم؛ چون شنا را خیلی دوست دارم و انگلیسی میخوانم.
تلویزیون هم تماشا میکنی؟
بله. برنامه کودک میبینم. باب اسفنجی و تام و جری را خیلی دوست دارم. فیلم سینمایی هم میبینم و سعی میکنم از بازیگران بزرگ کار یاد بگیرم.
در کارهای خانه هم به مادرت کمک میکنی؟
خیلی زیاد. اتاقم را مرتب میکنم و تغییر دکور میدهم. گردگیری میکنم و ظرف هم میشویم. تازه آشپزی هم بلدم.
چه غذاهایی بلدی درست کنی؟
غذای سنتی مثل اشکنه و غذای جدید مثل ماکارونی.
غذای مورد علاقهات چیست؟
آبگوشت با پیاز و نان سنگک.
روز مادر چه هدیهای برای مامانت خریدی؟
پارسال پیراهن و امسال یک گوشواره طلا خریدم.
یکی از خاطرات قشنگ زندگیات را بگو.
امسال عید رفتیم جزیره قشم. توی قایق در کنار دلفینها برایم جشن تولد گرفتند و کیک خوردیم چون تولد من اول فروردین است. خیلی خوش گذشت.
با یک جمله گفتوگویمان را تمام کن.
من همه مردم را دوست دارم.
yjc.ir