ضعفها و کارهای بیاصولی که فوتسال ایران را ۱۲ سال عقب برد مقام ایرانی: شهید نصرالله، حزبالله را در ساختار لبنان نهادینه کرد واردات خودرو ۱۲ برابر شد ورزشگاه یادگار امام تبریز آماده میزبانی از مسابقات فوتبال آسیایی نامگذاری معبری به نام "شهید سید حسن نصرالله" در پایتخت خون سید حسن نصرالله تضمینکننده پیروزی محور مقاومت است مدافعان؛ ستارگان تیم منتخب هفته «یک – صفر» های لیگ برتر ترور شهید نصرالله با حمایت دولتهای غربی انجام شد
مقر اصلی تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) که به موقعیت الوارثین شهرت داشت در سر راه پیشروی دشمن قرار داشت. بچههای تخریب با فرماندهی شهید اربابیان آماده میشدند تا با مین گذاری مقابل دشمن جلوی آنها را سد کنند.
یکی از رزمندگان بومی دهلران میگوید: در فاجعه تلخ ۲۱ تیر ۱۳۶۷، رزمندگان و مردم مرزنشین که زنان و مردان و کودکان بودند، باید برای خروج از محاصره دشمن ارتفاعات صعبالعبوری را که تنها راه نجات بود، طی میکردند.
صبحها بعد از نماز مینشست و دعا میکرد؛ معنویتش خیلی بالا بود. یک روز بعثیها ریختند داخل و همه را زدند؛ به پیرمرد گفتند: «تو اینجا چه میخوانی؟» او گفت: «به کوری چشم دشمنان برای امام خمینی رهبر عزیزم دعا میکنم».
روز گذشته جشن تولد ۴۸ سالگی شهید مسلم فراهانی در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران برگزار شد.
عکس زیر، سردار شهید “حاج احمد متوسلیان” را در بهشت زهرای تهران نشان می دهد. تاریخ عکسبرداری، احتمالا پس از عملیات”الی بیت المقدس” و چند روزی پیش از حرکت به سوی لبنان است
پیش از عملیات کربلای ۴ تقویم کوچکی از جیب درآوردم و به عباس آقا دادم تا به یادگاری برایم جملهای بنویسد. وقتی تقویم را به من برگرداند و آن را باز کردم، دیدم نوشته است: عزیزم، در راه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قدم بردار که راه آنها راه نور است و هرکس در راه آنها گام بردارد، در نور حرکت میکند.
۱۸ گلوله خورده بود و ترکشهایی نیز بر بدنش نشست و احساس کرد روح از جسم سنگینش جدا شده و در حال پرواز کردن است که ندایی به او گفت برگرد تو نمیتوانی بیایی.
همسر مرحوم «حاجعلیاصغر رستگار» میگوید: حاج آقا در دوران جنگ که به جبهه میرفت، کاظم را نمیدید؛ اگر هم میدید خودش را کنار میکشید تا پسرم با دیدن او ناراحت نشود.
در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها بود.علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که اگر دستمان به تو بیفتد، پوستت را از کاه پر می کنیم. شهید صدیقه رودباری در هجدهم اسفند سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی […]
مرا به سرد خانه شهر گیلانغرب انتقال دادند. آنجا چون حجم شهدا زیاد بود در همان اتاق مجاور سردخانه قرار دادند. یک لحظه احساس سرما کردم و چشمانم را بازکردم و دستم را تکان دادم که پرستاری میبیند و میگوید او زنده است.