وزیر کشور: ایران کنار مردم لبنان و جریان مقاومت خواهد ماند تامین امنیت ورزشگاه شهدای قدس در بازی پرسپولیس و پاختاکور/ ورود بدون بلیت ممنوع ساخت اندامهای مصنوعی کوچک برای تست دارو از زهر عنکبوت لیست اقلام زیستی و غذایی مورد نیاز مردم غزه اعلام شد پرونده جعل پرسپولیس در کمیته انضباطی/ رد MRI ازسوی نظام پزشکی اعلام همبستگی مجلس با مردم لبنان و فلسطین قیمت طلا امروز یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ قرعهکشی لیگ برتر فوتبال زنان برگزار شد
یک عکاس پس از ۳۱ سال دومین چهره ثبتشده در عکسهای جنگیاش را با کمک کاربران خبرآنلاین شناسایی کرد.
مدرسه ای در آبادان، توسط آتشبار متجاوزان بعثی هدف قرار گرفته و دانش آموزی شربت شهادت نوشیده است. پدر دانش آموز، پیکر پسرش را بر دست گرفته و مادر در پس او ضجه می زند.
یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین. گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت.
آنچه پیش روی شماست نمونه ای از اسناد بازجویی منافقین کور دلی است که با شکنجه بی رحمانه سه پاسدار و یک شهروند که به شغل کفاشی مشغول بود، یکی از بارزترین اسناد جنایت آنان را برای تاریخ مشخص خواهد کرد.
شهید عادل عظیمخانی در وصیتنامهاش نوشته بود: روی قبرم مثل برادر فتحعلیزاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمیتوانند پیدا کنند و در زیر سقفهای گِلی زندگی میکنند.
وی افزود:« من برگشتم و نه تنها این فرد را آزاد کردم بلکه به او اجازه دادم به کار قبلی خود یعنی همام خلبانی مشغول شود. شاید جالب باشد بدانید که این فرد در جنگ شرکت کرد و به مقام شهادت نائل شد و امروز یکی از شهدای خوشنام نیروهوایی ارتش جمهوری اسلامی است.»
رزم آوران سال های دفاع مقدس نیز، همه گی مدالِ نشستن بر پای سفره های روزی حلال را بر سینه داشتند و بسیاری را باور بر این بوده و هست که حضور در میادین جهاد اصغر و سینه سپر کردن در برابر آهنِ گداخته کافران و مشرکان، خود پاداشی ارزشمند برای ارتزاق از لقمه حلال است.
غروب روز ۱۳ اردیبهشت بود که به منطقه عملیاتی فکه رسیدند. عملیات در شب آغاز شد و به خاطر اینکه در اواخر ماه شعبان بود رمز عملیات یا سیدالشهداء(ع) شد و همان شب خیلی از رزمندگان از دنیا مرخص شدند و بر بال ملائک به دیدن معشوق رفتند.
پدر و مادر شهید بر سر مزار فرزندشان آرام و غریبانه نشسته بودند و لحظاتی بعد مردم هم به آنها پیوستند؛ ضیافتی به پا شد، مادر شهید میگفت: «توی این ۳۰ سال که پسرم شهید شده تا حالا اینطوری برایش مراسم نگرفته بودند».