باغ شاهزاده ماهان توسط عبدالحمید میرزا ناصر الدوله فرمانفرما در دورهٔ قاجار احداث گردید.
وی یازده سال متوالی حکومت کرمان و بلوچستان را داشت و وفات وی به تاریخ ۱۳۰۹ قمری اتفاق افتاد. دربارهٔ چگونگی به حکومت رسیدن و زندگی وی دردوران حکومت، در کتاب تاریخ کرمان تألیف احمد علی خان وزیری کرمانی نوشتاری در دست است که در زیر آورده میشود:
● حکومت عبد الحمید میرزا (ناصرالدوله)
پس از یکسال و نیم اقامت کرمان، درسنهٔ هزار و دویست نودوهشت، بر حسب استدعای خود شاهزاده نصرت الدوله فرمانفرما، حکومت کرمان به شاهزاده سلطان حمید میرزای ناصرالدوله خلف اکبر معزی الیه تفویض گردید و شاهزاده ناصر الدوله به کرمان روانه و فرمانفرما هم از کرمان عازم دارلخلافه شد. در عرض راه طهران در منزل انارکه اول خاک کرمان است ناصرالدوله به خدمت پدر بزرگوار شرفیابی حاصل نموده شاهزاده فرمانفرما
مهمات لازمهٔ وضع مملکت کرمان را با ایشان حالی فرمود. بعد از یکی دو روز ملاقات و دیدن دو شاهزاده اعظم، پدر طریق طهران و پسر راه کرمان پیش گرفتند.
الحاصل کفایت و شجاعت ناصرالدوله همانا مشهور ایران بلکه در ممالک خارجه هم اشتهار داشت. پس از ورود کرمان انواع مهربانی و سلوک را با اعالی و ادانی فراخور حال و حالت هر کس به عمل آورده هر جا و هر کس که مقتضی سیاست و نکال بود معمول فرموده و همه روزه از بام تا شام مشغول انجام امور ایالت و نظم مملکت و وصول و ایصال مالیات و اقساط دیوانی وتربیت و تعلیم افواج کرمانی و اصلاح امور رعیت و قشونی بود. بعد از دو سال و کسری که شاهزاده نصرت الدوله فرمانفرما در طهران به رحمت یزدان پیوست ، لقب جلیل فرمانفرمایی هم حسب الارث والاستحقاق به شاهزاده ناصر الدوله مرحمت شد.
مدت ایالت شاهزاده در کرمان یازده سال کشید. شش سفر به بلوچستان فرمود . تمام محالات آنجا را به حیطهٔ نظم درآورد. در حکمرانی ناصرالدوله فرمانفرما سه چهار فقره فتنه از بلوچیه در بلوچستان رخ داد، همه به کفایت و توجه شاهزاده به اسهل وجهی اصلاح شد، یک دفعهٔ آن، طایفهٔ رودباری که ضدیتی با طایفه شهدوست خان بامری بلوچ داشته و مالی از آنها به غارت برده بودند، شهدوست خان مزبور و پسر بزرگش نواب خان با جمعیت زیاد بر سر آن طایفهٔ رودباری ریخته نزاع و جدال و قتال کردند و چند روز از طرفین بنای محاربه و زدوخورد داشتند وماده غلیظ شده بود. به محض این که به عرض شاهزاده رسید، شخصاً با استعداد قشونی و غیره بقدر لزوم از شهر کرمان نهضت فرموده و به بلوکات حوالی رودبار، که محل منازعه و مجادله حضرات بو د، نزول نمود.
شهدوست خان و سایر روسای طرفین را با استمالت و عتاب و خطاب احضار نموده اطفاء نایرهٔ فساد و اصلاح ذات البین شد و هر یک به محل ومکان خویش رفتند و شاهزاده به کرمان مراجعت کرد. یک مرتبهٔ دیگر در حکومت ابولفتح خان سرتیپ قزاق به بلوچستان ، اهالی آنجا شورش کرده باو خروج نمودند و او را در قلعهٔ فهرج بلوچستان محصور کردند. فرمانفرما از شهر اردویی لایق این غائله ترتیب داده ، به سرداری محمد حسین میرزای حشمت السلطنه به حوالی بلوچستان فرستاد و خود فرمانفرما به جیرفت و رودبار ، که نزدیک بلوچستان وارد و هر دوبود، تشریف برده و حشمت السلطنه را حاکم بلوچستان مقرر فرمود و بلوچان را به معرض عتاب و استمالت حاضر اورده از جهتی آنها را بوعده و وعید امیدوار و از جهت دیگر از اندیشه و بیم سیاست و مواخذه سخت هر یک را از کرده نادم فرمود و به اندک توجهی فتنهٔ به این بزرگی را مفطفی ساخت . و ابراهیم خان سرهنگ بمی و زین العابدین خان سرتیپ برادر او را که سالهاست مسبوق به عمل بلوچستان هستند و در دفع و رفع این فتنه مساعی جمیله مبذول داشته بودند و لوازم خدمتگزاری را به عمل آورده، مورد الطاف شاهزاده گشته ابراهیم خان به منصب سرتیپی توپخانه و زین العابدین خان به درجهٔ سرتیپی اول رسید و نیز حکومت بلوچستان را به دو برادر تفویض فرمود و رفع فساد گردید.
یکدفعه دیگر که سفر ششم بلوچستان بود ، دلاور خان بلوچ که ظاهراً و باطناً از عفریت های روزگار بود ] هرکس قیافه و هیکل اورا دیده مصداق عرض مولف را می دهد و الحق [ در مراتب جهل دلاور بود، و شهدوست خان ثانی و حسینخان بلوچ را گرفته مغلولا به شهر اورده به حبس ابدی مقرر داشت. خلاصه از انجایی که روزگار غدار ناپایدار کاری جز بد عهدی و مخاصمت مردان نامدار ندارد، در دو سال آخر درد گلوی معروف که بعضی از اطباء او را نوعی از طاعون شمرده اند سه چهار پسر و دختر شاهزاده را از حیات عاری ساخت، لهذا شاهزاده را کسالت و غم فرا گرفت. پیوسته اوقات در حزن آن نونهال های خانوادهٔ شوکت بسر بردی و هیچ روز و شب نیارمیدی. در اوایل سال یازدهم حکومت درماه مبارک رمضان لوی ئیل هزار و سیصد ونه دو سه روز قبل از ناخوشی خواب دیده بود که شاه نعمت الله مشهور به شاه ولی که درماهان مدفون است و حالات آنجناب از ابتدا تا انتهی سابقاً عرض شده، در بالای کوهی رفیع منزل داشته و شاهزاده در آنجا از او دیدن وزیارت نموده، این خواب را مکرراً مذاکره نمود. تعبیر آن را از هر کس می خواستند .
بعد از دو سه روز مبتلای به ناخوشی آنفولنزا که زکام مسری باشد و آن سال درتمام ایران بروز کرده بود و در کرمان نیز سرایت نموده بود شده، پس از چند روز منجر به چند مرض متضاد مثل محرقه و مطبقه و اسهال و زهیر گردید و در عشر آخر رمضان داعی حق را لبیک اجابت فرمود. نعش آن شاهزاده را با کوکبه وجلال در مزار مشهور به قبر آقا در خارج شهر کرمان امانت سپردند.`
هم حاجیه هماخانم و هم ناصرالدوله به شاه نعمت الله ولی ارادتی کامل داشتهاند. تعمیرات و آثاری نیز ازین دو در صحن جنوبی مزار شاه ولی هنوز برجاست.
عکاس : مریم شکری
خبرنگار: مریم خیری