حبیب چایچیان (حسان) درباره حضرت عباس (ع) شعر زیبایی دارد. این شعر که در قالب غزل سروده شده است، در ادامه میآید:
راه من ، از کثرت دشمن ، زهر سو بسته بود
داغها پی در پی و غم ها به هم پیوسته بود
بس که از میدان ، درون خیمه ، آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود
هر شهیدی، شاهکاری داشت در اینجا، ولی
کارهایت ای برادر جان همه برجسته بود
تا به سوی خیمه برگردی مگر با مشک آب
جام در دستش رقیه ، منتظر بنشسته بود
من تک و تنها ، گشودم راه قربانگاه تو
گرچه دشمن ، هر زمان ، در هر طرف ، یک دسته بود
بر زمین افتاده دیدم پیکرت را غرق خون
مشک خالی و دو دست و پرچمی بشکسته بود
پشت من ، از داغ جانسوزت ، برادر جان شکست
چون که رکن نهضتم، بر همتت وابسته بود
هر چه کوشیدم، که در بر گیرمت، ممکن نشد
بس که دشمن ، جمله اعضایت، زهم بگسسته بود
خواستم ، آن گه ببندم چشمهایت را اخا
لیک پیش از من عدو با تیر چشمت بسته بود
ناله عباس را تا دشمن او نشنود
گریه اش ، در وقت جان دادن “حسان” آهسته بود
فارس/