شب یلدای امسال با سالهای دیگر یک تفاوت اساسی داشت. یلدای امسال حال و هوای اربعین حسینی داشت. به همین دلیل میهمان یکی از برنامههای تلویزیونی مداح اهل بیت «حاج محمود کریمی» بود. او در میان صحبت هایش از شهیدی نام برد که برای خیلی از بچه های محله نظام آباد تهران خاطره ساز است؛ «شهید محمودرضا عندالله»
شهید محمودرضا عندالله
شهید محمود رضا عندالله
تولد: ۲۳ خرداد ۱۳۴۴ در نظام آباد میدان تسلیحات تهران.
شهادت :۱/۱۱/۶۶ عملیات بیت المقدس دو، منطقه ماووت.
گردان عمار از لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص)، مسئول تبلیغات گردان.
مسئول پایگاه های تابستانی مسجد جامع فاطمیه.
مسئول انجمن فرهنگی مسجد جامع فاطمیه.
مربی پرورشی مقاطع ابتدایی و راهنمایی.
کارمند اداره گزینش وزارت دفاع.
به جرات می توان گفت تاثیر گذارترین فرد فرهنگی در منطقه نظام آباد تا به امروز او بوده است. تعداد زیادی از شاگردانش به شهادت رسیدند و آنها که ماندند اکثرا افرادی هستند که در مشاغل فرهنگی و مهم در حال خدمتند.
محمود در کوچه و خیابانهای نظام آباد می چرخید و بچه ها رو دعوت میکرد تا در کلاسهای تابستانی مسجد شرکت کنند.
هیچ بودجه دولتی در اختیار نداشت و با کمک دوستانش و با هزینه شخصی برنامههای تابستانی را برگزار میکرد.
طی سال های ۶۲ تا قبل از شهادت، بنیانگذار انقلاب فرهنگی در منطقه نظام آباد بود و تا به همین امروز نظیرش پیدا نشده. همه جا با نام «آقا عندالله» صحبتش بود.
در آن دوره و با کمترین امکانات سر شار از خلاقیت و نو آوری بود. در حوزههای هنرهای تجسمی، موسیقی و نمایش کارهای بی نظیری کرد.
شهید محمود رضا عندالله و شهید داود کریمی(برادر حاج محمود کریمی)
دوستان عزیز: خدای را شاهد می گیرم اگر دوستان خوبی مثل شما برایم نبود هرگز تهران نمی آمدم.
اصلا تصور نمی توان کرد که آن روزهای پرخاطره، کوهها، دریاها، اردوها، جبههها تمام شد، لکن همیشه همین طور بوده است. میخواستم بگویم که از این به بعد سعی کنید که با شهادت من مصممتر باشید و بیایید خدا را گواه بگیرید که از عندالله، کشمیری (یکی از دوستان صمیمی و مربیان بچه ها که در عملیات کربلای ۵ و در آغوش محمود رضا به شهادت رسید) و کریمی(از دوستان و مربیان بچهها و اخوی حاج محمود کریمی که در کربلای ۵ به شهادت رسید) رفته اند چندین نفر را جذب کرده اند و رفته اند و شماها که الان چهار یا پنج سال در مسجد بزرگ شدید چند نفر را جذب کرده اید. نور چشمانم بدانید امروز مسجد خانه دوم شماست، در این مسجد سردارانی چون زمانی بودند(اولین مسئول انجمن فرهنگی مسجد جامع فاطمیه)، سبکبالانی چون شهدا بودند که پرواز کردن را به شما می آموزند و لکن وظیفه شما است. قبل از پرواز و قبل از هجرت بیاموزید پرواز را. بدانید امروز دشمن از آموزشهای شما می هراسد. میترسد که نوجوانان جذب مسجد شوند آخر می دانید اگر کسی مسجدی شود مانند آهن آبدیده می شود. شما باید از طریق برخوردهای فرهنگی و اخلاقی جذب کنید مرغان کوچک معصوم که به دست افراد پست و از خدا بی خبر منحرف می شوند.
در اجتماعات کار کنید و همانطور که امام عزیز فرموده اند: «فرهنگ یک کارخانه آدم سازی است» شما نیز حزب اللهی تولید کنید، مسجد کارخانه حزب اللهی سازی است.
اگر می خواهید دوستان موفق باشید و آینده اسلام را بیمه کنید، فعال باشید و در تمام ابعاد کار کنید.
بچه های حزب اللهی باید هم مسجد، هم درس و هم فعالیت خلاصه همه چیز را داشته باشند. شما باید با حضور خود در مسجد دقیقا نهال سرخ و خونین انقلاب را حفظ کنید، و در صورت نیاز با اهدای خون خود این نهال را آبیاری کنید تا تبدیل به گلی شکوفا شود و به حضرت ولی عصر (عج) تقدیم شود خوب سربازان امام، امیدان امام، وقت آن رسیده که آخرین کلمات را بنویسم فقط می خواهم با شهادتم استوارتر بشوید و فعالیت نوئی را از سر بگیرید.
هر کس مرا دوست دارد برایم دعا کند. خداحافظ تا دیداری در بهشت رضوان
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی (عج)،
خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام پیروزشان بفرما
***
* خاطرات
مادر شهید عندالله:
۱- «این پسر که اصلاً در خانه بند نمیشد! دائماً یا مسجد بود یا مدرسه. بچههای محله نظام آباد را از تیلهبازی درکوچهها جمعمیکرد و به مسجد میبُرد. به آنها سرود و قرآن یاد میداد. پی در پی به جبهه میرفت. میگفتم: مادر! انقدر به جبهه میروی، خدای نکرده کشته میشوی. تو نباشی من هم میمیرم. جواب میداد: مادر! رزمندههای دیگر هم مادر دارند. من هم مثل آنها. فکر کن مرا نداری. ۲۶ سال از شهادت محمودرضا گذشته، اما هنوز اگر جایی روضه حضرت علیاکبر(ع) بخوانند، دلم طاقت نمیآورد. نمیتوانم روی پا بند شوم.»
۲- «شب عروسی برادرش؛ حمید شهید شد. همه بچههایم جبهه بودند اما تلاش کردم، سرشان را با عروسی و گرفتن تالار گرم کنم که همهشان،شب عروسی حمید تهران باشند و به جبهه نروند. ولی محمودرضا میگفت: مرخصیام تمام شده. میروم و برمیگردم. باختران هستم. بای بای کنی میآیم! برایش کتوشلوار آماده کردم تا از راه آمد، بپوشد و به تالار عروسی بیاید. آخر شب که کتوشلوار دستنخوردهاش را دیدم، دلم لرزید. همان شب شهید شد.»
علی یعقوبی:
۱- «محمود عندالله اولین شهیدی بود که در گردان عمار، تئاتر اجرا میکرد. محمودرضا با روح بچهها سر و کار داشت. اگر کسی نقش عکاس، معلم و یا نویسنده را در نمایشنامههایش اجرا میکرد، بعدها در همان شغل مشغول به کار میشد.»
۲- «عملیات بیتالمقدس ۲ بود که شهید شد. مسوول تبلیغات گردان عمار بودم. قرار بود از مرحله دوم عملیات، وارد عمل شدیم و در ارتفاعات الاغلو از سه طرف حرکت کنیم و ارتفاعات را بگیریم. گروهان ما، یک جاده را اشتباه رفت و جای نزدیک شدن به دشمن، پشت بچههای لشکر سیدالشهداء (ع) درآمدیم. قرار بود که از یال کوه، به دشمن بزنیم. دو گردان دیگر وارد درگیری شده بودند و ما از عملیات جا مانده بودیم. هر لحظه ممکنه بود که دشمن، بچهها را دور بزند. عراقیها میخواستند پاتک بزنند و ما هم میخواستیم وارد عمل شویم. ناگهان با عراقیها قاطی شدیم. میفهمیدیم که بغلی دستیمان عراقی است یا ایرانی. در هر صورت، درگیری شروع شد و من وسط ماندم. میدانستم محمودرضا عندالله شهید میشود. به همین خاطر، به او دوربین دادم و ته گروهان گذاشتم. بعد از شهادت با همان دوربین، از پیکرش عکس گرفتم. نمیدانم چه شد که محمودرضا، حتی از من و فرماندهمان، رضا یزدیهم ۲۰ متر جلوتر افتاد. با سه تا از بچهها از ارتفاعات بالا میرفتند تا عراقیهایی که از بالای ازتفاعات، نارنجک میانداختند را پای درآورند. عراقیها یکی از بچهها را از ارتفاع، به پایین پرت کردند و من فقط صدای سقوط او را شنیدم. محمودرضا و بچهها، بالاخره عراقیها را زدند. آنها هم که منتظر حمله ما بودند، آر پی جی ۱۱ شلیک کردند و به پشت سر محمودرضا اصابت کرد. محمودرضا همیشه نگران این بود که اگر سالم به خانه برگردد، جواب پدر و مادر بچههای شهید را چه بدهد.»
پیکر شهید محمود عندالله
با اهدای سلام بر حضرت ولیعصر و نایب برحقش امام خمینی و درود بی کران به روان پرفتوح شهدای گرانقدر که با اهدای خون خود شجره اسلام و خط ولایت رهبری را آبیاری و تقویت میکنند و آخرین سلام بر شما امت حزب الله.
لازم دانستم مطالبی را چند به عنوان وصایا و آخرین صحبت ها حضورتان عرض بنمایم. مطالبی که شاید هشدار و زنگ خطری است که آینده انقلاب را شاید تهدید کند، خدایا شروع صحبت هایم را با آیه شریفه:
«رب اشرح لی صدری و سیرلی امری واحلل عقده من لسانی یفهقوا قولی»
خدایا گواه باش بر من که در این دقایق آخر سخنی جز رضای تو بازگو نکنم:
عزیزان حزب الله! می خواستم بگویم که قدر انقلاب و امام را بدانید و با حضور خود در صحنه جنگ و اجتماع و جامعه اسلامی انقلاب را تداوم برسانید و در این راه مطالب و مشکلات زیاد گریبان گیرتان می شود. چون به قول معروف انقلاب کردن راحت است ولی انقلابی ماندن مشکل. در این راه باید زجر بکشید، مشقت بکشید مگر از فاطمه زهرا (س) بالاتر هستیم برای تعالی اسلام سیلی می خورد و خون دل می خورد، راستی صحبتی از خون دل شد که دامنه صحبت وسیع هست من در یکسال اخیر عمرم بر صحبت گران مایه شهید مظلوم بهشتی رسیدم که می گفت خون دل خوردن از خون دادن مشکل تر است. باور کنید چقدر در این یک سال اخیر بعد از شهادت دوستانم زخم زبان از مدعیان حافظ انقلاب خوردیم و برای بقای انقلاب و حفظ وحدت تحمل کردیم. حال از عمق جان فریاد می زنم حزب الله چشم و گوش خود را باز کنید گرگ های در لباس میش را زیرکانه از یکدیگر جدا کنید. حواستان را جمع کنید بزرگترین ضربه را در صدر اسلام منافقین زده اند و افراد دو چهره بودند و موقعیت فعلی انقلاب از زمان سال ۶۵ و ۵۹ گذشته است. الان حزب الله را ترور نمی کنند، الان ترور فکری و شخصیت می کنند الان نیروهای انقلاب را افرادی پیدا می شوند خراب کنند
این مسئولین قدر نیروهای خدمتگزار را بدانید مگر یک سری (مثل بچه های مظلوم مسجد فاطمیه) فقط ساخته می شوند که بروند شهید شوند تا بعضی ها سنوات و گذشته حزب الله را خدشه دار کنند.
مولا شاهد باش من عاشق امام هستم من هیچ نهادی را به اندازه بسیج دوست ندارم. بسیج معبد عاشقان الله است. بسیج میدان وصل و جهاد و مبارزه در راه رسیدن به معشوق است. بسیج قلب امام است من قلب امام را می بوسم. همه باید در همه جهت بسیج را تقویت کنند. انقلاب مرهون بسیجی هاست. بسیجی ها انقلاب را بیمه کردند. همه بسیجی ها را دعا کنیم که ما مدیون بسیجی ها هستیم بسیجی مردم عمل است، لکن از اخلاص آنها باید به نحو احسن استفاد کرد.
الان ساعت ۴ بعد از ظهر جمعه است و از خدا می خواهم آخرین کلماتم باشد که بر روی ورق میاورم بار خدایا خود توفیق ده که لحظات بعد پایم نلغزد و از این دنیای فانی هجرت کنم. در خاتمه می خواهم تمامی برادرها در جهت تقویت بسیج که ارگان انقلاب اسلامی می باشد گام بردارید. توجه داشته باشید تنها راه تداوم انقلاب در حفظ خط ولایت حضرت امام، تحت سایه وحدت می باشد. دیگر سرتان را درد نمیاورم.
التماس دعا دارم.
محمود رضا عندالله
۶۶/۱۰/۲۵
*روحش شاد