مهم ترین کاری که ویلادیمیر پوتین در ماجرای اوکراین انجام داد این بود که از تهدیدهای غرب نترسید و به موقع تشخیص داد که اگر مرعوب تهدیدها نشود، وقتی نوبت به اقدام برسد، کار چندانی از دست غربی ها ساخته نیست.
وقتی کیف به دست غربگرایان و جوخه های شبه نظامی آنها سقوط کرد، کمتر کسی تصور می کرد واکنش روسیه به سقوط دولت یانکوویچ از جنس اشغال نظامی سریع کریمه و ملحق کردن آن به خاک روسیه باشد.
در واقع تصور می شد دوران این قبیل اقدام ها دیگر گذشته و وقتی امریکا جرئت به راه انداختن یک جنگ جدید را ندارد (سوریه را به یاد بیاورید)، نباید انتظار داشت که هیچ کشور دیگری در جهان، از جمله روسیه، چنین جسارتی بکند.
ولی پوتین تقریبا همه را غافلگیر کرد. دلایل ژئوپلتیکی کار او روشن بود: پوتین می دانست که از دست رفتن کریمه به معنی قطع شدن دسترسی مسکو به آب های آزاد غیر اقیانوسی است و این از جنبه ژئوپلتیکی برای او قابل گذشت نبود.
مهم تر از آن، پوتین این نکته را در نظر داشت که اقلیت های روس زبان در بیش از ۷ کشور آسیای مرکزی در انتظارند تا ببینند او به فریاد استمداد روس تبارهای اوکراین چه واکنشی نشان خواهد داد و او واکنشی را برگزید که همچنان بتواند نظم روسی را در بخش هایی از آسیای میانه که در مقابل غربگرایان صف آرایی کرده اند حفظ کند.
اما همه اینها در مقایسه با جنبه راهبردی مسئله بی اهمیت است. مهم ترین نکته استراتژیکی که پوتین به موقع تشخیص داد و از آن بهره برد این بود -و هست- که امریکا دیگر در موقعیتی نیست که در پاسخ به یک اقدام جسورانه ژئوپلتیکی واکنشی بسیار قدرتمند از خود نشان بدهد و معادله را به یکباره دگرگون کند؛ اروپا که جای خود دارد.
مهم ترین اصل راهبردی امروز حاکم بر روابط بین الملل این است که امریکا توان گرفتن تصمیم های دارای ریسک بالا، به میدان آوردن سرمایه های بزرگ اقتصادی، و توسل به زور را برای پیگیری اهدافش از دست داده و به دت محافظه کار شده است.
این امر هم از ضعف شدید اقتصاد درونی امریکا سرچشمه می گیرد و هم از اینکه حریفان امریکا –بویژه ایران- در سال های گذشته آنقدر نیرومند شده اند که امریکا هرگز نتواند با اطمینان بگوید قادر به شکست آنها در یک رویارویی مستقیم هست یا نه.
پوتین دریافت که تهدیدهای امریکا را نباید چندان جدی بگیرد. او در واقع محاسبه کرد که هزینه ای که احتمال دارد امریکا واقعا به روسیه تحمیل کند بسیار کمتر از چیزی است که ادعا می کند. پوتین می دانست امریکا دیگر مطلقا در موقعیتی نیست که یک رویارویی نظامی جدید را آغاز کند.
حتی درباره تحریم ها، پوتین به خوبی دریافته بود که امریکا جز اقداماتی به شدت محدود کار دیگری نخواهد کرد چرا که تبعات هرگونه اقدام وسیع اقتصادی دامن غرب و روسیه را به طور مشترک خواهد گرفت.
رفتار پوتین در موضوع روسیه ناشی از محاسبه درست در زمان درست است.
بی آنکه بخواهیم فراموش کنیم روس ها همواره با ایران معامله گرانه رفتار کرده اند، دو درس مهم در رفتار پوتین در قبال مسئله اوکراین هست که خوب است شیخ حسن روحانی و محمد جواد ظریف اندکی در آن تامل کنند:
۱- در سیاستگذاری امنیت ملی باید جایی وجود داشته باشد که در انجا بایستید و اعلام کنید که دیگر عقب تر نخواهید رفت. دشمن شما باید بداند جایی هست که در آن آماده هزینه دادن هستید.
ممکن است لازم نباشد که چنین چیزی آشکارا بیان شود ولی دشمن شما باید به نحوی دریابد که چنین جایی وجود دارد. روسیه نشان داد که «خفگی ژئوپلتیک» خط قرمز آن است. خط قرمز دولت روحانی، یعنی جایی که میز را به هم خواهد زد و اقدامات غیر منتظره انجام خواهد داد، کجاست؟
۲- امریکا حقیقتا بسیار ضعیف تر از آن چیزی است که ادعا می کند. اگر شما به اندازه کافی قاطع باشید و امریکا را قوی تر از آنچه هست ندانید، اکنون زمانی است که می توان از واشنگتن امتیازهای بزرگ گرفت. تشخیص تفاوت میان «تهدید» و «اقدام» استراتژیک ترین اطلاعاتی است که دولت روحانی اکنون باید برای کسب آن از امریکا تلاش کند.
امریکا مدت هاست توان اقدام واقعی را از دست داده و نان آوازه اش را می خورد. ایران لیاقت آن را دارد که این آوازه را بشکند.