چند سالی میشود که هیچ خبری از فرزانه کابلی نیست. آخرین سریال تلویزیونی که از او دیدیم کاری بود با عنوان «همه وصیت من» به کارگردانی خسرو ملکان. آخرین فیلمی هم که در سینما بازی کرد «بچههای ابدی» بود اما اگر هزار سال هم بگذرد، ما بچههای دهه ۶۰ او را با عنوان مادر علی کوچولو میشناسیم. سالهای سال است که هیچ تصویری از او ندیدهایم و تنها خبرهای نمایش او را میشنویم. حالا به بهانه نمایش «تانگوی تخممرغ داغ» به کارگردانی هادی مرزبان سراغش رفتیم و از او در مورد این سالها پرسیدیم. با هم گپ زدیم و حسابی به سالهای دور پرتاب شدیم.
سالی یک تئاتر
در این چند وقت اخیر، هر سال حداقل یک تئاتر کار کردم. غیر از نمایش هم کارهای حرکتی برای صحنه داشتم اما خودم را از سینما و تلویزیون کنار کشیدم. به هیچوجه حاضر نیستم در تلویزیون کار داشته باشم. به دلیل اینکه خاطره خوشی از این رسانه ندارم. در مورد سینما هم باید بگویم در آخرین کاری که انجام دادم از نظر مالی ۲ سال طول کشید تا تسویه کنم؛ ترجیح میدهم که دنبالش نروم. هر چند زمانی که کار خوبی را مانند تئاتر انجام میدهم، منتظر بازگشت مالیاش نیستم. همه میدانند نمیتوان از تئاتر درآمد آن چنانی داشت. همه عاشق تئاتر و صحنه هستند، من هم از این قضیه مستثنا نیستم و از آن جایی که سالهای سال است که کارم با صحنه است، نمایش را ترجیح میدهم. سالی یک کار صحنه را همیشه داشتهام اما خودتان بهتر میدانید خبرهای تئاتر خیلی بازخورد ندارد و در نتیجه این طور به حساب میآید که من کم کار هستم! عده به خصوصی همیشه خبرهای تئاتر را دنبال میکنند و من همچنان کارهای نمایش و حرکتی را ادامه میدهم.
پست خالی: بازیگر
اول از همه باید بگویم رشتهای که من خواندهام ورزشی بود. قبل از انقلاب قهرمان پرش ارتفاع تهران بودم. بعد از آن به سمت کار حرکت کشیده شدم و آن را به طور جدی ادامه دادم، درسش را خارج و داخل ایران خواندم و این کار برای من جدیتر شد. بعد از انقلاب ما که در استخدام رسمی وزارت فرهنگ بودیم به اداره تئاتر منتقل و در پست خالی که وجود داشت پخش شدیم. پستی که به من دادند بازیگری بود، عدهای رفتند پشت صحنه، عدهای به بخش گریم و … اولین کاری که روی صحنه تئاتر انجام دادم، نمایشی بود با عنوان «همه پسران من» به کارگردانی اکبر زنجانپور. در این نمایش من بازی نداشتم، کار حرکت انجام میدادم. در همان سال همزمان با آن کار، کیانوش عیاری پیشنهاد بازی در فیلمی را به من داد به اسم «تنوره دیو» که اولین کار سینمایی من بود. البته قبل از آن یک کار تلویزیونی هم داشتم. این طور شد که با آمدن من به اداره تئاتر پیشنهادهای بازی در سریال، سینما و تئاتر به من شد. در سریالی بازی کردم به نام «ستارخان» به کارگردانی جهانگیر الماسی که نقش یک مرد را بازی میکردم. دختری مبارز که همه فکر میکردند مرد است و زمانی که تیر میخورد و از روی اسب میافتد همه متوجه شدند که او مرد نیست! همینطور جلو رفتم و پیشنهادها را قبول کردم. اما خانه اصلی من تئاتر است و عشق به صحنه را همیشه دارم و هیچ وقت آن را فراموش نکردم.
یک کار فاخر
برنامههای زیادی برای آینده دارم؛ یکی از آنها ۲سالی میشود که برای به سرانجام رساندش برنامهریزی کردهایم. اثر فاخری است که روی آیههای قرآن کار شده است و در مورد پیدایش و به وجود آمدن انسان است. خیلی کار بزرگی است و در مرحله پیشتولید آن قرار داریم. ضمن اینکه این را بگویم هر سال از کشورهای مختلف برای طراحی و کارگردانی کار حرکت دعوت میشوم و جای تاسف است که چرا من در کشور خودم نمیتوانم سنتها و آیین خودمان را به جوانان نشان بدهم و همین آیینها و فولکور کشورم را در کشورهای دیگر با هنرمندان خارجی که هیچ آشنایی با فرهنگ ما ندارند اجرا میکنم. اول باید یکسری برای آنها توضیح بدهم که کردستان در کدام منطقه کشور است، سنتهایش چیست؟ چطور زندگی میکنند که چطور این حرکتها را دارند یا چه شرایط جوی در خراسان وجود دارد؟ به این خاطر است که این طور لباس میپوشند و … از ته دلم امیدوارم که روزی برسد که جوانان ما که همه تشنه دانستن در مورد فرهنگ کشور هستند، روزی در همین تالار وحدت بنشینند و شاهد اجرای آیینها و سنتهای ایرانی باشند.
تئاتر همیشه خانه اول من است
همچنان تئاتر اول است و همیشه در اولویت قرار دارد. جالب است بدانید من در صحنه تئاتر بزرگ شدهام؛ داییای داشتم که یادش به خیر، علیاصغر گرمسیری، استاد مدرسه هنرپیشگی بود که آقای نصیریان، انتظامی، مشایخی، کشاورز و … همه شاگردان او بودند. حضور او باعث شد من همیشه یک علاقه غریزی نسبت به صحنه داشته باشم. این حرفها را زدم و یاد یک خاطرهای افتادم که همیشه مادرم برای من تعریف میکند. من سهماهه بودم که داییام از مادرم خواست من روی صحنه بازی کنم! نمایشی به کارگردانی داییام با عنوان «بچه مال کیه؟!» به نوزادی احتیاج داشت که هر شب روی صحنه برود. مادرم نگران پروژکتورها بود که مرا اذیت کند و وسط نمایش بزنم زیر گریه اما قرار شد امتحان کنیم. من که به خاطر ندارم اما مادرم میگوید که هر شب میرفت پشت صحنه، مرا تحویل بازیگر میداد و اصلا نه خبری از گریه بود و نه اذیت کردن! عکسهایش را هنوز دارم که با آقای قدکچیان و خانمی به نام هورفر بازی کردم.
همیشه داییام میگفت اگر قسم بخوری از سه ماهگی روی صحنه بودی، قسمت راست است. به خاطر سابقهای که دارم تئاتر همیشه خانه اول من است. در نمایشهای آقای مرزبان که همسرم است بازی میکنم و اینطور راحتتر هم هستم، اگر نمایشی به کار حرکت نیاز داشته باشد، من طراحی میکنم و آن را انجام میدهم. این را اضافه کنم که من برای تمامی اهالی سینما و تلویزیون ارزش قائلم اما به هیچوجه حاضر نیستم کار تلویزیونی انجام بدهم. کارها را دنبال میکنم و مشتاق هستم، چه در سینما و چه در شبکه خانگی آنها را دنبال میکنم.
بهترین انتخاب
اگر به همان ابتدا بازگردم باز هم همین راه را انتخاب میکنم. همین امروز به شاگردانم میگفتم، ۲۰۰ سال دیگر باز آگاهانه همین راه را انتخاب میکنم. باز هم روی صحنه میروم و باز هم شاگردانی مانند شما را خواهم داشت. اگر دوباره متولد شوم، باز هم همین کار را انتخاب میکنم و این بهترین انتخابی بوده که در تمام این سالها انجام دادهام.