وقتی که به جای پرسه زدن در بهترین نقطه شهر برای یافتن گنجینه های انقلاب و جبهه و جنگ در حمامها و بدترین مکانهایی که فکرش را نمی کنید به دنبال جانبازان می گردم بی اختیار برای این همه مظلومیت گریه می کنم.
این بار جانبازی را یافتیم که برادر شهید هم بوده است. هم موذن اذان است و هم بوی ایثار می دهد ولی از راه نگهبانی سرویسهای بهداشتی جمشید آباد روزگارش را می گذراند.
به گزارش وبلاگ جانبازان شیمیایی ایران- مرد آبادانی در وبلاگ خود نوشت: چند ماهی به دنبال صاحب یک عکس می گشتم. در صدد بودم تا پیدایش کنم. تا اینکه بهانهای شد که به مناسبت آغاز تحقیقات میدانی برای «نخستین یادواره شهدای مسجد قدس (صدر) آبادان» و یکی از شهدایش «شهید جاویدالأثر علیرضا پیروزمند» در جستجوی مکان و محلّ سکونت ایشان برآیم.
ظهر روز پنجشنبه، هفدهم شهریور ۱۳۹۰ که برای کاری به لاین یک احمدآباد رفتم، راهم را کج کرده و به جمشیدآباد رفتم. از یکی از کسبه بازار پرس و جو کردم و او هم مرا به انتهای لاین اوّل بازار راهنمایی کرد. آنجا محل زندگی برادر شهید بود…
– آقای علی پیروزمند؟
– بله، بفرما عامو؟
– آیا شما «جانباز علی پیروزمند» از رزمندگان مسجد قدس آبادان و برادر «شهید جاویدالأثر علیرضا پیروزمند» هستید؟!
– بله عزیزم، در خدمتم؛ امری بود؟
نمیدونم چرا با دیدن وضع و حالش، یاد یکی دو تا از پستهای وبلاگ افتادم: «غذا نمیخورم!» و «مثلاً شعر»؛ به خصوص اونجایی که گفته بودم: وطن یعنی «جانبازی در خرابات!»…
گرم صحبت شدیم. یه لحظه یادم آمد که یه ضبط صوت کوچیک دستی همراهمه. بدون اینکه متوجه بشه، صداشو ضبط کردم و عجب گفتوگویی شد!
اولش راضی نمیشد که ازش عکس بگیرم؛ دوست نداشت که رفقاش اونو توی این حال و روز ببینند، حتّی به حضرت عبّاس(ع) قسمم داد که ازش عکس نگیرم، ولی وقتی که در آغوش گرفتمش و پیشانی چین و چروک خوردهاش را بوسیدم؛ رضایت داد.
جانباز علی پیروزمند؛ نشسته از راست نفر سوّم (چفیه بر سر)
این جانباز از پرکردن کپسول گاز روزگار می گذراند.