به گزارش باشگاه خبرنگاران، سپس به طرف محل حادثه حرکت کردم و از کارآگاهان تشخیص هویت و پزشکی قانونی هم خواستم به محل اعزام شوند. وقتی به محل رسیدم، دیدم جنازه داخل چاله ای افتاده است. آن زن با ضربات چاقو از پا درآمده بود. مقتول لباس بیرون به تن داشت، اما هیچ مدرک شناسایی همراهش نبود.
در ادامه اطراف محل حادثه را دقیق بررسی کردم، اما هیچ سرنخی نیافتم. بنابراین دستور دادم جسد زن ناشناس به پزشکی قانونی منتقل شود تا در تحقیقات بعدی هویت وی را شناسایی کنم. سپس در نخستین گام پرونده های افراد گمشده را بررسی کردم، اما نشانه های هیچ کدام از این افراد با مقتول مطابقت نداشت تا این که یک روز بعد زن و شوهر میانسالی به دادسرا مراجعه و اعلام کردند دختر جوان شان از یک روز قبل به طرز مرموزی ناپدید شده است. آنها گفتند: «دخترمان چندسال قبل ازدواج کرده و یک دختر یازده ساله و یک پسر هفت ساله دارد.
دیشب نوه مان با ما تماس گرفت و گفت دیروز مادر و پدرش بیرون رفتند، اما ساعتی بعد پدرش تنها برگشت و دوباره با برداشتن ساکی سراسیمه از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. بعد از آن با تلفن همراه دخترمان تماس گرفتیم، اما خاموش بود. نگرانش شدیم و به خانه اقوام و حتی بیمارستان ها هم سر زدیم، اما او را پیدا نکردیم.»
وقتی این زوج مشخصات دخترشان را دادند، دیدم با مشخصات جسد کشف شده شباهت دارد به همین دلیل آنها را برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی راهنمایی کردم. آنها در پزشکی قانونی جسد دخترشان فریبا را شناسایی کردند. بنابراین در گام بعدی برای شناسایی عامل قتل زن جوان، تحقیقات خودم را از خانواده مقتول آغاز کردم.
فرزندان زن جوان حرف های پدربزرگ و مادر بزرگ شان را تائید کردند و گفتند روز حادثه پدرشان ـ فرشاد ـ لباس هایش را داخل ساکی گذاشت و گفت به مسافرت می رود. فرزندان مقتول گفتند: «وقتی از پدرمان پرسیدیم مادرمان کجاست؟ گفت تا شب به خانه برمی گردد.»
بعد از تحقیقات میدانی، برایم کاملا روشن شد که شوهر مقتول عامل اصلی جنایت است. بنابراین ردیابی مظنون را آغاز و سرانجام ۷۹ روز بعد از حادثه مخفیگاه او را در یکی از شهرهای غربی کشور شناسایی کردم.
جالب اینجا بود که ماموران وی را همراه زنی جوان دستگیر کردند. بعد از انتقال متهم به تهران، از وی تحقیق کردم. متهم در نخستین بازجویی ها به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: « ۱۲ سال قبل با فریبا ازدواج کردم.
حاصل زندگی ما یک دختر و یک پسر بود و از این بابت خوشحال بودیم و کنار هم احساس خوشبختی می کردیم تا این که دو سال قبل در یک مهمانی با زنی جوان آشنا شدم.
مدتی بعد او را صیغه کردم. همسرم پس از مدتی به موضوع پی برد و از اینجا اختلافات ما شروع شد. عشق و محبت در خانه ما جایش را به کینه و نفرت داده بود تا این که تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم.»
متهم به قتل ادامه داد: «قرار بود توافقی از هم جدا شویم؛ البته قرار گذاشتیم تا روز طلاق کسی از موضوع باخبر نشود. روز حادثه همسرم با من تماس گرفت و از من خواست با هم درباره آینده زندگی مان حرف بزنیم. به خانه رفتم و همسرم را سوار ماشین کردم. ابتدا به آبمیوه فروشی رفتیم و در آنجا کمی درباره سرپرستی فرزندان مان بعد از جدایی حرف زدیم، اما به توافق نرسیدیم. از مغازه خارج شدیم و به طرف شرق تهران حرکت کردیم تا این که کنار بزرگراه پردیس ماشین را نگه داشتم. دوباره با هم حرف زدیم، اما این بار مشاجره کردیم. وقتی بحث بالا گرفت ناگهان با چاقویی که داخل ماشین داشتم، چند ضربه به او زدم. فریبا غرق در خون شد و جان باخت. خیلی ترسیده بودم. جسدش را کنار بزرگراه داخل چاله ای انداختم و به خانه برگشتم.»
متهم در پایان گفت: «بلافاصله وسایلم را جمع کردم و با زن صیغه ای ام به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم. با خودم گفتم اینجا دیگر دست پلیس به من نمی رسد، اما خون همسر بی گناهم خیلی زود مرا گرفتار کرد و این زندگی تازه دوامی نیافت.» در بررسی این پرونده دریافتم این زن و شوهر زندگی خوبی داشتند، اما یک ارتباط پنهانی اینچنین زندگی آنها را با وجود دو فرزند ویران کرد.