3

آرزوی اوباما و نتانیاهو درباره “ایران” چیست؟

  • کد خبر : 155803
  • ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۳

روزنامه اسرائیلی “هاآرتص” در مقاله‌ای به علت تقابل رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر رژیم صهیونیستی پرداخته و به این پرسش که چرا نتانیاهو و اوباما با هم جنگ دارند، پاسخ داده است

روزنامه اسراییلی “هاآرتص” در مقاله‌ای به علت تقابل رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما و نخست وزیر رژیم صهینویستی بنیامین نتانیاهو پرداخته و در پاسخ به این پرسش که چرا نتانیاهو و اوباما با هم جنگ دارند، می‌نویسد:
نسیم/نخستین پاسخ “زمان” است. بیل کلینتون هم نتوانست نتانیاهو را تحمل کند. بعد از نخستین دیدار با نتانیاهو، کلینتون گفت: “با خودش چه فکر کرده است؟ فکر می‌کند چه کسی قدرت بر‌تر را دارد؟”
کلینتون فقط سه سال با نتانیاهو کار کرد و سه مشاورش، “باب شرام”، ‌ “استنلی گرینبرگ” و “جیمز کاراویل” را به کمک «ایهود باراک» در سال ۱۹۹۹ فرستاد تا او به پیروزی برسد اما اوباما تقریبا ۶ سال است که با نتانیاهو سر و کار دارد و حالا که دیگر نمی‌خواهد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند و وزیر خارجه‌ای ندارد که بخواهد کاندیدای او در ریاست جمهوری باشد، ‌دیگر علاقه چندانی ندارد که احساساتش را پنهان کند.
اما دلیل عمیق‌تری هم برای بن بست میان آمریکا و اسراییل هست و آن اهمیتی است که هر دو برای ایران قائل هستند. هر دو رهبر نمی‌خواهند زنگ خطر را در مساله تشکیل دولت فلسطینی به صدا در بیاورند. اوباما از پیشنهاد دولت فلسطین در سازمان ملل حمایت نکرد و یا از رفتار اسرائیل در حمله اخیرش به غزه انتقاد نکرد. سوال این است که چرا هر دو رهبر احساسات واقعی‌شان را در قبال ایران علنی می‌کنند؟ زیرا اهمیت ایران برای هر دو بیشتر از فلسطین است؛ زیرا هر دو رهبر معتقدند رفتارشان و برخوردشان با ایران، دیدگاه آیندگان را نسبت به خودشان شکل خواهد داد.
نتانیاهو می‌خواهد چرچیل باشد. وی در سال ۱۹۹۳ و پس از آنکه وارد گود انتخابات شد، در مقاله‌ای در “نیویورک تایمز”، قرارداد اسلو را با توافق مونیخ مقایسه کرد. نتانیاهو از‌‌‌ همان موقع، حوادث فعلی را با اتفاقات دهه ۳۰ میلادی مقایسه می‌کند اما فلسطینی‌ها را معادل خوبی برای نازی‌ها نمی‌داند؛ چون ضعیف و چند دسته‌اند. از زمانی که نتانیاهو به نخست وزیری رسیده، در قبال فلسطین اقدام مهم و در خور توجهی انجام نداده است؛ وقت‌کشی می‌کند و ‌فقط به صورت زبانی از تشکیل دو دولت حمایت کرده تا اروپا وآمریکا را راضی کند اما هر زمان که به امضای توافق نزدیک شده، ‌عقب نشینی کرده است.
از نظر آقای نخست‌وزیر، ایران به عنوان هژمون بالقوه منطقه، ‌معادل بهتری برای نازی‌هاست ‌و نتانیاهو خود را مانند چرچیل و تنها رهبر دنیا می‌بیند که می‌خواهد با صداقت با خطری روبرو شود که سایر دنیا متوجه آن نیست. او همانند چرچیل، از پذیرفتن خستگی غرب از جنگ‌ها خودداری می‌کند. برای او پذیرفتن اینکه توافق هسته‌ای با ایران می‌تواند مفید باشد و برنامه هسته‌ای ایران از مجاری دیپلماتیک حل شود، ‌به این معناست که اقرار کند مقایسه ایران با نازی‌ها ایراد داشته و جهان به چرچیل دیگری نیاز ندارد؛ یعنی نخست وزیری او هم معنای تاریخی بزرگی نخواهد داشت. ‌
اوباما هم مثل نتانیاهو به برداشت خود از مسائل جهانی مطمئن است. او هم مثل نتانیاهو به هیچ مساله دیگری در سیاست خارجی فکر نمی‌کند. اوباما هم به تعهداتش درباره ایجاد رابطه جدید میان ایالات متحده و مسلمانان پای‌بند نیست، ‌مذاکرات صلح را پیش نمی‌برد، ‌وعده‌هایش درباره افزایش گرم شدن زمین را عملی نکرده، نتوانسته رابطه آمریکا و روسیه را “بازتنظیم” کند، سیاست‌های جدیدی درباره آسیا تعریف نکرده و ‌حتی بازداشتگاه گوانتانامو را تعطیل نکرد، بیشتر سربازان آمریکایی از افغانستان و عراق خارج نشده‌اند و کشورش نیز در مسیر خوبی قرار نگرفته است.
ایران آخرین شانس اوباماست. اگر ایالات متحده جنگ سرد با تهران را به پایان برساند، شریک دیگری برای انرژی خود پیدا کرده و از اتکایش به عربستان سعودی می‌کاهد، رابطه بهتر میان تهران و واشنگتن می‌تواند به ایالات متحده کمک کند تا افغانستان و عراق را از جنگ مدنی نجات دهد و فرصت جدیدی را برای پایان دادن جنگ داخلی در سوریه فراهم می‌کند. ایران می‌تواند به متحدی در نبرد علیه افراطی‌هایی نظیر داعش تبدیل شود. برای درک بهتر آنچه اوباما درباره تهران آرزو دارد، به اقداماتش در قبال کوبا توجه کنید.
اگر چرچیل الگوی نتانیاهوست، ‌برای اوباما، ریچارد نیکسون الگوست. نیکسون دریافت که جهان کمونیست در حال فروپاشی است و تلاش کرد این فروپاشی را با ساختن رابطه جدید با چین به فرصت تبدیل کند. ‌اوباما معتقد است با ایجاد رابطه با ایران و کاهش وابستگی به عربستان و مصر، می‌تواند جایگاه ایالات متحده را در خاورمیانه به گونه‌ای تاریخی تغییر دهد.
در بطن این قیاس‌ها، دو دیدگاه کاملا متفاوت از جهان خفته است. دستاوردهای چرچیل با جدی گرفتن ایدئولوژی نازی‌ها محقق شد و نیکسون زمانی موفق شد که ایدئولوژی حاکم بر چین را نادیده گرفت و منافع ملی آمریکا را در نظر گرفت.
با این حال، احتمالا نه نتانیاهو به آمال خود دست می‌یابد و نه اوباما. نتانیاهو احتمالا زمانی از کار برکنار می‌شود که نتوانسته جلوی ایران را بگیرد و اوباما در حالی دوران ریاست جمهوری‌اش به پایان می‌رسد که نتوانسته توافقی با ایران به امضا برساند و جایگاه آمریکا در خاورمیانه تغییر نکرده است. البته شکست هر یک از این دو فرد، به معنای تسلیم شدن در برابر دیگری نیست؛ زیرا هر دو اعتقاد دارند که دست کشیدن از مواضعشان در قبال ایران، به معنای تغییر دیدگاه‌شان درباره خودشان است.
لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=155803

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]